tag:blogger.com,1999:blog-52041249137949054532024-02-20T20:23:46.316+03:30نبردگاه آریاییاننبردگاهی از برای ایرانیان راستین، دلیرانی که از اندیشه های پلید برگرفته از جهان تازی و غرب رها هستندبهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.comBlogger21125tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-83920787835035519522010-12-02T23:12:00.007+03:302010-12-05T15:34:00.953+03:30پاسخی به یک چپگرای تازیزاده<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود؛</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">بهتازگی شخصی به لجنپراکنی در این وبنوشت دست یازیده است. ماهیت وی چنین خبر میدهد که از چپگرایانِ تازیپرستِ ایرانستیز میباشد. تنها به گذاشتن یکی از دیدگاههای ایرانستیزانهاش اکتفا میکنم تا مردم ایرانزمین، این هزار چهرهگان دیو خوی را بهتر بشناسند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
وی نوشته است:</span></div><div class="fauxcolumn-inner" style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><blockquote style="color: #fff2cc;"><div class="fauxcolumn-inner"><i><span style="font-size: medium;">درود .<br />
شما با چه معیار و محکی<b> اسکندر کبیر</b> که شرق و غرب به <b>بزرگمنشی</b> و <b>مردانگی</b> آن گواه داده اند و آن را ذوالقرنین نامیدند را خونخوار و گجستک می خوانی ؟ کسی که دانش را پیش بزرگترین دانشمند جهان ارسطو اموخت را بی رحم معرفی می کنی کسی که هرجا رفت چندین شهر و چندین کتابخانه تاسیس کرد</span></i></div></blockquote><div class="fauxcolumn-inner"></div><div class="fauxcolumn-inner"></div><div class="fauxcolumn-inner"><span style="font-size: medium;"> بهتازگی میهنفروشانی از ایندست برای گستراندن اندیشههای زهرآگین خود در تلاشند که همرنگ میهنپرستان شوند و بهکارگیری واژهی درود یکی از این دوروییهای آنهاست. این شخص اسکندر را که حتّا خود یونانیان و بیشینهی باختریان در انحراف جنسی و خونخواری و پلشتیاش همداستانند، بزرگمنش و دارای مردانگی دانسته و شگفتا که "شرق و غرب" را مدّعی داشتن چنین صفاتی از بهر وی برمیشمارد. حال آنکه دست کم نیاکان ما به سبب وحشیگریها و خونخواریهای وی لقب "گجستک" به او دادند و همین ما را کافیست. جانور درّندهای چون اسکندر که در خود یونان به هممیهنانش رحم نداشته باشد و شهر تب را به آتش کشیده و مردمانش را کشتار و باقی را کنیز و بَرده سازد، بهخوبی ماهیتش پیداست و اهل خِرَد بهخوبی میدانند که "آنکه با مادر خود زنا کند.... با دیگران چهها کند" و یا "آنکه بر زمین ریزد خون خدا.... کِی بهقرآن کند اعتنا"</span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;">پرداختن به اهریمنی چون اسکندر مقدونی نیازمند نوشتهای جداگانه است که امید است بهیاری هورمَزد بهزودی به وی نیز بپردازم. </span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;">شوربختانه هنگامی که در بخش دیدگاهها میگوییم که نوشتههای ایرانستیزانه بیدرنگ زدوده میشود، برخی از دوستان ژست روشنفکری گرفته و این کار ما را مینکوهند. حال اگر دوستان تردید دارند که بر نویسندهی چنین پیامی -که کشتارگر نیاکان خود را میستاید - "حرّامزاده" نام نهند، من در چنین کاری درنگ و باکی نخواهم داشت.</span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;">جاوید ایران! </span></div><div class="fauxcolumn-inner"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div class="fauxcolumn-inner"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com47tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-30190696393734550872010-11-23T10:06:00.004+03:302010-11-27T20:07:53.134+03:30خسروپرویز ساسانی بخش 4 (نوشتههای بلاگ پیشین من - تازی ستیز آریایی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">شیرویه فرزند خسروپرویز - که از مریم همسر رومیاش بود - و تنی چند از آرامشخواهان بزدل که از ادامهی جنگ میهراسیدند و اصلاحات اجتماعی خسروپرویز از قدرت آنها بهشدّت کاسته بود، پس از از آن کودتای ننگین خسروپرویز را به محاکمه کشاندند و سپس در زندان افکنده و کشتند. بدینسان تاریخ زندگی یکی از بزرگترین شاهنشاهان ایرانزمین که میرفت به کوروشی دیگر بدل گردد و ایرانزمین را به وسعت و قدرت دوران هخامنشی برساند، بسته گردید. شاهنشاه بزرگی که با اصلاحات اجتماعی خود برآن بود یک توازن میان طبقات بالا و طبقات پایین اجتماع ایجاد کند و چنین نیز کرد. این توازن طبقاتی برای ایرانزمین میتوانست سودهایی بسیار داشته باشد. ولی افسوس که ایرانشهر درگیر جنگ داخلی شد و پس از آن سیل هجوم تازیان تمدّنستیز ایران زمین را چون گردبادی درنوردید و دوران تاریک تاریخ ایران آغاز گشت. ایران که میرفت به دورهای همانند پس از کوروش بزرگ برسد، گرفتار طوفانی ویرانگر گشت که سهمگین ترین و نیرومندترین ضربه را به پیکرهی ایران فرود آورد.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> شرح محاکمهی خسروپرویز بهدست کودتاچیان،که توسط مورخان در تواریخ معتبر ثبت شده، به خوبی وسعت فکر شاهنشاه را آشکار می سازد و هر میهن پرستی را در خشم و غم فرو می برد، غم از دست دادن چنین شخص بزرگی در آن دوران بحرانی و وخیم و خشم از تازیان و تازیزادگانی که مدام این شاهنشاه بزرگ را مورد توهین قرار داده و تلاش بر مخدوش کردن چهرهی او داشته و دارند. کودتاگران نادان بر خسروپرویز ایرادهایی گرفتند. او را متهم نمودند که : در قتل پدر خود (هرمزد ) دست داشته، فرزندان خود را محدود و برخی را در قلاع نظامی محبوس کرده، خزانه شاهی را از گنجهای گرانبها و زر و سیم و گوهرهای قیمتی انباشته، کشور را درگیر یک جنگ طولانی نموده و بهدنبال آن سبب کشتهشدن بخش انبوهی از ارتشیان ایران گشته.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">آنچه که خسروپرویز در پدافند از خود گفته ، در تواریخ ثبت است. هرچند که به دید من بهتر است که اینسخنان را از زبان خود خسرپرویز که به اهتمام "بهرام داهیم" (با توجه به شرح این دفاعیات در تواریخ معتبر ) نوشته شده، بخوانیم، خسرو پرویز در پاسخ به اتهامات وارده در پاسخ به شیرویه و دیگر کودتاچیان چنین گفت: </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">« ای کوته عمر بیچاره... سخنانت را گفتی، اما آگاه باش که من هرگز پوزش نخواهم خواست تا اینکه نادانی تو و دستیاران خائنت بر همگان آشکار گردد.</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تو بدبخت و نادان بیتجربه در مورد پدرم (هرمزد) انگ خیانت و جنایت بر من میزنی، ولی نمیدانی که هنگامی که شهریاری من استوار گشت، هیچیک از کسانی را که در خلع و قتل پدرم دست داشتند، زنده نگذاشتم و حتی بر دو دایی خود بخشش روا نداشتم و هر دوی آنها را به سزای جنایتشان رسانیدم.</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تو دربارهی محدودیتی که برای تو و دیگر برادرانت وضع کرده بودم سخن میگویی و آن را همچون یکی از بزرگترین گناهان من برمیشماری، ولی سخنان تو نزد من بیارزش است، زیرا همهگان میدانند که من شما را در فراگیری دانش آزاد گذاشته بودم و ممنوعیت من فقط برای این بوده که شما را از کارهای بیهوده و افراط در عیش و نوش که هیچ سودی برایتان در بر نداشته، باز دارم.</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">از دیگر سوی، تو برای گردآوری خراج مرا ملامت میکنی و میاندیشی که این کار بدعتی از سوی من است. در حالیکه گردآوری خراج تنها مختص به من نبوده و پادشاهان پیش از من نیز آن را از وظایف جدّی خود میدانستند، زیرا گردآوری خراج نیروی دولت و ستون حکومت و ارتش بهشمار میآید.</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تو بهاندازهای نادان هستی که نمیدانی در یک حکومت نیرومند همیشه یک سپاه بزرگ و جنگنده بهمانند یک دیوار ستبر و استوار، و زر و سیمی که در خزانهی کشور است، بهمانند یک دروازهی آهنین و مستحکم هستند. چون اگر کشوری دارای سپاهی نیرومند و ورزیده باشد، هیچ کشوری شهامت تازش به آن کشور را نخواهد داشت، زیرا در همان لحظات نخستین با این دیوار جاندار برخورد کرده و در هم میشکند و اما در مورد ثروت خزانه، باید بدانی و آگاه باشی که زر و سیم و ثروت خزانهی کشوری مانند «دژ» و تکیهگاه حکومت است. چون با این ثروتها است که میتوان سپاه آراست و جلوی تجاوزات دشمن را گرفت....</span></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: #fff2cc;">... شما خیانتپیشهگان میگویید که مردان و جوانان کشور را من به کشتن دادهام و مرا قاتل میپندارید. و امّا هیچکس یاوههایی شما را باور نخواهد کرد. باید با جان و دل برای دفاع از سرزمین نیاکانمان بهپا خیزیم. همه از کوچک و بزرگ میدانند که این مردان در راه پاسداری از میهن جان باختهاند و حتی ممکن است تعداد کشتهگان افزون گردد، چون من میخواهم جنگ را تا آخرین نفس و تا آخرین نفر دنبال کنم.»</span></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/817Khosrow_Parviz.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="279" src="http://upload1.imgdl.ir/images/817Khosrow_Parviz.jpg" width="320" /></a></div><div style="text-align: center;"><span style="color: red;">شاهنشاه خسروپرویز در کنار شهبانو شیرین</span></div><br />
<br />
<br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">ایبسا اگر او را زنده میگذاشتند، نه ایرانزمین درگیر جنگ داخلی میشد و نه بهدنبال آن تازیان میتوانستند ایران ضعیف شده از جنگ داخلی را به تصرّف در آورند. افسوس... هنگامی که خسروپرویز به دست کودتاچیان کشته شد، هنوز سرزمینهای مصر، شامات و بخشهایی از آسیای خُرد تحت فرمان ایران بود و رومیان توانایی بازپسگیری سرزمینهای نامبرده را نداشتند. ولی جنگ داخلی سبب شد که برخی از جانشینان نادان خسروپرویز این سرزمینها را که با خون ایرانیان گشوده شده بود، به سادگی ارزانی روم دارند.</span></div><div style="font-family: TahomaTahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
<br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تازیگرایان مدام از زنبارگی و شهوترانی و نیرنگبازی خسرو سخن رانده اند و تلاش نموده اند او را مردی جاهطلب، بیرحم ، هوسران و مالدوست... بنمایانند.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: TahomaTahomaTahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">ولی آیا شخصی با چنین ویژگیهایی زحمت یک جنگ بسیار سنگین را بر دوش خود می افکند؟ و یا در حرمسرای خود به عشق بازی با معشوقهگان سرگرم میگردد؟ چه شد که خسروپرویز به روم تاخت؟ دلیلی جز میهن پرستی و بیگانهستیزی او و بازپسگیری سرزمین های ایرانی میتوان یافت؟ برخی با اشتباهی عمدی مدام این شاهنشاه نیرومند را با سلطان حسین صفوی که بهراستی مایهی ننگ تاریخ این سرزمین است، مقایسه میکنند.</span><br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">مدارک و اسنادی که پیش روست، خلاف این اتهامات را نشان میدهد، از جمله آشکار است که خسروپرویز در حین جنگاوری و بیگانه ستیزی خود، فردی هنردوست و سازنده بوده است.چرا که در دوران همین شاهنشاه بود که موسیقی ایرانی به اوج شکوفایی رسید و موسیقیدانان بزرگی چون باربد و نکیسا به دربار ساسانی راه یافتند و از سویی هنر ساسانی به اوج شکوفایی خود رسیده و تکامل یافت.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تازیان و تازیپرستان مدام از زنبارهگی خسروپرویز سخن راندهاند و اغراق را تا جایی پیش بردهاند که گفتهاند خسروپرویز دوازدههزار زن و دختر در حرمسرای خود نگاه میداشته است، برای اثبات چرند بودن این سخن همین بس بگویم که خسروپرویز از سال 590 تا 28 میلادی پادشاهی کرد که رویهمرفته می شود 38 سال که حدودا 13900 روز میشود. چهکسی باور میکند که خسروپرویز 38 سال از پادشاهی خود را هر روز به یافتن یک زن و ازدواج با او گذرانده باشد؟ آیا دردسرهای بیپایان دوران پادشاهی وی همانند نبرد سهمگین و پایان ناپذیر ایران و روم، سرکوب یاغیان و مدّعیان پادشاهی، پدافند مرزهای شرقی در برابر سیل یورش اقوام ترک، سرکوب تازیان حیره، بهپیشبردن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و بیشمار گرفتاری دیگر، اجازهی چنین خوشگذرانی های بیپایان و جنونآمیزی را میداده است؟<br />
<br />
آنگونه که ایرانستیزان و میهنفروشان میگویند، هیچ زن زیبایی در امپراتوری ساسانیان در امان نبود و هرآن ممکن بود بهدست عوامل خسروپرویز ربوده شده و به کاخ پادشاهی تیسپون برده شود.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">تجربه، خِرَد و منطق به ما میگوید اگر مردی با چنین جنایات و دیوخوییهایی بر کشوری حکم براند، بهزودی منفور تودههای مردم خواهد شد و ایبسا همان تودههای پایین کشور بر او بشورند. ولی پادشاهی خسروپرویز به همین تودههای مردمی استوار بود و محبوبیت وی در میان آنها سبب آن بود که اشراف و مخالفان وی، تا مدّتها نتوانند بهسادگی تخت پادشاهی وی را واژگون سازند. عاقبت، آنهایی که بر ضد خسروپرویز کودتا کردند، اشخاصی بودند که قدرت طبقاتی خود را دلیل اصلاحات اجتماعی خسروپرویز در خطر میدیدند. ولی ملّت ایران نه تنها از شاهنشاه نفرتی نداشتند، بلکه او را چون پدری می نگریستند و از این رو بود که 27 سال تمام به فرمان او با دشمن دیرین ایران جنگیدند و به آن فتوحات گسترده دست یافتند. وقتی جنگجویان و مردم یک کشور از پادشاه خود ناخرسند باشند، آن پیشرفت های بزرگ نظامی، اقتصادی و فرهنگی به بار نمیآید.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">در روزگار اشکانیان و ساسانیان امپراتوری روم در خاور هرگاه فرصتی مییافت، به مرزهای ایران میتاخت و گاهی در همان برخورد نخست در هم شکسته و گاهی نیز چند شهر مرزی را به تصرف در میآورد. می توان گفت در تمام اوقات ایرانیان به نبرد رومیان شتافته و مناطق تسخیرشده را باز می ستاندند و روم را وادار به پرداخت غرامتی سنگین مینمودند، در چنین مواقعی سازشی میان ایران و روم حاصل میگشت و روم متعهد میشد که به این صلح وفادار بماند و مرزهای جدید را به رسمیت بشناسد. ولی گویا وفای به عهد در خون رومیان نبود. چرا که به محض یافتن فرصتی دوباره به مرزهای ایران یورش آورده و به سرنوشت پیش دچار میگشتند.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">خسروپرویز که مردی خردمند با آرزوهای جسورانه و اهداف بلندپروازانه بود، افقهای دوری را مینگریست و اهدافی بزرگ در سر داشت، او بر آن بود این حکومت خیانتپیشه را یکبر و برای همیشه نابود سازد و مرزهای ایران را به پیش از هجوم اسکندر گجستک برساند. شاه شاهان تقریبا در رسیدن به این هدف بزرگ و دشوار نزدیک بود و چیزی هم نمانده بود کنستانتینوپل - تختگاه روم خاوری - را تسخیر نماید؛ ولی افسوس بدشانسی بزرگی گریبانگیر ایرانیان شد و نه تنها سرنوشت ایران، بلکه سرنوشت جهان را دگرگون کرده و تمدن بشری را قرنها دستخوش آشوب و تاراج قومی بیابانگرد ساخت.<br />
<br />
<br />
در نوشتههایی که تلاش بر این بوده که دولت ساسانی را وحشی و سفاک بنمایانند، گفتههای خودشان با هم متناقض است و این به خوبی این مسئله را روشن می کند که هدف آنها از کوبیدن ساسانیان، توجیه هجوم وحشیانهی تازیان می باشد تا دم از نجات ایرانیان از یک حکومت ستمگر بزنند و تازیان را ناجی ایرانیان نام گذارند. اینها برای گستراندن سخنان خود، دست به دروغپردازیهای بسیاری زده اند که شوربختانه مردم نا آگاه آنها را چون وحی پذیرفتهاند، بیآنکه پیرامون درستی یا نادرستی آن کنکاش کنند.<br />
<br />
<br />
یکی از شایعات بزرگ و دروغهای حیرتآور - که مدام بازگو میشود - این میباشد که در حکومت ساسانیان فقط طبقهی موبدان و دبیران حق فرا گرفتن خواندن و نوشتن داشتهاند. </span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;">ولی ما امروزه میدانیم که چنین نبوده است. در ایرانشهر خط اوستایی اینگونه بود، یعنی فقط موبدان حق فراگیری آن را داشتند؛ افزون بر این کسی را به طبقهی دبیران راه نبود و ایرانیان تنها از یک خط بهره نمیبردند. همین مسئله باعث شده گمراهانی همانند کریستینسن و دیگر بیگانهگان به گسترش این شایعه دامن زنند و ایرانیان باستان را مردمی بیسواد و بیفرهنگ نشان دهند. تا مردم یک کشور باسواد و با شعور نباشند، پیشرفت های فرهنگی و علمی پدید نخواهد آمد. مورخان عرب و مسلمان هم در بسط این دروغ بزرگ بیتاثیر نبودند و بهیقین میخواستهاند چهرهای وحتنشاک و ستمگر از شاهنشاهی ساسانی ترسیم کنند تا بگویند که تازیان مسلمان، ایرانیان را از بی سوادی رهانیدند. وقتی ما به تاریخ مینگریم، خواهیم دید که فلاسفهی یونانی از تنگنظری امپراتوران روم به ایران میگریختند تا در دانشکدهی بزرگ "گندی شاپور" به دانشاندوزی و تحصیل بپردازند. چه در ایران بود که یونانیان از بیزانس به ایران میگریختند؟ امروزه فرار مغزها به سوی کدام کشورها صورت می گیرد؟ یک دانشمند بزرگ میرود در عربستان و پاکستان تحصیل کند؟ بر کسی پوشیده نیست که تازیان پس از تسخیر تیسپون تختگاه ایرانزمین، کتابخانهی بزرگ ایران را به آتش کشیدند و در هرجای دیگر هرگاه به کتابها و یا دانشمندان ایرانی برخودند، در نابودیشان ذرهای تردید به دل راه ندادند. همینموارد سبب شده برخی از میهنفروشان بیشرمانه بگویند چون در دوران باستان کتابی برجای نمانده، پس ما دانشمندی نداشتهایم. حالآنکه خود دانشمند از کتابش شناخته میشود و هنگامی که کتابها و کتابخانهها و دانشمندان ایرانزمین همهگی بهدست این قوم اهریمنی نابود گشت، چگونه ما امروزه از نام دانشمندان ایران باستان آگاه باشیم؟<br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"></span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">کریستینسن در کتاب "ایران در زمان ساسانیان" پیرامون خسروپرویز چنین می نویسد: </span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;">«از همه ی پادشاهان در <b>دلیری</b> و نفاذ رای و احتیاط پیش بود. بنابر آنچه روایت کرده اند در <b>نیرو</b> و <b>شهامت</b> و <b>کامیابی</b> و <b>جهانگشایی</b> و گردآوردن خواسته و گنج و یاری بخت و مساعدت آن روزگار <b>کار او به جایی رسید که هیچ پادشاهی نرسیده بود</b>...»<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">هرچند که برخی نکات منابعی چون طبری در کتاب او اثراتی منفی گذاشته ، ولی تعصّب خود او در بسیاری از نوشتههای کتاب آشکار است که تلاش در برتر جلوه دادن تمدّن روم و پست نشان دادن ایرانیان دارد و دروغهایی بیاساس بر قلم جاری کرده است.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">در این که طبری یک تازیگرای دو آتشه بود تردیدی نیست، این شخص با بیشرمی تمام، شاهنشاه بزرگ ایران را تازیان فروخته و از کور تعصبیاش صفاتی عجیب را به خسرو پرویز نسبت می دهد. البته چون به گمان آنها خسروپرویز نامه ی پیامبر اسلام را پاره کرده بود، از او کینه داشتند. ورنه این کار خسروپرویز - اگر هم صورت گرفته باشد -، یکی از افتخارات اوست و نشان دهنده ی حس بیگانهستیزی و میهنپرستی او میباشد. هرچند که جمعی بر آنند که چنین روایتی اساس تاریخی نداشته و برساختهی مسلمانان میباشد و هرگز قرستادهای از تازیان به دربار خسروپرویز پای ننهاده است که خسرو نامهی پیامبر اسلام را پاره کند. بههرروی چنین شایعاتی سبب کینهی مسلمانان از اوست و کار تاجایی پیش رفته که شخصی چون ثعالبی مورّخ مسلمان چنین می نویسد:<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">«خسرو را گفتند که فلان حکمران را به درگاه خواندیم و تعلل ورزید، پادشاه توفیع فرمود که :اگر برای او دشوار است که به تمام بدن نزد ما آید، ما به جزیی از تن او اکتفا می کنیم، تا کار سفر بر او آسان تر شود، بگویید سر او را به درگاه ما بفرستند »<br />
<br />
<br />
اینگونه کارهای هزّال گونه مدام از خلفای بنیامیه و عباسی سر میزد، ولی در تاریخ ایران اینگونه کارها مرسوم نبود. حال ساختگی بودن این روایتِ بیبن و مدرک ثعابی، از عباراتی چون "فلان حکمران" بهخوبی آشکار است و چون "قلم در دست دشمن بوده است" به چنین سخنانی اعتماد نمیتوان کرد. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">برخی از هم میهنان ناآگاه راه این تازیگرایان را دنبال کرده و این پادشاه بزرگ را موررد توهین قرار میدهند، بهراستی اگر کوروش بزرگ پس از گشودن بابل در نبردی کشته می شد و شیرازهی شاهنشاهی هخامنشی با یورش اقوامی دیگر از هم می گسیخت، در آینده باز هم افرادی یافت میشدند که کوروش را مورد انتقادهای بیهوده قرار داده و همواره بگویند که با بهراه انداختن جنگی که "به صلاح ایران نبوده است" زمینهی نابودی ایران را فراهم آورده. افزون بر اینها، آنچه سبب شد که ایرانزمین به دست تازیان گشوده شود، نخست جنگهای داخلی پس از مرگ خسروپرویز بود و دوم یکسری بدشانسیهای تاریخی از جمله وزیدن تندبادی در نبرد قادسیه که خاک بر چشم ایرانیان پاشیده و سبب اختلال در صفوف ایرانیان شده بود. چرا که خود دیرینهنگاران مسلمان در این نکته همداستانند که ایرانیان در قادسیه ابتدا پایداری بسیار خوبی داشتند و در واقع پیشرفت جنگ با آنهابود. بههرروی پرداختن به این نکات خود نیاز به نوشتاری بلند دارد و در اینجا نمیگنجد و بایستی جداگانه بهآن پرداخت. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">امید است که ایننوشتار چهار بخشی، هممیهنان آزاده را سودمند افتاده باشد.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">پاینده ایران</span><br />
<span style="font-size: medium;">افراشته کاویان!</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">بهرام گیانسپار (آریانژاد)</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com18tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-5824032080037871602010-11-22T09:07:00.005+03:302010-11-27T20:07:40.774+03:30خسروپرویز ساسانی بخش 3 (نوشتههای بلاگ پیشین من - تازی ستیز آریایی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">در خلال این پیروزیهای شگفتآور ارتش ایران، - زمانی که ایرانیان هنوز اروشلیم را نگرفته بودند - هراکلیوس که حکمران شمال آفریقا بود، با ناوگان دریایی و ارتش خود به سوی کنستانتینوپل (قسطنطنیه) شتافته و با کودتایی فوکاس را خلع و نابود کرد.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">هراکلیوس که میدید سپهسالاران ایران با سرعتی شگفتآور به پیشروی و تسخیر سرزمینهای بیزانس پرداختهاند، برای شاهنشاه ایران پیغام متارکهی جنگ فرستاد. بدینصورت که ارتشهای ایران به پشت مرزهای پیش از جنگ عقبنشینی کنند تا آنگاه مذاکرات صلح آغاز گردد. این پیشنهاد که شرط وضعشدهی </span><span style="font-size: medium;">"تخلیه کلیهی سرزمینهای تسخیر شده از سوی ایرانیان و بازگشتن مرزها به حالت پیش از جنگ" خود گویای همهچیز بود، به شدّت از سوی شاهنشاه رد شد</span><span style="font-size: medium;">. هر انسان خردمندی این واکنش خسروپرویز را میستاید. برخی به اشتباه، در انتقاد از خسروپرویز مدام این نکته را یادآور میشوند که خسرو در اوج فتوحات خود به درخواست امپراتور روم خاوری پاسخ منفی داده داده است. ولی با اندکی تامل در پیشنهادات هراکلیوس در مییابیم که خسروپرویز بهترین راه را برگزید. هراکلیوس میخواست که خسرو فرمان به بازگشت ارتشیان ایران به مرزهای پیش از جنگ داده و آنگاه مذاکرات صلح آغاز شود. در این پیشنهاد حتّا نامی از سرزمینهایی چون ارمنستان و بخشی از میانرودان که توسط "موریس" از ایران گرفته شده بود، برده نشده بود. کدام انسان نادانی به چنین پیشنهاد گستاخانهای که در ستیز با منافع و تمامیت و یکپارچگی شاهنشاهی ایران بوده، پاسخ مثبت میداده است؟ اینها خسروپرویز را همچون سلاطین ننگین قاجار پنداشتهآند که بخش بزرگی از ایران را با دست خود به بیگانهگان سپردند....سلاطینی که بهراستی بهکاربردن واژهی شاه از برایشان توهینیست به این واژهی ورجاوند.<br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"></span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"></span><br />
<span style="font-size: medium;"></span><br />
<span style="font-size: medium;"></span><br />
<span style="font-size: medium;">پس از رد این پیشنهاد، - چنانچه در نوشتهی پیشین آمد - شهربراز و شاهین پیشروی خود را در خاک بیزانس ادامه دادند؛ تاجایی که خود تختگاه روم خاوری نیز در معرض تهدید ارتش ایران قرار گرفته و بیشتر سرزمینهای روم بهدست ایرانیان گشوده شد.<br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">خسروپرویز به شاهين فرمان داد که به کنستانتینوپل بتازد و آنجا را بگیرد. ولی ایرانیان که تا مدتها رابطهای با دریای سیاه و دریای مدیترانه نداشتند، نتوانسته بودند که یک نیروی دریایی قوی در دریاهای نامبرده ایجاد کنند. تازش به تختگاه روم از آنجا که در آنسوی تنگهی بسفور قرار داشت، نیاز به یک نیروی دریایی نیرومند داشت. شاهین به ناچار با قبایل وحشی آوار وارد پیمان نظامی مشترک بر ضد روم گردید. ایرانیان و آوارها مشترکاً به کنستانتینوپل تاختند، ولی به دلیل مشکلاتی که در بالا آمد و همچنین دیوار و برج و باروی بسیار سطبر و خندق پر آب آن، حملات ایرانیان و آوارها بیاثر شد و بدون هیچ نتیجهای عقب نشستند. اگر ایرانیان میتوانستند زودتر دست به تشکیل یک نیروی دریایی قدرتمند بزنند، آنگاه بهسادگی میتوانستند ارتش خود را در غرب کنستانتینوپل در بالکان پیاده کرده و راههای ارتباطی پایتخت روم خاوری را با مغرب قطع کنند. این خودش باعث سقوط پایتخت روم خاوری میشد، چون پس از سقوط مصر گندم آن سرزمین دیگر به رومیان نمیرسید و قطحی نیز در تختگاه روم آغاز شده بود، حال اگر ایرانیان میتوانستند مانع از رسیدن آذوقه به کنستانتینوپل شوند، با توجه به جمعیت بسیار بالای آن شهر به زودی به زانو در میآمد و با سقوط آن امپراتوری روم خاوری نیز به سراشیبی سقوط میافتاد و دیگر توان هر واکنشی از او سلب میشد. <br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">پیشرفت برقآسای ارتش ایران در خاک روم خاوری را به بزرگمنشی خسروپرویز و همچنین سیاست آزادی مذهبی وی نسبت میدهند، ولي هراكليوس كه باكودتايي جاي "فوكاس" را گرفت، پس از نا امیدی در انتقال پایتخت به شمال آفریقا، شايعهاي را بر سر زبانها انداخت. اين شايعه از اين قرار بود كه ايرانيان پس از فتح اورشليم صليب عيسي مسيح را مورد بياحترامي قرار داده و آنرا از خاک برون کشیده و به ایران بردهاند. بههرروی چنین مسئلهی - چه راست و چه دروغ - تبدیل به یک ابزار تبلیغاتی بسیار نیرومند در دست هراکلیوس گردید. همين شايعه در آسياي خُرد و سرزمين هاي مسيحي گشوده شده بهدست ایرانیان، بهسرعت توسط جاسوسان هراكليوس پخش شد و زبان به زبان پيچيد و توده هاي مسيحي متعصب را واداشت تا دسته دسته به هراكليوس بپيوندند و سپاه او را تقويت كنند، هراكليوس بر آن بود كه از راه گرجستان، بهدرون ایران پیشروی کند، مردمان مسيحي گرجستان در آن منطقه سپاه روم را بيش از پيش نیرومند ساختند. قفقاز بدین صورت شوریده و پایگاهی برای تازش رومیان به درون دل ایرانشهر گردید. روميان از ارمنستان گذشتند. سپاه بزرگ ايران در سرزمين هاي مسخر شده پراكنده بود و بخشی بزرگ از نيروهاي ارتش دائمي ايران در سه منطقهي آسياي خُرد، شام و مصر تمركز يافته بود. بههم پیوستن این ستونهای دور از یکدیگر هم در آن زمان اندک امکان نذاشت. در واقع ایرانیان هرگز پیشبینی شورش مسیحیان قفقاز و پیوستن آنها به هراکلیوس را نمیکردند. عیسویان با پیوستن به ارتش هراکلیوس یک نیروی پرشمار بهوجود آوردند. با گذر هراکلیوس از گرجستان قبايل خزر به طمع غارت به سپاه هراكليوس پيوستند و او را بيش از پيش نيرومند ساختند.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">ارتشي كه بتواند جلوي او را بگيرد وجود نداشت. خسروپرويز هرگز گمان نميكرد گرجستان و ارمنستان به اين سادگي تسليم شوند و از اين روي ارتش نيرومندي را در اختيار نداشت. خسرو بهناچار با افراد گارد "جان سپاران" و نيروهايي كه از عشایر کوهنشین زاگرس بسيج ساخته بود به مقابلهي او شتاقت. خسروپرویز میدانست كه هدف امپراتور روم شهر "گنجك" مي باشد. ایرانیان به دليل كمي قوا جلوتر از شهر اردو زده و منتظر رسيدن نيروهاي روم شدند. عاقبت روميان به حوالي گنجك رسيدند، شمار سپاهيان ايران به زحمت به 40 هزار تن مي رسيد که تنها بخشی از آنها نیروهای دائمی و ورزیده و باقی اجیر شده از سوی عشایر کوهنشین بودند. در حالي كه روميان بيش از 100 هزار نيروي جنگي در اختيار داشتند كه از اين ميان بايد چند ده هزار نيروي خزري را هم بهاين شمار افزود. اين براي ارتش ايران در دشت باز آنجا يك فاجعه بود، زيرا هراکلیوس که از نظر شمار نیروها آسوده بود، طول جبههی جنگ را تا جایی که توانستهبود ، گسترانده بود و خسروپرویز هم ناگزیر شد که طول جبهه جنگ را به اندازه ارتش روم بگستراند، وگرنه در معرض خطر محاصره قرار میگرفت. این راهی خطرآفرین بود، چرا که از قدرت صفوف جنگی ارتش ایران میکاست. ولی راه دیگری نیز وجود نداشت.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">دلاوران ايران بدون ترس از شمار زياد نيروهاي دشمن كه بيش از 3 برابر آنها بود در آن دشت باز صفوف جنگی خود را آراستند. سواران رومي و خزري كه در جناحين ارتش روم بودند به سرعت جدا شده و از ارتش فاصله گرفتند، پيادگان به سوي ايرانيان به حركت در آمدند، هدف روميان تاختن سوارهنظام به جناحين ايران بود تا پس از متلاشي ساختن دو جناح غربي و شرقي از پشت ايرانيان سر بر آورند و از آنجا ارتش ايران را مورد هجوم قرار دهند و چون هم زمان پيادگان از روبرو صفوف ايرانيان را به شدت مورد حمله قرار داده بودند، شكست نيروي ايران حتمي بود و حتي بيم آن مي رفت كه شاهنشاه به اسارت نيروهاي روم در آيد و آنگاه همان ننگی که روم در دوران شاپور یکم ساسانی به آن دچار شد، برای ایرانیان نیز پیش بیاید. پس از اينكه چندي از جنگ گذشت و جناحين ايران مورد حمله قرار گرفت، خسروپرويز براي جلوگيري محاصرهی ارتش ایران به دست قوای روم، به ناچار فرمان به عقب نشيني منظم نيروهاي ايران داد تا در محيطي بسته تر به مقابله با ارتش روم بپردازند. در واقع ایرانیان پیشبینی نمیکردند که شمار نیروهای ارتش کشوری که بخش گستردهی سرزمینهایش را از دست داده، تا به آن حد باشد. عده اي از ايرانيان با فدا كردن جان خود توانستند چندی در برابر رومیان پایداری کنند و آنها را از دنبالکردن ارتش ایران بازدارند تا همرزمان آنها بتوانند به سادگی عقبنشيني كنند. خسروپرویز به گنجک عقب نشست و چون استحکامات دفاعی شهر خوب نبود و از سویی ارتش مناسبی هم برای پدافند از شهر وجود نداشت، آتش مقدس را از آنجا برگرفته و به درون ایران عقب نشست. <br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">روميان به شهر آباد گنجك (گنزك) تاختند و پس از گشودن آنجا دست بهکشتار مردم بیگناه شهر یازیدند و آتشكدهي بزرگ آنجا را مورد تاراج قرار داده و ويران كردند. این اولین و آخرین وحشیگری رومیان نبود... آنها از ابتدای استوار ساختن جمهوری روم و سپس دوران امپراتوریشان، چیزی جز کشتار، ویرانگری، بردهداری ، ستمگری و چپاولگری برای دیگر مردم جهان به ارمغان نیاوردند.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">روميان پس از کشتار ددمنشانهی اهالی گنجک، آن شهر را رها كرده و به سوي آلباني عقب نشستند تا زمستان را در آنجا بگذرانند. اين كار ارتش روم ،بيش از يك چپاول و گريختن محسوب نمي شد. ارتش ايران با بستن معابر كوهستاني، آن منطقه را محاصره نمود و منتظر رسيدن نيروهاي كمكي شد، ولي افسوس پيش از آنكه ستونهای نيروهاي كمكي بتوانند به يكديگر بپیوندند يكي پس از ديگري به صورت جداگانه به دام روميان افتادند و از بين رفتند. شهربراز كه يكي از همين ستونهاي كمكي را فرماندهي مي نمود با 20 هزار سوار و پياده به آنجا تاخت و هراكليوس دست به عقبنشيني ظاهري زد. هنگامي كه به غرب آلباني رسيد دست از عقبنشيني بازداشت و به سوي ايرانيان كه بهدنبال کردن ارتش او پرداخته بودند، بازگشت. هدف هراكليوس كشاندن جنگ به آن منطقهي باز بود تا بتواند به صورت هم زمان تمام ارتش پر شمار خود را وارد جنگ كند و از آنها بهره گيرد. روميان 4 برار ايرانيان بودند و در يك ميدان باز مي توانستند ايرانيان را به سادگی محاصره نمايند. نبردي سخت ميان ايرانيان و روميان در گرفت، با پايداري مردانهي نيرو هاي ايراني ، ارتش ايران توانست تا فرا رسيدن غروب پايداري كند و از این جهت از نابودی و محاصره نجات یابد. ايرانيان پس از آن از تاريكي هوا بهره برده و به سمت جنوب عقب نشستند. هراكليوس در تعقیب ارتش ایران به سوی جنوب راند و پس از رسيدن به شهر "آمیدا" آن جا را مورد حمله قرار داده و چون سپاه نیرومندی در شهر نبود، به سادگی آن را گشوده و بازپس گرفت.<br />
<br />
<br />
<span style="color: red;">نبرد دليرانه ي ساراس</span><br />
<br />
<br />
شهربراز همچنان به جنوب ميرفت و در راه هرجا كه توانست مرداني را توانايي جنگ داشتند وارد ارتش خود كرد. ارتش امپراتور روم پس از گشودن "آمیدا" از تعقيب شهربراز دست برداشت و بر آن بود به غرب برود و قدم به كيليكا بگذارد و از آنجا به آسياي خُرد رهسپار شود. شهربراز هم با وجود كمشمار بودن نيروهايش بي آنكه روميان پي ببرند، به آهستگي به تعقیب ارتش روم پرداخت تا هر جا كه شرايط مهيا بود ضربهاي به آنها بزند. او سرداري بود بسيار دلير كه تهور شگفتآوری داشت و همين تهور و دلیری او یکی از عوامل پیشروی ناگهانی ارتش او و درنوردیدن شامات و مصر بود. روميان در يك منطقه اردو زدند تا شب را در آنجا بگذرانند، سوار نظام 6 هزار نفري ايران كه از نظر تعداد قابل مقايسه باقواي روم نبود، به فرماندهي شهربراز بر آن بود كه شبانه سپاه روم را مورد تهاجم قرار دهد. <br />
<br />
6 هزار سوار ورزیده و زرهپوش ايراني شبانه به اردوي روم تاختند و نخست براي ايجاد رعب و وحشت در سپاه روم بخشی از چادرها را به آتش كشيدند، سراسر سپاه روم در ترس و وحشت فرو رفت، آنها گمان نميكردند يك ارتش 6 هزار نفره آن ارتش بزرگ را مورد هجوم قرار داده باشد و بر این اندیشه بودند که مورد تازش و شبیخون نيرويي بزرگ قرار گرفتهاند. لحظاتي چند پس از درگيري ، شاپورگشنسب و فرخ هرمزد ( پدر رستم فرّخزاد ) با سوارهنظام خود به سپاه مهاجم ايران پیوستند و به روميان آشفته تاختند و آنها را بيش از پيش هراسان ساختند. ايرانيان به دليل غارت و كشتار گنجك از روميان بسيار كينه داشتند ، شهربراز از شدّت خشم بي آنكه از مرگ بيمي داشته باشد، خود به صفوف روميان تاخته بود و چون شيري كه گوسپندان را بدرد، روميان را كشتار مي كرد. پس از كشتاري بزرگ از نيروهاي رومي، ايرانيان كه ضربهي خود را زده بودند، بهشتاب عقب نشستند. ارتش روم چنان ضربهاي از ايرانيان خورده بود كه جرات تعقيب ارتش شهربراز را نداشت. اين نبرد گرچه بينتيجه ماند و هيچ يك از دو سپاه پیروز نشدند، ولی در عمل پیروزی با ایرانیان بود و چنان ضربهاي بر پيكرهي قوام روم فرود آمد كه رومیان تا چندی نتوانستند نقشهي خود را مبني بر باز پس گيري آسياي خُرد به اجرا بگذارند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">وضعيت شايعهي مزبور روز به روز وخيمتر ميگشت و حتي سربازان مسيحي ارتش ايران كه از مناطق آرامينشين بودند، از اطاعات فرماندهان خود سر میپیچیده و ميگريختند. كشيشان نیز مدام از اینکه پادشاه ایران آهنگ براندازی مسیحیت را دارد، سخن میگفتند. اين سخنان زهرآگین تودههاي عیسوی را بیشتر به پیوستن به رومیان وامیداشت. همان مسيحيان كه در زمان شاپور یکم ساساني از امپراتوری روم به شاهنشاهی ايران ميگريختند، اكنون به ستون پنجم روم در كشور تبديل شده بودند.<br />
<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">در چنين دوران وخيمي شورشي همهگاني شهرهاي مسيحينشين ميانرودان را فرا گرفت. بیشینهی اشراف بهصورت پنهان در اندیشهی توطئهای شوم برضد خسرو بودند، چرا كه پادشاه ایران به مردمان ایرانزمین امتيازاتي داده بود و به شدّت از قدرت آنها كاسته بود. در چنين دوران بحراني خسروپرويز شاهنشاه ايران زمين كه بیش از 27 سال از عمرش را براي دفاع از شرف ایرانیان با روميان جنگيد، به دست فرزند روميزادهاش (شيرويه فرزند مريم دخترامپراتور روم ) كه وليعهد هم نبود، با كودتايي بركنار شد.<br />
<br />
</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">شيرويه برادرانش را يكي پس از ديگري كشت و خسروپرویز را به زندان افکند. پس از چندي جلسهي محاكمهاي ترتيب دادند تا این شاهنشاه نیرومند را اعدام كنند و ایرانزمین را در بحرانهایی بسیار وخیمتر فرو برند.</span></span></div><div style="text-align: justify;"><br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">بهرام گیانسپار (آریانژاد) </span></span><br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> </span><br style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;" /><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">ادامه دارد...</span></span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-49940571799019936652010-11-21T08:11:00.005+03:302010-12-04T20:30:35.202+03:30خسروپرویز ساسانی بخش 2 (نوشتههای بلاگ پیشین من - تازی ستیز آریایی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/936i_sas_khII_217_rs_o.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload1.imgdl.ir/images/936i_sas_khII_217_rs_o.jpg" /></a></div><br />
<br />
<div style="color: red; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> آغاز جنگ ایران و روم</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">سال 602 ميلادي كه فرا رسيد، امپراتور روم خاوری "موريس" در یک کودتای خونین بهدست يكي از افسرانش به نام "فوكاس" كشته شد. فوکاس به این بسنده نکرده و تمامی افراد خاندان موریس را از دم شمشیر گذراند. تنها یک فرزند وی توانست با گریز به سوی مرزهای شرقی امپراتوری جان به در ببرد. به دنبال اين رویداد فرزند امپراتور موریس، بههمراه برخي از افسران پدرش با پناهندگی به دربار ایران، از خسروپرویز درخواست كمك كردند.<br />
<br />
<br />
شاهنشاه ایران کههمواره از واگذرای اجباری چند شهر مرزی و بخشی از ارمنستان و گرجستان به رومیان ناخشنود بود، بهترین زمان را برای بازپسگیری این سرزمینها بیشِ روی دید. خسروپرویز با بهکارگیری یک استراتژی هوشمندانه ارتش ایران را به دو بخش مجزا تقسیم کرده و هر بخش را به سرداری لایق سپرد که هردوی این سرداران میبایست با توجه به دستورات و نظریات وی وارد عمل شده و تنها در مواقع "بحرانی" استقلال رای کامل داشته باشند. او یکی از سرداران خود با نام شاهين را با لشگري نيرومند مامور تسخیر ميانرودان شمالي، ارمنستان، گرجستان و هجوم به سوي آسياي خُرد نمود، سردار ديگر شهربراز مامور شد با گذر از فرات به شامات و سوریه بتازد. این دو ارتش ابتدا در میانرودان قوای رومی را در هم کوبیدند. شاهین بر آن بود با گشودن شهر مستحکم آمیدا - که دروازهای استراتژیکی به سوی ارمنستان و قفقاز به شمار میرفت - راه خود را به سوی ارمنستان و گرجستان هموار کند و شهربراز برای گذر از فرات ابتدا میبایست نصیبین و حرّان را به تسخیر خود در میآورد.</span> <span style="font-size: medium;"><br />
<br />
<br />
وسعت ديد شاهنشاه و نبوغ او اينجا آشكار مي گردید، جسارت و تهور او اندیشه رسیدن به مرزهای هخامنشیان را – که همیشه ذهن پادشاهان بزرگ ساسانی بود – زنده کرده و عزم آن داشت که این مهم را به انجام برساند.</span> <span style="font-size: medium;"><br />
<br />
<br />
شهربراز با گام نهادن در خاك ميانرودان شهرهاي مستحكمي چون دارا، نصيبين، حران و ادس را یکی پس از دیگری گشود و پس از اين كاميابي ها به ادامهي پيشروي در شمال ، ديگر دژهای آن سرزمین را تسخير كرد. یورش برق آساي ارتش ايران رومیان را غافلگیر کرده و در وحشت فرو برده بود. پس از اين كاميابيهاي بزرگ، ارتش ايران با گذر از فرات به سوريه درآمد و ايرانيان "انطاكيه" را مورد هجوم قرار داده و به سرعتی برقآسا این شهر بزرگ را گشودند؛ تصرّف اين شهر فاجعهاي بزرگ براي امپراتوري روم در پی داشت، چون راه ايرانيان را به سوي جنوب سوريه و مصر و از سوی دیگر کیلیکیا و آسیای خُرد هموار مي ساخت و در آنجا ارتش جنگديدهاي كه بتواند در برابر ارتش ايران پايداري كند وجود نداشت. از دیگر سوی، ارتباط بخش شمالی و جنوبی امپراتوری روم خاوری از راه خشکی قطع میشد. شهربراز مصمم شد به سوی شامات لشگرکشی کند. در پيشروي در شام در چند جا شهربراز با روميها مواجه شد، ولي تمام اين نيروها شكست خوردند. شهربراز در راه پیشروی خود به شهر اورشلیم رسید. دیوار سطبر و ساخلوی دفاعی رومی هجوم ایرانیان را کمی مشکل میکرد، ولی یگان اطلاعاتی ارتش شهربراز توانست با نفوذ به درون شهر با یهودیان ارتباط برقرار کرده و 26 هزار تن از آنها را بر ضد رومیان بشوراند. با شورش یهودیان و باز کردن دروازههای شهر ارتشیان ایران نیز به درون شهر سرازیر شده و پس از نابودی قوای دفاعی روم اورشلیم را به تصرّف خود درآوردند. شهربراز برای اینکه همچنان برقآسا بر دشمن بتازد ساخلوی اندکی در اورشلیم بر جای گذاشته و به سوی صحرای سینا پیش راند و پس از گذر از این صحرای داغ به درون مصر گام گذاشت و اسكندريه را با سختيهاي بسيار بهتسخیر در آورد. پس از آن ارتش ايران در مصر دو قسمت شد و از دو سو يكي به غرب و دیگری به جنوب به حركت در آمد و وسعت خاك ايران را از غرب به ليبي و از جنوب به شمال سودان رسانيد. بدین ترتیب سرزمین مصر که از زمان هخامنشیان از شاهنشاهی ایران جدا شده بود بار دیگر به ایرانزمین پیوست.</span> <span style="font-size: medium;"><br />
<br />
<br />
هم زمان با اين يورش بزرگ ، کوبنده و برق آسا، شاهين در سال 605 ميلادي شهر مستحكم "آمیدا" را محاصره كرد، جنگهاي بسياري در اين شهر بين ايرانيان و روميان در گرفته بود، از جمله شاپور دوم كه در نبردی خونین - که آمیانوس مارسلینوس افسر رومی حاضر در این جنگ جزئیات آنرا نوشته است - اين شهر را از روميان باز پس گرفت. قباد ساساني و انوشيروان و چند شاه ديگر بر سر اين شهر با روميان جنگيده بودند، وضعيت استراتژيكي اين شهر بهگونهای بود كه با گشودن آن راه ورود به ارمنستان باز میشد و اگر ارتشی از شمال میآمد، با تسخیر آمیدا راهش به سوی میانرودان هموار میگشت. ارتش ايران به فرماندهي شاهين و سمبات باگراتوني – سردار ارمنی خسروپرویز - شهر را مورد هجوم قرار دادند. برج و باروي مستحكم و حصار سطبر نتوانست جلوي یورشهای پی در پی ايرانيان را بگيرد و عاقبت با وجود دلاوري روميان شهر به تسخیر قواي ايران در آمد. دروازهي ورود به ارمنستان گشوده شد. شاهين به ارمنستان وارد شد و ارمنستان و گرجستان را يكي پس از ديگري گرفت. با تصرف کامل قفقاز، شاهين به سوي آسياي خُرد شتافت. كيليكا، پونتوس، مازاكا، كاپادوكيه، نتوانستند در مقابل حملات ارتش ايران پايداري كنند و يكي پس از ديگري بهدست ایرانیان افتادند، بهدنبال این ماجرا، ارتش ايران به ایالت گالاتيا رسيد که بخش بزرگی از قبایل سرخموی اروپایینژاد سلت در آن حضور داشتند. ايرانيان با هجومي منظم به ايالات غربي آسياي خُرد آنها را يكي پس از ديگري گشودند و به كالسدون رسيدند و پس از فتح آنجا در آن حوالي اردو زدند. ديگر راهي تا كنستانتينوپل پايتخت روم شرقي وجود نداشت. ولي ديوار بسيار بلند و سطبر و خندقي عميق و پرآب كه شهر را احاطه مي كرد، همينطور وجود منجنيق هایی خطرناک به روي برجها اين شهر را به صورت دژي تسخير ناپذير در آورده بود.</span> <span style="font-size: medium;"><br />
<br />
<br />
پس از این فتوحات به خسروپرویز خبر رسید که بخشی از قبایل ترک با ارتشی پرشمار از مرزهای شمال شرقی گذشته و بنای تازش و قتل و غارت نهادهاند؛ خسروپرویز بیدرنگ سمبات باگراتونی سردار ارمنی خویش را به دفع این وحشیان تمدنستیز گسیل داشت. فرمانده ارمنی با ترکان روبرو شده و ارتش آنها را در هم شکسته و نابود ساخت و بدین ترتیب موج دوم حمله ترکان اینگونه در زمان پادشاهی خسروپرویز در هم شکسته شد.</span> <span style="font-size: medium;"><br />
<br />
<br />
امپراتوري روم خاوری بهراستي فلج شده بود. شاهرگهاي اقتصادي و تجارتي شام بهدست ایرانیان افتاده بود، مصر هم كه گندم متصرفاتش را تامين مي كرد به تصرف ايرانيان در آمده بود. یهودیان اروشلیم نیز برای رهایی از ستم رومیان مسیحی، از پیروزی ایرانیان خرسند بودند. همچنين مردم شام و مناطق شرقي آسياي خُرد که از ستمگریهای بیپایان رومیان به ستوه آمده بودند، ایرانیان را چون ناجیان خود مینگریستند.</span> <span style="font-size: medium;"><br />
<br />
متصرّفات خسروپرویز، وسعت شاهنشاهی ایرانزمین را به این حد رساند:</span> </div><div style="text-align: justify;"></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/458sassanid_before_27_yea.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/596sassanid_conquered_in_.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="233" src="http://upload1.imgdl.ir/images/596sassanid_conquered_in_.jpg" width="400" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/9575.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<div style="text-align: justify;"></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> </span></span></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/695sassanids_conquered_in.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="282" src="http://upload1.imgdl.ir/images/695sassanids_conquered_in.jpg" width="400" /></a></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> </span></span></div><br />
<span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">ادامه دارد....</span></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-73579940976589188382010-11-20T07:13:00.010+03:302010-11-27T20:07:12.175+03:30خسروپرویز ساسانی بخش 1 (نوشتههای بلاگ پیشین من - تازی ستیز آریایی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/817Khosrow_Parviz.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="349" src="http://upload1.imgdl.ir/images/817Khosrow_Parviz.jpg" width="400" /></a></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: center;"><span style="color: red; font-size: small;">از راست به چپ :خسروپرویز؛ شهبانو شیرین؛ نجیبزادهی گیو</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">بهرام چوبين كه يكي از ژنرال هاي بزرگ هرمزد چهارم بود، پس از اهانت وی بر او شوريد و بر آن شد تاج و تخت ساسانيان را به چنگ آورد، همچنان که بهرام به سوی تیسپون پیش میرفت، هرمزد به دست دو برادر زنش "بندوی" و "بستام" کشته شد و آنها خسرو را به شاهي برگزيدند. ولی خسروپرویز کینهی آنها را بر دل گرفت و در پی زمانی بود که با استوار ساختن پایههای تخت پادشاهی، بتواند از کشندگان پدرش انتقام بکشد. برخی بر اين گمانند كه خسرو پرویز از اندیشهی دو دایی خود آگاهی داشته است.ولی چنين نبوده است ، چرا كه این پادشاه پس از استوار ساختن ستونهای پادشاهی خود، به سختي داييهاي خود را مجازات كرد و خدمتهاي بندوي و بستام به او باعث نشد که خون پدر خود را فراموش نماید. سخنانی نیز به او منسوب است که به هنگام مجازات دایی خود از جنایتی که با کشتن پدرش در حق وی مرتکب شدهاند، سخن رانده است.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">بهرام چوبين – این نابغهی نظامی ایران باستان - که گویند به دلیل قامت بسیار بلند و اندامی نیرومند و ورزیده به -چوبین- مشهور گشته بود، سردار بزرگي بود که توانسته بود با ارتشی کمشمار ولی ورزیده، 300 هزار نفر از سپاهیان مهاجم ترك را تار و مار کند و پادشاه آنها را نیز به هلاکت برساند ، ولي افسوس كه طمع دست يابي به تاج و تخت ايران او را از وفاداري به شاهنشاه جديد بازداشت، چرا که او از هرمزد كينهي شخصي داشت و هرمزد نیز چشم از جهان فرو بسته بود، پس بهتر آن بود كه به فرمان خسروپرويز درآيد و به جنگ برادرکشی تن در ندهد؛ ولی چنین نکرد. او ارتشي نيرومند زير فرمان داشت و از آنجا كه بين سربازانش از محبوبيت بسياري برخوردار بود، ياغيگري او سبب طغیان نیروهایش نمیشد، ضمن آنكه سربازان به نبوغ نظامي او آگاه بودند و ميدانستند كه بيهوده سربازان را به كشتن نخواهد داد. نسب او هم به خاندان بزرگ و نيرومند مهران مي رسيد و این جریانات طمع وی را برای ربایش تاج و تخت افزون میساخت.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">خسروپرويز با ارتش خود براي مقابله با آن سردار سركش به سوي او شتافت و دو رقيب تاج و تخت در حوالی نهروان به يكديگر برخوردند، جنگاوران سپاه بهرام چوبین از روحيهاي بسيار نیرومند برخوردار بودند، زيرا به پيروزيهاي نظامي بسياري دست يافته بودند و قائده اين بوده است كه وقتي سربازي در چند جنگ بزرگ شركت میکرد و زنده میماند، داراي روحیهی جنگی بسیار نیرومندی میشد و همین مورد یک عامل برتری بیهمتا بر دیگر سربازان بهشمار میرفت و ارزش جنگی او را بسیار افزون میبخشید. این نکته به صورتی غیر مستقیم به فرماندهی نظامی یک ارتش مربوط بود. سربازان هنگامی که یک فرماندهی لایق که جنگهای بسیاری را با پیروزی پشت سر نهاده بود، آنها را فرماندهی میکرد، دارای روحیهی بالاتری بودند تا هنگامی که یک سردار عادی هدایت ارتش را بر عهده میگرفت و این دو دلیل داشت: نخست آنکه سربازان میدانستند که فرماندهی لایق در تاکتیکهای جنگی تواناست و مهارت بالای او در هدایت ارتش سبب کشتار بیهودهی سربازان سپاه نخواهد شد. از سوی دیگر فرماندهی خود را همچون الگو مینگریستند و در تلاش بودند که بتوانند در دلاوری و لیاقت همچون او باشند.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ارتش خسروپرویز که از نظر شمار نفرات از سپاهیان بهرام چوبین ضعیفتر بود، نتواست در مقابل هجوم نيروهاي بهرام تاب بياورد ، با متلاشی شدن یکی از جناحهای ارتش خسرو - که با پیوستن بخشی از سپاهیان عمدتاً پارتی خسروپرویز به ارتش بهرام روی داد - او پایداری در برابر سردار سرکش را به دلیل به پیش آمدن وضعیت خطرناک و احتمال خطر محاصره، بیهوده دید و از این روی به ناچار با باقیمانده سپاه خود شتابان به سوی تیسپون عقب نشست.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ارتش بهرام چوبین به شهر نزديك شد و خسرو كه سپاهیان کافی برای ستیز با او در اختیار نداشت ، براي نجات تاج و تخت ساسانی و تن در ندادن به ننگ اسارت، به ناچار به سوي آنتيوخ ( انطاكيه كنوني ) شتافت تا از امپراتور روم خاوری یاری بخواهد. امپراتور روم "موريس" پس از آنکه وی را با احترام بسیار پذیرفت، دختر خود "مريم" را به خسروپرویز داد، ارتشي در اختيار او گذاشت و یکی از سرداران مجرب خویش را تحت فرمان خسرو نهاد تا به ايران بازگردد و تاج و تخت خود را باز پس گيرد. خسرو پرويز پیشروی به سوی ایران را آغاز کرد و در راه ارتشي را كه از سوي بهرام فرستاده شده بود در هم كوبيد و با پيشروي به سوي تيسفون بهرام را وادار به گريز به سوي خاقان قبایل کاشغر كرد. ایرانیانی که امروزه از هر دروغی برای بدنام ساختن خسروپرویز بهره میجویند، برای آنکه بهرام چوبین را همانند قهرمانی برتر نشان داده و چهرهی خسروپرویز را نیز مخدوش کنند، میگویند که او برای اینکه جنگ برادرکشی درنگیرد، به سوی خاقان کاشغر رفت. حال آنکه استدلال اینها سست و بیپایه است. اگر بهرام چوبین از جنگ برادر کشی بیزار بود، از همان ابتدا درفش طغیان بر نمیافراشت و یا دست کم پس از مرگ هرمزد، به پیشنهاد خسرو مبنی بر سازش تن در داده و جنگ خانگی را به پایان میرسانید. ولی چنین نکرد و در آخر هم زمانی به سوی خاقان پناه برد که نه توان ارتشی نیرومندی برای پایداری در برابر خسروپرویز داشت و نه بزرگان ایرانزمین با پادشاهی او همسو بودند. نیک پیداست که بهرام چوبین مردی بسیار دلاور، گستاخ، نیرومند، و دارای صفاتی نیکو و مردانه بوده و اصل سخن اینکه از هرجهت یک "آریایی" بهشمار میرفته است. از این رو حرمت نهادن به این پهلوان باستانی ایران زمین بایسته است و هرگز بنای تازش به وی نیست.</span><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/189Bahram_chobin_7.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="290" src="http://upload1.imgdl.ir/images/189Bahram_chobin_7.jpg" width="400" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; color: red; text-align: center;">اسپهبد بهرام چوبین و کاهن بانوی معبد آناهیتا</div><div class="separator" style="clear: both; color: red; text-align: center;"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><span style="color: red;">اندازهی بزرگتر با کلیک بهروی فرتور در دسترس است</span></div><span style="font-size: medium;"> </span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;">باری... خسرو پرويز در سال 591 میلادی با در هم کوبیدن سپاهیان بهرام راه خود را به سوی قلب ایرانشهر هموار کرده و با ارتش خود وارد تیسپون شده و تاج پادشاهی را دوباره بر سر نهاد. امپراتور روم شرقي از روي مهرباني و مردانگي اين ارتش را در اختيار خسرو قرار نداد، بلكه ميشود گفت بخش بزرگ ارمنستان، گرجستان ، و بعضي شهر هاي مسيحي نشين ميانرودان چون آميدا و نصيبين را دريافت نمود. خسروپرويز از اين پيشامد بسیار رنجور بود و در پي فرصتي ميگشت تا اين سرزمینها را به ايرانزمین باز گرداند. ولي شرف او اجازهي خيانت به ياري رسان خويش را نمي داد و از سویی پیمانشکنی از اعتبار او به شدّت میکاست. از جهتی این فرصت خوبی برای خسروپرویز بود تا اصلاحات انوشیروان و هرمزد را دنبال نماید.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">انوشيروان پس از درهم كوبيدن اقوام نامتمدّن مرزهای شمال شرقی آرامشی -هرچند گذرا - برای آن نواحی پدید آورد و پس از آن نیز یورش گستردهی اقوام ترک بهدست نابغهای چون بهرام چوبین در هم شکسته شد. از سویی، ازدواج خسروپرویز و دختر امپراتور روم خاوری امكان درگيري ايران و روم را تقريباً از ميان برده بود و انتظار تازشی از سوي روم نميرفت. پادشاه ایران از اين سازش دائمي بهره برد و امور كشور را سازمان داد. شاهرگها و راههای اقتصادی سروسامان یافتند. با دنبال کردن اصلاحات کشوری سبب بهرهوری بیشتر در کشاوری شد. با اصلاحاتی در سیستم مالیاتگیری و دادن امتیاراتی به طبقاتی که اکثریت جامعهی ایران آن روزگار را تشکیل میدادند، قدرت بزرگان و اشراف بسیار كاسته شد و همين موجب كينهي آنها از شاهنشاه و محبوبيت او ميان دیگر مردمان ایرانزمین گشت.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">بهرام گیانسپار (آریانژاد)</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ادامه دارد...</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"><br />
</span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"> </span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-29199780718275406872010-11-17T04:58:00.004+03:302010-12-05T15:33:16.989+03:30ردیهای بر "نوردیکگرایی" (از نوشتههای بلاگ پیشین من : تازیستیزآریایی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">دیرزمانیست برخي با تبليغات و دروغپراکنیهایی پایانناپذیر بر آنند نظريهاي را در ذهن ايرانيان فرو كنند مبني بر نورديك بودن ايرانيان باستان، اين نظريه به دو دليل بهدستِ تاريخفروشان و بهظاهر دانشمندان غربي ساخته و پرداخته شده است:</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
۱- نسبت دادن هرگونه تمدّن و پيشرفت بشري به نورديكهاي بلوند و چشمآبي و انتشار اين سخن پوچ كه ايرانيان باستان را نورديك معرفي كند و بهدیگرسخن نورديكهاي باستان را آفرینندهی تمدّنهايی چون هخامنشي بنمایاند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
۲- نماياندن ايرانيان كنوني به صورت مردمي پستنژاد و گرفتن حس اعتماد به خود از آنان براي جلوگيري از هرگونه خطر جديد و زایش حكومتي نیرومند و هراسناک همچون ایرانباستان كه ۱۰۰۰ سال تمام، اروپا را از دستاندازي به ايران و شرق جهان بازداشته بود و تهديد ميكرد.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
بر كسي پوشيده نيست كه هم تازيان و هم اروپاييان دشمن خونين ما بوده و هستند، يوناني ها كه قومي هندواروپايي بودند، در زمان هجوم اسكندر گجستک چنان وحشيگري پيشه كردند و ويراني بر جاي نهادند كه دولت آشور تا به حال بر جاي ننهاده بود. چنان كتابهايي را به يغما بردند و سوزانيدند و چنان شهرهايي را ويران كردند و مردمانشان را به اسارت بردند که هیچ بیگانهای تا آن روزگار چنین نکرده بود. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
حال بپردازيم به روميها : در طول ۷۰۰ سال متمادي امپراتوري روم كه متصرّفات گستردهي اروپاي باختری، شمال آفريقا، شام و آناتولی نتوانسته بود عطش غارتگري و كشورگشايياش را فرونشانَد، چشم به امپراتوري گستردهي ايران دوخته بود كه البته جز اينكه ايرانزمین دفنگاه سربازانش گردد كاري از پيش نبرد و تنها سودي كه از حملههاي بيرحمانهي خود مي برد، به دست آورد گور براي سربازانش بود. چه روميها و چه يونانيها هر دو قومي بيرحم، خونخوار و از نظر اخلاقی منحرف بودند. بیرحمی آنها دامان هممیهنان و همنژادان خودشان را نیز در بر میگرفت. بهگونهای که حتّا دولت شهرهاي باستاني يوناني به يكديگر رحم نداشتند و جنگهای خونین پلوپنزی نمونهای آشکار از این داستان است. اسكندر که امروزه به عمد «قهرمان یونانی» شناسانده میشود، ، شهر تب در يونان را به آتش كشيده و مردمانش را نیز کشتار کرده و بازماندگان این کشتار هولناک را نیز بَرده ساخت.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
اگر ميبينيم اكنون آكادميهاي دنيا برآنند از اين دو حكومت حيلهگر و خونريز گذشته فرشتههايي مهربان و معصوم و تمدنساز بسازند، تنها از این روست كه براي امپراتوري باستاني ايران رقيبي بتراشند و در برابر ايران عَلَم كنند و به جاي ايران اين دو كشور را مهد تمدن جهان و اروپا جلوه دهند، تنها به اين دليل كه آنها در اروپا بودهاند و به نوعي "پدر تمدن اروپا" به شمار ميآيند. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
حال بپردازيم به وايكينگها و ژرمنهاي باستاني. این دو گروه هم جز اينكه در جنگلها بزیند و به غارت و كشتار يكديگر دست یازند، هيچگونه هنري نداشتند. وحشيگري وايكينگها هم بر هيچكس پوشيده نيست كه چه بر سر اقوام متمدن و كشاورزان و دهقانان فقير اروپاي قرون وسطي ميآوردند. حال در شگفتم كه برخي از ميهنان نوشتارهاي آنان را نشخوار کرده و پسماندههای ذهن بیمار نوادگانشان را با بیشرمی تمام میگسترانند....</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
بیگمان چپاولگری ژرمن ها، وايكينگ ها و ساير اقوام کوچنشین اروپایی دستکمی از جنايات تازیان ندارد و از این رو اگر گذشته آنها را در برابر تاریخ شکوهمند باستانی ایران به هیچ بپنداریم، به خطا نرفتهایم و راه بیانصافی نپیمودهایم.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
اکنون پرسشی در ذهن خوانندگان پدید آمده: نورديكيسم چيست؟ در تعريقي چکیده ميتوان گفت يك نظريهي ساخته و پرداخته شده كه تمام تمدّنهاي باستاني اعم از ماد، هخامنشي، اشكاني و ساساني را مربوط به نورديكها ميداند، علاوه بر اين تمدن هاي یونان و روم و ساير تمدن هاي درخشان جهان چون سومر را هم ازآنِ خود مي دانند، یاوهسرایی را تا بهجایی پیش بردهاند که برخی از آنها حتی اهریمنان خونریزی چون چنگیز خان و آتیلای هون را (دارای رگ نوردیک) معرفی کردهاند. از این پا فراتر گذاشته و تمدّنهایی چون مایا را نیز که در قارّهی آمریکا بودهاند ، با داستانسراییهایی کودکانه به خیال خود از آن خود ساختهاند...<br />
<br />
آنها گاهی تمام نیاخاک تمدّنهای نامبرده را ازآنِ زیرشاخهی نژادی نوردیک میدانند و گاه به تازش موجی از مهاجران نوردیک و در اختیار گرفتن تودهی بومی و اکثریّت نژادی اشاره دارند. امّا گفتههاي آنها کاملاً پانترکیوار و فاقد هرگونه مدرک و سند تاریخی و علمی است و تنها در نقشههای خیالی ساختهی خود به رسم مسيرهايي از مهاجرت دروغین نوردیکها پرداخته اند تا ذهن خواننده را تحت تاثير قرار داده و گمراه سازند. اين نظریات دروغین كه سالهاست بدون كوچكترين مدركي تنها توسّط چند اروپايي متعصّب و نادان و زماني ميان نازي ها و نئونازیهای امروزی و زماني ميان ساير اروپاييهاي ژرمننژاد تكرار شده و میشود بنیادی نهچندان محکم دارد. ولی از بخت بد جمعي از همميهنانمان فريب سخنان پوچ آنها را خوردهاند، بي آنكه بدانند هدف آنها دزديدن تمدنهاي باستانيشان و بيهويت ساختن آنهاست. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
يكي از دوستان نوشتاری پيرامون نژاد مردم ايران نوشته است كه شوربختانه اين سخنان دروغین و سست در آن راه يافته و اكنون به بخشهايي از آن اشاره ميكنم و آنها را بررسی خواهم کرد، شايد كه او بيش از اين فريب دشمنان اروپايي را نخورد و بداند همانگونه که تازيان تمدن ما را تا مرز نابودی پیش بردند، اروپاییان نیز ضربههایی جبران ناپذیر به میهن ما زدند. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
از بخت بد در ايران گروههای نژادگرا به دلايلي بسيار جزئي با یکدیگر متحد نیستند و بعضي از اين گروهها تنها شده محلي براي به به و چه چه گفتن و بيشتر حركات منفي در برابر تمدن ايران و مردم ايران بی آنکه خود آگاه باشند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
رنگ موي طلايي و چشمان آبي و پوست بسیار سپید دليل بر برتري هيچ نژادي نبوده و نيست. معیار هوش و خلاقیّت مهم است و همچنین تمدّنسازی. اگر هم سخن از زیبایی نژادی باشد، در بحث زیباییشناسی اينها همگي نسبي هستند. در خود اروپا بیشتر مردم، مردان و زنانی با موی تیره را بیشتر میپسندند. اگر هم در پاسخ گفته شود سليقه ي آنها اينگونه است ، باز دليلي مي باشد بر رد سخن افرادی که نژاد نوردیک را برتر میدانند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">حال مي پردازيم به سخنان این شخص: (( سخنان ایشان در این پست با رنگ زرد مشخص می شود ))</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="font-size: medium;">« ....اولا متاسفانه مدارک بدست آمده از سالهای 700 قبل از میلاد به اینسو نشان می دهد که ایرانی ها به خاطر حس مردم دوستی خود همیشه با دیگر اقوام سفید که در آن زمان در ترکیه امروزی و یونان سکونت داشتند وصلت هایی انجام داده اند نمونه بارز این وصلت ها در تاریخ ازدواج پسر شاه هوخشتر , اختویگو با دختر شاه لیدیه بود که از ازدواج آنها بانو ماندانا مادر شاهنشاه بزرگ و تمام ایرانیان بدنیا آمد....»</span></i></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">مغلطهي تعميم جزء به كل در سخن شما آشکار است، چرا كه اين ازدواج ها محدود به خاندان پادشاهي بوده كه آن هم از چند مورد تجاوز نمي كند، علاوه بر اين در جهان باستان به دليل كندي وسايل حمل و نقل و تفاوت فرهنگ ها و زبان ها، جهان گردي و كوچ انفرادي به هيچ وجه مرسوم نبود و از اين روي ايرانيان نمي توانستند حتي به ميل خود با ليديايي ها اقوام آريايي آسياي كوچك بياميزند، ضمن آنكه آميزش فرضي آنها با آن مردمان به دليل يك ريشه بودن هر دو كوچكترين اختلاطي در دو نژاد ايجاد نمي كرد. ديگر آنكه آميزش ايرانيان با مردمان سامي نژاد به دليل فرهنگ بسيار متضاد هردو امري روياوار به نظر مي رسد. اگر شمال را هم در نظر بگيريم، در حكومت هاي باستاني ايران، اين سرزمين ها (شمال ايران و غرب درياي كاسپين) معمولاً زير سلطهي حكومتهاي سكايي و سارماتي بود كه هر دو آريايينژاد بودند و از نظر زبانی و نژادی ایرانی بهشمار میآمدند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="color: yellow; font-size: medium;"><i><span style="color: #fff2cc;">« ....مدارک و شواهد نشان می دهد که در زمان حمله اسکندر بربر به ایران متمدن آریایی های فراوان با یونانی هایی که نژاد سفید ولی بی اصالتی دارند باعث بروز ضعف در نژاد آریایی شد که نمونه آن در تاریخ نیز مشاهده شد و دیگر مردم ایران آن مردم بخشنده و بزرگوار زمان هخامنشیان نبودند بلکه طی سالیان مورد آزار و اذیت قرار گرفتن توسط قومی بنده کمی خشن شدن.....»</span></i> </span><span style="font-size: medium;"><span style="color: yellow;"> </span></span> <span style="font-size: medium;"><br />
</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نرم خويي مردمي كه زير چتر حكومت هخامنشي مي زيستند، به دليل رفاه نسبتا مطلق آن دولت مقتدر بود. سربازان هخامنشي هم چون مادها، ساسانيان و پارت ها دلير بودند و در ميدان جنگ از دشمن نمي هراسيدند و دلاوري بسيار به خرج مي دادند، ضمن آنكه در دوران هخامنشي موردي پيش نيامده بود كه مردم ايران توسط قومي بيگانه تحقير شوند و همواره تحقير شدن يكي از عوامل خشونت است. نه اينكه نژاد يونانيان با ايرانيان مخلوط شده باشد و چنين چيزي را سبب شده باشد. ديگر اينكه مردم ايران اشكاني و ساساني وحشي و خشن نبودند. بلكه تنها در ميادين جنگ و براي دفاع از موجوديت، ميهن و شرف خود خشونت به خرج مي دادند؛ آن خشونت هم تنها در ميدان جنگ بود و خشونت و قدرت جنگاوری آنها همچون روميان و يونانيان خونخوار و ژرمن ها، گول ها و وايكينگ هاي باستاني مردمان غيرنظامي را در بر نمي گرفت كه آنها را قتل عام سازند و شهرهايشان را ويران كنند. ...</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="color: #fff2cc; font-size: medium;">«.....طبق مطالعه آمارگیری های نژاد شناس ها و تحقیقات خودم و دوستان ما به این نتیجه رسیده ایم که نزدیک به 70% جمعیت ایران امروز را سفید پوست ها تشکیل می دهند و 30 % دیگر شامل دسته های زرد پوست و سامی نژاد و بعضا سیاه و حتی ترکیب شده با نژاد سفید هستند که در اقلیت قرار دارند.از این 70% سفید پوست ایرانی خالص بودن درصد آریایی بودن در 60% آنها به 6 از 10 و حتی کمتر نیز می رسد اما در 40% دیگر نزدیک به 25% شامل افرادی می شوند که موی بور دارند که تا زمانی که به بلوغ برسند رنگ مو تیره می شود و این خودش نشان ضعف ژن آریایی در این افراد است ولی در سفید پوست بودن آنها هیچ شکی نیست چرا که موی بور صرفا متعلق به نژاد سفید است, این افراد از خلوص نژادی 7 از 10 تا 8 از ده برخوردارند دسته 15% درصدی دیگر شامل افراد رنگین چشم بخصوص آبی پر رنگ و سبز هستند که در آریایی بودن آنها هیچ شکی نیست و مشخصات اولیه این افراد رو می توان به شرح زیر دانست:رنگ چشم آبی یا سبز(در نژاد ژرمن و نورد آبی و در نژاد کادوس سبز)پیشانی بلندرنگ موی طلایی بسیار روشن تا خرماییقد بلند(برای خانمها از 170 سانتی متر به بالا و آقایان 180 سانتی متر به بالا).....»</span></i><span style="font-size: medium;"> </span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">چند ايراد بزرگ در اين سخنتان پيداست كه به آنها اشاره مي كنم:</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span><span style="font-size: medium;">مهمترين ايراد آن آمارهاي غير رسمي و سفسطه آميز است. از اين گونه آمارها از دهان پانتركان و تازيان هم شنیده می شود و پیداست هيچ يك رسمي و حقيقي نيستند. خصوصيات نژادي كه شما نام برده ايد بيشتر به يك اروپايي شبيه است تا يك ايراني! اگر هم بگوييد نژاد مردم ايران دگرگوني يافته است، وجود مجسمه ها و سكه ها رديه اي بر سخن شماست. ( تشابه فرم اسکلت صورت با ایرانیان کنونی ) در ضمن نژاد كادوس يك اقليت بسيار كوچك است و مشخصاتش آنگونه نيست كه شما گفته ايد. ضمنا خود شما گفته ايد : "رنگ چشم آبي يا سبز" (در نژاد ژرمن و نورد آبي و در نژاد كادوس سبز ). خوب پس نژاد ايراني چه شد؟ چرا از اين نژاد نامي نبرديد؟ اگر رنگ چشم نژاد نورد آبي باشد، دليليست بر آبي چشم بودن تمام آرياييان اصيل؟ و ايرانيان؟</span><span style="font-size: medium;"> </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #fff2cc; text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="font-size: medium;">«....نفر سوم رو نیز در آخرین روزهای ماه تیر همین امسال در رشت کشف نمودم که خواهر یکی از متحدین ما در رشت بود که نمونه یک کادوس نژاد اصیل بود ایشون امتیاز نژادی A+ و خالصی 10 از 10 رو داراست که شاید اصیل نژاد ترین ایرانی باشد که من تا به امروز دیدم..... </span></i><br />
<i><br />
</i><br />
<i><span style="font-size: medium;">مورد ترانه:رنگ پوست:سفید از نوع اول A+رنگ مو:طلایی کاملا روشن A+(در این مورد رنگ مو از زمان تولد زره ای تغییر نکرده)قد:188 سانتی متر A+ (اگر بخواهیم از نظر جنسی محاسبه کنیم قد ترانه خانم از کامبیز و کیان خیلی امتیاز بیشتری میاره بااینکه کمتر هستش)رنگ چشم:آبی تیره A+مدل پیشانی: بلند 7.8 سانتی متر A+گونه ها: کاملا خنثی A+جمجمه: 41 درجه A+نتیجه کل: A+ امتیاز خالصی نژاد:10</span><span style="font-size: medium;">در میان افراد دیگری که من در نظر داشتم که نامشون رو بنویسم چندین نفر دیگر که تعدادشون به 10 می رسید و جود داشتند که یکی پدرم و دیگری خواهرم بودند و خیلی دیگر از دوستان که امتیاز نژادی آنها از 8.4 آغاز می شد و به 8.9 می رسید....»</span></i></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">پس طبق اين آمارهاي شما كوروش بزرگ عرب بوده است؟ پادشاهان ايراني كه همه تیره چشم و تیره موي بوده اند عرب يا ترك بوده اند؟ شما سوژه هاي مورد نظرت را با نژاد نورديك مي سنجي و سپس نتيجه گيري مي كني و آنگاه نام "ايراني خالص" را بر آنها مي نهي. تمام مجسمه ها، سكه ها، نقاشي هاي روي كوزه ها و ظروف و اظهارات مورخان سوري ، ارمنی و بیزانسی دوران ساساني، به تیره مو و تیره چشم بودن ايرانيان باستان اشاره دارد. در واقع اكثر دسته هاي نژادگرا در اروپا ايرانيان كنوني را "رنگين پوست" و پست نژاد مي خوانند. در صورتي كه تمدن خودشان جز وحشي گري و كشتار و غارت و ويرانگري هيچ دستاورد ديگري نداشته است و معلوم نيست كه دليلشان براي حرامزادگي پيشه كردن و تاختن ایرانیان چیست؟<br />
</span></div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="font-size: medium;"><span style="color: yellow;"><span style="color: #fff2cc;">«...اول از همه قبل از اينکه بخواهيم تصميم بگيريم آريايي ها چگونه مردمي بودن بهتر است اول به اين موضوع توجه کنيم که اول در کجا سکونت داشتند.راستش در مورد اين بحث چندين نظريه وجود دارد تعدادي از افراد آريايي ها را به سرزمين هاي شمال روسيه در سيبري نسبت داده اند تعدادي محل سکونت آنها را اسکانديناوي مي دانند و بعضي دانشمندان ايراني اولترا ناسيوناليست اصلا فلات ايران را محل سکونت اين اقوام مي دانند که کمي از واقعيت به دور است...»</span> </span></span></i></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> </span><span style="font-size: medium;">كاملا بر عكس، اسكانديناوي را منشا اين اقوام دانستن به دور از واقعيت است، اين دروغها از سوي همان نورديكيست هاي متعصب جعل شده تا گذشته ي وحشيگري خود را با اين چيزهاي واهي بپوشانند، چرا که اكنون بيشتر دانشمندان راستين متفق القول هستند كه منشا آريايي ها قفقاز و ارمنستان مي باشد كه در واقع مي توان آن را جزئي از فلات ايران و سرزمين ايران دانست. <br />
</span><span style="font-size: medium;">هنگامي كه اين چرندگويان مي گويند تمدن هاي ايران، سومر، مصرباستان، توسط آن موطلايي ها و چشم آبي ها به وجود آمد، پس چرا در خود ژرمانيا و اسكانديناوي چنين تمدن هايی شكل نگرفت؟؟؟ حتما به اين پرسش من پاسخ دهيد</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: yellow;"><i style="color: #fff2cc;">«...بعضي ايران ستيزان و غالبا آخوندها و وابستگان به رژيم براي نابود کردن ناسيوناليسم ايراني که تنها دشمن آنهاست بر اين اساس استدلال دارند که ايراني ها هيچ نسبتي نژادي با مردم ساکن شمال اروپا ندارند اما همين علم زبان شناسي و واقعيت هايي که با آن ثابت شده به اندازه کافي به مانند کشيده اي به دهان کثيف اين تازي پرستان منحوس بوده و دومين مدرک اثبات ما نزديکي نژادي رنگ پوست سفيد در ايران در کنار وجود غالبا پيشاني هاي بلند و موهاي معمولا بور و غير سياه است...»</i> </span></span><span style="font-size: medium;"><br />
</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">در اين كه تازي گرايان درصدد نابودي فرهنگ و ناسيوناليسم ايراني هستند شكي نيست، ولي همان اندازه كه آنها در راه نابودي تمدن ما كوشيده اند، اروپاييان هم از هيچ كوششي براي نابودي ما فروگذار نكردند، به نمونه اي از اين كوشش ها در زمان يونانيان و روميان اشاره كردم، ضمن آنكه از هم پاشيده شدن ايران در دوران ننگين قاجار به دست همين اروپاييان بود. در ضمن شما به نكته اي اشاره فرموديد كه خود به خود رد است و قضاوت را بر عهده ي خوانندگان مي گذارم :</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="color: yellow; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><blockquote><i><span style="color: #fff2cc; font-size: medium;">«...وجود غالبا پيشاني هاي بلند و موهاي معمولا بور و غير سياه است...»</span></i><span style="font-size: medium;"> </span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">از تمام دوستان مي خواهم اينبار كه به خيابان گام نهادند، نگاهي به مردم بيندازند و ببينند "اين معمولا" كه ايشان مي گويد در كجاست؟ نكند از بيم بي نژادان در خانه هايشان خود را زنداني كرده اند تا به دست آنها بلايي بر سرشان نيايد؟ بيش از ۹۵ درصد مردم ايران داراي موهاي تيره و چشمان تيره هستند. رنگ پوست آنها هم گرچه سپيد است، ولي چون مردم شمال اروپا "شيربرنج مانند" نيست. اين است كه بي هويتان اروپايي ما را "پست نژاد" مي خوانند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><blockquote style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><div style="text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;">«...اگر به تاريخ روم از زمان ژوليوس سزار نگاه کنيم ميبينيم که حدودا تمام اقوام غرب و شرق و جنوب مطيع حکومت قدرتمند روم شده بودند اما از سويي در شمال مردمان در ژرمانيا يا همان آلمان امروزي خواب خوش را از رومي ها دزديده بودند و در شرق نيز مردمان قدرتمند و جنگاور پارت رومي ها را در جبهه هاي مختلف در هم کوبيده بودند... »</span></i></div></blockquote><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">كاملا بر عكس، ژوليوس سزار در نبردهاي بزرگي چون Alesia، Bibracte , Gergovie و.... چنان شكست سنگيني بر گول ها وارد كرد و آن چنان ارتش آنها را در هم كوبيد كه در تمام دوران امپراتوري روم نتوانستند قدرت خود را تجديد كنند، ضمن آنكه در سال ۵۸ قبل از ميلاد مسيح ژرمن ها در نبرد Vosges شكست بسيار بدي از سزار خوردند. لژيون هاي رومي حدودا 30 هزار نفر بود، اما شمار نيروهاي ژرمن به 70 هزار تن مي رسيد. ولي با اين وجود ژرمن ها به شدت در هم كوبيده شدند. ولي تقريبا هم زمان با اين نبرد در نبرد كاره در خاك پارت روميان بيش از ۴۲ هزار نفر بودند و پارت ها حدود ۱۰ هزار نفر.ممكن است نيروهاي كمكي هم در سپاه سورنا بوده باشد، ولي هر چه بوده به بيش از ۵ هزار نفر نمي رسيده است. ولي پارت ها با وجود تعداد كمتر علاوه بر درهم كوبيدن قواي روم، پروكنسول روم كراسوس و پسرش را كشتند و روم چنان در وحشت فرو رفت كه تا چند دهه جرات قدم نهادن در خاك پارت از او سلب شده بود. مقایسه ی شاهنشاهی اشکانیان که حتی برخی از مورخان آن دوران، آن دولت را مقتدر تر از روم می دانستند، با ژرمن های آن دوران که کوچکترین تاثیری بر سیاست جهان نداشتند ، نه تنها نادرست، که نابخردانه است.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="font-size: medium;"><span style="color: yellow;"><span style="color: #fff2cc;">«...حال به فاکتور هوش مي پردازيم در ميان هوش اين مردمان گشتن کاري سخت باشد اما ما اين را ميدانيم که مادها زياد قوم باهوشي نسبت به ديگر آريان نبوده اند...»</span> </span></span></i></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اين سفسطه ها ديگر چيست؟ "همه مي دانيم" به چه معناست؟ كه مي داند؟ جز شما كه جاي "من مي دانم" آنها را جمع بسته ايد چه كسي چنين سخني گفته؟ جالب است! وايكينگ هاي نورديك و مردم اروپاي شمالی كه جز غارتگري و كشتار و ويرانگري هيچ هنري نداشتند از مادها كه نخستين امپراتوري ايران را بنيان نهادند و دولت خونريز آشور را برانداختند باهوش تر شدند؟ چگونه چنين نتيجه گرفتيد؟ جدا از وايكينگ ها و ژرمن هاي باستاني، گولها، داكي ها، و ساير اقوام اروپا چه دستاورد علمي به بشريت هديه كردند ( در دوران باستاني ) زماني كه شهرهاي شكوهمند ايراني به دست امپراتوري ماد متحد گرديد و با برافتادن دولت آشور به يك امپراتوري تبديل گشت ژرمن ها كجا بودند و به چه مشغول بودند؟ آيا چون حيوانات در جنگل ها نمي زيستند و به كشتار يكديگر مشغول نبودند؟ زماني كه كوروش بزرگ جهان متمدن را زير يك پرچم آورد اين اقوام كه مي گوييد چه تمدني را بنا نهاده بودند كه ما از آن بي خبر هستيم؟ نكند در زير زمين باشد ! حالا اين اقوام وحشي از مادهاي آريايي نژاد كه كوروش از طرف مادر منسوب به آنهاست برتر شدند؟</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: yellow; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="color: #fff2cc; font-size: medium;">«...اگر در ميان آريان امروز به دنبال هوشنمد ترين بگرديم بدون غرض ورزي مي توانيم دست بر روي ژرمن هاي آلمان بگذاريم...»</span></i><span style="font-size: medium;"> </span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">ژرمن ها به دليل دسترسي به امكانات كامل و بسيار دانشمندان بسياري پرورش داده اند، اگر ايران كنوني هم داراي امكانات آنها بود، اكنون جهان از دانشمندان ايراني پر شده بود و همين اكنون هم دانشمندان بزرگ ايراني در جهان كم نيستند،. به قول خود شما كافيست نگاهي به تاريخ بيندازيم تا ببينيم زماني كه ايرانيان دانش را به جهانيان عرضه مي كردند ژرمن ها به چه مشغول بودند. همينطور ساير اروپاييان</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: yellow; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="color: #fff2cc; font-size: medium;">«...همانطور که در مقاله قبلي ذکر کردم اين مردمان نزديک ترين نژاد را به پارسهاي باستان دارند و اصولا يک دسته از آنها به ايران نيز آمده بود و آن دسته در کرمان امروزي ساکن شده بودند و اگر معناي لفظي کرمان را بخواهيم به اول ببريم مي بينيم که کرمان نيز ژرمانيا يا گرمانيا خوانده مي شده که بعد از اسلام تبديل به کرمان گشته...»</span></i><span style="font-size: medium;"> </span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نخست آنكه نبايد گول شباهت هاي ظاهري را خورد، خوب اگر بخواهيم با همين استدلال شما قضاوت كنيم، مي توان گفت مردم گيلک با مردم گاليك اروپا از يك ريشه هستند، و صدها سخن ديگر كه مي توان با توجه به اين شباهت هاي جزئي و اتفاقي گفت. اين نوع استدلالات در واقع از نوع استدلالات پان تركي مي باشد كه به محض ديدن يك شباهت جزئي و صدالبته تصادفي يك نتيجه گيري كلي مي كنند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: yellow; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><i style="color: #fff2cc;">«امروز آريايي هاي جهان در شرق از فقر فرهنگي و نژادي مي نالند اما در غرب آريايي ها متمدن ترين مردم و همينطور خوشبخت ترين آنها هستند به طوري که طبق آمارگيري خوشبخت ترين مردم دنيا به ترتيب: دانمارکي ها . سوئيسي ها . ايسلندي ها و سوئدي ها هستند و همانطور که ملاحظه مي کنيد يک کشور سياه نژاد يا حتي اسلاو و لاتين در اين ميان حضور ندارد»</i> </span><span style="font-size: medium;"><br />
</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">خوشبختي آنها به دليل ثروت بيكران كشورشان و همينطور دولت آنهاست، اروپا ثروتش را از همان مستعمرات و غارت آنها به دست آورده است و دليل ثروت و خوشبختي كنوني آنها به فلاکت كشاندن ملت هاي بيشمار است ( از جمله ايران آريايي ) </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><span style="font-size: medium;">در ضمن پيشنهاد مي كنم سري به وبلاگ آقاي اردشير آزاده بزنيد ، در اين صفحه در مقاله ي مکتب نوردیک گرایی و ژرمن های باستانی با استفاده از اسناد و مدارك معتبر ثابت نموده اند كه مو طلايي هاي چشم آبي در ميان ژرمن هاي باستاني در اقليت بوده اند....نه اكثريت. </span><br />
<span style="font-size: medium;"></span><span style="font-size: medium;"><br />
</span><span style="font-size: medium;">پاينده ايران .....كوبنده كاويان !</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><span style="font-size: medium;">- بهرام گیانسپار ( آریانژاد )</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-85798993573842244242010-11-16T12:19:00.008+03:302010-12-05T15:26:32.532+03:30چشمهای از دریای ایرانستیزی آموزش و پرورش<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;"><span dir="RTL" lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">با درود</span><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">.<br />
<br />
<span dir="RTL" lang="FA">همواره از گذشته تا کنون یکی از حیاتی ترین وظایف حکومت ها آشنا نمودن کودکان آن ملت با قهرمانان میهنی و بیان دلاوری ها و فداکاری های تاریخی این اشخاص و شرح تاریخ پرشکوه گذشته شان می باشد. اگر این کارها انجام نشود ، در کودک اعتماد به نفس ملی به وجود نمی آید و به احتمال فراوان یا به سوی غرب پرستی و یا تازی گرایی متمایل خواهد شد، چون اگرچه بلندگو های تازی گرایی را همان آموزش و پرورش در مقابل ناسیونالیسم ایرانی برپاکرده، </span>(<span dir="RTL" lang="FA">صدا و سیما به کنار) ولی بلندگوهای غرب پرستی با در دسترس بودن فیلم ها، کتاب ها، اینترنت و.... رسا تر است و بنابراین مغز این کودک رفته رفته از هر دوی اینها پر می شود و او در عین حال که ادای روشن فکرهای غربی را در می آورد و دم از دموکراسی می زند، تازی پرست نیز هست و در کنارش ژست حقوق بشر نیز می گیرد و برای انیرانیان و دشمنان دیرین ایران زمین دل می سوزاند، سپس بنا بر تازی پرستی خود بر برادری امت اسلام تاکید می کند و چیزی که برای او بی معناست، میهن پرستی است</span>.<br />
<br />
<span dir="RTL" lang="FA">از دیگر سوی کودکان بزرگ ترین سرمایه یک کشور هستند. آن چه می تواند آنها را به سودرسانی به کشورشان وادارد، چیزی جز میهن پرستی نیست. چون یک شخص میهن پرست همواره منافع ملی را بر منافع شخصی خود ترجیح می دهد و یا دست کم به مردم خود خیانت نمی کند. برای نمونه یک سرمایه دار میهن پرست محال است برود در دوبی سرمایه گذاری کند، چنین اشخاصی بی تردید میهن فروش و خائن هستند که ثروت ملی ایران را خرج یک کشور تازی می کنند تا هم زمین دشمن ایرانیان را آباد کنند و هم امکانات شغلی فراوانی برای جوانان آنجا فراهم آورند،آن هم تنها به طمع و سود بیشتر حاضر شده اند اینگونه به میهن خود خیانت کنند، این فراتر از "ترجیح دادن سود شخصی به سود ملی" است و خیانتی نابخشودنی می باشد</span>.<br />
<br />
<span dir="RTL" lang="FA">آموزش و پرورش کثیف ما و از دیگر سوی خیانت بسیاری از خانواده های ایرانی به فرزندان خود سبب شده که میهن پرستی ایرانیان چون گذشته نباشد و جمعی هم هم تنها در حد حرف و اندکی سخن از کوروش و داریوش و انداختن پلاک فروهری بر گردن خود... دلیل را باید نه در بزدلی و خیانت پیشگی، بلکه در یک پروژه پیچیده شستشوی مغزی جستجو کرد که در دوران کودکی توسط آموزش و پرورش کشور برای او طرح ریزی شده است. وقتی از دوران کودکی ذلت باری و شکست را برای او خوشایند می نمایانند و دم از خوشبختی مردمش به دست ارتشی بیگانه می زنند، چگونه می خواهند این کودک، فردا به این نیندیشد که ارتش آمریکا و اسرائیل آزادی بخش کشورش باشند؟</span><br />
<br />
<span dir="RTL" lang="FA">وقتی کودک ایرانی 13 ساله است و هنوز اندیشه اش شکل نگرفته، در کتاب تاریخ اول راهنمایی به او می گویند</span> :<br />
<br />
</span><br />
<blockquote style="color: #fff2cc;"><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i><span dir="RTL" lang="FA">«در همان حال که رومی ها به مرزهای ایران حمله می کردند، بزرگان و پادشاهان ساسانی با یکدیگر مشغول کشمکش بودند. وضع کشور بسیار آشفته بود و نارضایتی مردم نیز روزبه روز بیشتر می شد؛ زیرا بزرگان به جز امتیازاتی که داشتند سعی می کردند از آشفتگی وضع کشور برای به دست آوردن ثروت و قدرت بیشتر استفاده کنند که این خود با ظلم و ستم بیشتر بر مردم همراه بود</span>.</i></span><br />
<span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i> <span dir="RTL" lang="FA">در چنین شرایطی مسلمانان (عربها) که ایمانی قوی و عقیده ای استوار داشتند و برای گسترش اسلام مبارزه می کردند، با سپاهیان دولت ساسانی به جنگ پرداختند و توانستند مداین را تصرف کنند. یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی به خراسان فرار کرد و در آنجا کشته شد</span>.</i></span><br />
<span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i> <span dir="RTL" lang="FA">مردم ایران که در طول سالیان دراز از ستم شاهان ساسانی خسته شده بودند و پیام نجات بخش و عدالت طلبانه ی اسلام را شنیده بودند، با پذیرش اسلام دوران نوینی را آغاز کردند</span>.....»</i></span></blockquote><blockquote style="color: #fff2cc;"><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"> </span><br />
<div style="color: white;"><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"> <span dir="RTL" lang="FA">و در پس آن می نویسد</span> :</span></div><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"> </span></blockquote><blockquote><span style="color: #fff2cc; font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"> <i><span dir="RTL" lang="FA">چرا حکومت ساسانی سقوط کرد؟</span></i></span><br />
<span style="color: #fff2cc; font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i> 1- <span dir="RTL" lang="FA">مردم از پادشاهان ساسانی به دلیل شدت ظلم و فساد و کشورگشایی های هوس بازانه ی آنها ناراضی بودند</span>.</i></span><br />
<span style="color: #fff2cc; font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i> 2-<span dir="RTL" lang="FA">ایمان سپاهیان مسلمان به خدا و اعتقاد آنان به اینکه د راه خدا چه کشته شوند و چه پیروز شوند به موفقیت رسیده اند</span></i></span></blockquote><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"> <br />
<span dir="RTL" lang="FA">در اینجا آموزش و پرورش نه تنها با وقاحتی بی همتا ارتش اعراب را آزادی بخش ایرانیان می خواند، بلکه جانبازی دلاوران ایرانی در پاسداشت مرزها و مقابله با رومیان، ترکان و عرب ها را "کشورگشایی هوس بازانه" نام می نهد</span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span><span dir="LTR"></span>. <br />
<br />
<span dir="RTL" lang="FA">در تاریخ دوم دبیرستان علوم انسانی در مورد مهاجرت آریایی ها می گوید:</span></span><br />
<br />
<blockquote><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="RTL" lang="FA"> </span><i style="color: #fff2cc;">«<span dir="RTL" lang="FA">حدود 3000 تا 2500 سال پیش قبل از میلاد را زمان تقریبی مهاجرت آریایی ها می دانند</span>» </i></span></blockquote><br />
<span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i><span style="color: maroon;"> </span></i><span dir="RTL" lang="FA">و باز باید از این میهن فروشان بی سواد پرسید که این سخنان را از کجا در آورده اند؟ </span><br />
<br />
<span dir="RTL" lang="FA">در همین جا باز هم بر ساسانیان تاخته اند و در بخش ساسانیان (درس 11) می گویند</span> :</span><br />
<br />
<blockquote style="color: #fff2cc;"><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">«اگرچه طلوع این حکومت در آن زمان برای ایران و ایرانیان مفید بود، اما غروب آن به معنای پایان بی عدالتی و محو آثار کبر و نخوت ساسانیان و وابستگان آنها بود»</span></blockquote><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"> <br />
<span dir="RTL" lang="FA">در کتاب ادبیات 2 رشته های تجربی و ریاضی نیز گفته شده</span> :<br />
<br />
</span><br />
<blockquote style="color: #fff2cc;"><span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><i>« <span dir="RTL" lang="FA">در آموختن تاریخ ساسانیان به کودکان خود، باید تاکید کنیم آن چه موجب سقوط امپراتوری ایران شد، انحطاط اجتماعی و دینی و اخلاقی دستگاه حکومت ایران آن زمان بود و از عوامل مهم آن می توان اختلاف عظیم طبقات جامعه، رواج تجمل پرستی و فساد و نبودن عدالت اجتماعی اشاره کرد. بدیهی است تودهء عظیم ملت از دین مبین اسلام - دینی که آزادی و مساوات و عدالت و برابری برای آن ها هدیه می آورد - استقبال کردند و از سقوط امپراتوری عظیم ولی فاسد ساسانیان تاسفی نداشتند</span>»</i></span></blockquote><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">در کتاب جامعهشناسی 2 رشتهی "علوم انسانی" پیرامون ماجرای انوشیروان بزرگ که رشوهی کفشگر را رد می کند و بین یک ثروتمند و فقیر در عدالت، تفاوت نمی گذارد، تحریفی بزرگ صورت گرفته است. در این ماجرا انوشیروان ، رشوه یک کفشگر ثروتمند را که خواهان دبیر شدن فرزندش بوده، رد می کند و نمی گذارد که فرزند این کفشگر، به رده دبیران وارد شود.</span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">ولی کتاب با نقشی کاملا مزورانه و میهن ستیزانه ماجرا را برعکس کرده بود و رشوه خواری را امری نیک نشان داده بود! در کتاب نوشته شده:</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><br />
</div><blockquote style="color: #fff2cc;"><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">" به راستی ایرانیان دوره ساسانی چه عقایدی داشتند که تصور می کردند اگر پسر کفشگر به رده ی دبیران وارد شود، خطا و بی عدالتی بزرگی رخ داده است؟ ما اکنون چه عقایدی داریم که وقتی به گذشته می نگریم، این نوع تمایز های انتسابی را ناعادلانه می دانیم؟"</span></div></blockquote><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">گویا آموزش و پرورش ایران که حامی درجه یک بیگانهپرستی است، با هر چه که نام ساسانیان را در بر داشته باشد ، دشمنی میورزد و کار را به جایی میکشاند که در سه خط نوشته، اخلاق تمام ایرانیان دوران ساسانی را به زیر سوال می برد و رشوهخواری را امری نیک نشان داده و این کار بزرگ انوشیروان را اهریمنی مینمایاند... و چه بسیار سستعنصرانی هستند که طبیعت آنها را برای نوکری و اطاعت پدید آورده است و بهسادگی فریب این سفسطه های ناشیانه را می خورند.</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">اگر انوشیروان طلای فراوان آن کفشگر را میپذیرفت و فرزندش را دبیر می کرد، آیا به دیگر کفشگران که توانایی مالی این را نداشتند که بتوانند با اهدایی چنین هدایایی فرزند خود را دبیر کنند، ستم نمی رفت؟</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">آموزش و پرورش در یک اقدام بسیار کثیف ، کارشده و مزورانه در صدد است که جوانان ایرانی را از هرآنچه که با ایران پیش از اسلام مربتط باشد، بیزار کند. اینها می خواهند اعتماد به نفس و غرور ملی ایرانیان را از همان دوران نوجوانی از میان ببرند. آیا آموزش زبان مشتی تازی به جوانان ایرانی، توهین به کشور ایران نیست؟ برای چه دانش آموزان باید وقت ارزشمند خود را صرف آموختن زبانی کنند که دشمنان خونین میهنشان به آن زبان سخن می گویند؟ اگر آموختن زبان انگلیسی در جهت رفع نیازهای خود در کشورهای خارجی و خواندن مقالات انگلیسی به کارمان می آید، زبان تازیان جز اتلاف وقت چه سودی برایمان خواهد داشت؟</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">جدا از اینها، کلاس های درس دینی و عربی، شده مکانی برای یاوه گویی معلمان خود فروش که ذهن دانش آموزان را شستشو داده و نسبت به تازیان خوشبین سازند... که هزاران دروغ و سفسطه برای توجیه یورش وحشیانه تازیان بیاورند.</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">چرا تمرکز درس تاریخ به خصوص در رشته های ریاضی ، تجربی و فنی و حرفه ای، به روی دوران ننگین قاجار است؟ دلیلی جز تضعیف غرور ملی و حس میهن پرستی نوجوانان ایرانی می تواند داشته باشد؟ حتی در تاریخ رشته انسانی که از دوران پیش از تاریخ آغاز می گردد، بیشتر کوشش ها برای کوبیدن ساسانیان به عمل آمده و نویسندگان نسبتاً "حرامزاده" ی این کتاب طوری از ساسانیان سخن می گویند که تو گویی یک قوم بیگانه و ستمگر بوده که بر ایران زمین حکم می رانده است... در شرح تاریخ ساسانیان، تازیان کشتارگر و وحشی همواره چون فرشتگانی نجات بخش نمایانده می شوند...</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><br />
</div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">به راستی کدام کشور این چنین بر گذشته ی خویش می تازد و دشمن خونین خود را می ستاید؟</span></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: white; text-align: justify;"><span dir="RTL" lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;">هدف دروس تاریخ در دوران تحصیل یک نوجوان ایرانی فقط یک چیز است : به بار آوردن نوجوانانی که ذره ای از ناسیونالیسم بهره ای نداشته باشند و دشمنان دیرینه میهنشان را بپرستند.</span></div><br />
<span style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="RTL" lang="FA">اینها تنها چشمه ای از دریای ایران ستیزی آموزش و پرورش بود که بیش از آنکه دیر شود و مغز فرزندان ایران زمین را این اراجیف پر کند، باید در دگرگون سازی شان تلاش هایی بسیار نمود.</span></span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-31046579381911593932010-10-29T13:21:00.014+03:302010-11-27T20:03:17.527+03:30برای اَبَرشاهنشاهِ دلیر ایرانزمین - کوروش بزرگ<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;"></span><br />
<div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"></span></div><div style="text-align: justify;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/203Art_Cyrus_the_Great_Po.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://upload1.imgdl.ir/images/203Art_Cyrus_the_Great_Po.jpg" width="228" /></a></div><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">روز جهانیِ کوروشِ برزگ فرخنده باد.</span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> زندگی این اَیَرمردِ آریایی سرشار از شکوه و شگفتی است. ولی ما میهنپرستان ایرانزمین از اینکه لیبرالها و غربزدگان بخواهند این بزرگمرد را به سود خود مصادره کرده و او را نه یک پهلوان آریایی، که یک شخصیت سستعنصر و لیبرالمنش بنمایانند، خرسند نخواهیم بود. امروزه ژستِ روشنفکری و روشنفکرنمایی را به خوبی در میان بسیاری از میهنپرستنمایان به چشم میبینیم. اینها که بیگمان مایهی ننگِ هر نژاد و تباری هستند، با خیانت پیشگی خاص خود مدام به نشخوار چرندیاتی میپردازند که ریشهشان بیگمان یا از بیابانهای تازیان برخواسته است و یا از فرهنگِ ذلیلپرورِ جهودان پدیدار گشته. اینها با ارائهی یک چهرهی دروغین از شاهنشاه بزرگِ ایرانزمین برآن بوده و هستند که کوروش را همچون خیانتبیشگان جهانوطن نشان داده و هرگونه تعصّبِ ایرانپرستی و نژادگرایی او را منکر بشوند. اینها میخواهند بگویند که کوروش بزرگ هیچ ملتی را برتر از دیگری نمیدانست و انیرانیان را نیز با ایرانیان برابر میپنداشت. میخواهند بگویند که سودهای میهن و مردمش را بر منافع دیگر کشورها مقدمتر نمیشمرد. میخواهند بهما بگویند که کوروش پدر جهانیان بود و نه فقط ایرانیان. حتی پای خود را فراتر گذاشته و گستاخانه میخواهند بهگونهای ریشهی عوامفریبیِ دموکراسی و لیبرالیسم را به دلیرمردی نسبت دهند که بر اساس آموزههای ورجاوند ایرانزمین رشد کرده بود و همچون هر ایرانیِ راستینِ دیگری میهنش را از دیگر کشورها و مردمش را از دیگر مردمان برتر می دانست.</span></span></div><div style="text-align: justify;"><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/268Achaemenid_Empire_3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload1.imgdl.ir/images/268Achaemenid_Empire_3.jpg" /></a></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="color: red;"> اوج گسترش شاهنشاهی هخامنشی</span></span></span></div><br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">هنگامی که این سخنان را بر زبان می رانیم،جماعت نامبرده، بیخِرَدی خویش را نمایانتر ساخته و سنگنبشتهی کوروش بزرگ را به رخ ما می کشند. این خِرَدباختهگان در اثر مغزشوییهای جهودیزم بینالملل براین باورند که هرکه نژادگرا باشد، پس حتماً خونریز و بیرحم است و چون کوروش چنین نبوده، پس باورهایش نیز بیگمان در تضاد با این مکتب کهن ایرانزمین بوده است.</span></span></div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> هنگامی که کارنامهی ننگین و پراز جنایت حکومتهای سردمدار دموکراسی را ورق میزنیم، میبینیم که این جانوران در مواردی حتی از کشتار کودکان شیرخوار، حیوانات و حتی نابودی گیاهان و "همهچیزِ" دشمنِ خود فروگذار نکردهاند. یونان باستان -سرمدار دموکراسی دنیا-تاریخی پر از ناجوانمردی و جنایت دارد و بخشی از دورهی روم - که حکومت جمهوری برپا بود - بردهداری رومیان بهحدی رسیده بود که شمار بردگانشان بر شمار خود رومیان نیز افزون بود. ولی در همان دوره که ایرانزمین اسیر چنین اندیشهها و مکاتب پلید و عوامفریبی نبود و بنابرگفتهی سینهچاکان یونان و روم حکومتی -استبدادی- داشت، هیچگونه اثری از پدیدهی وحشیانهی بردهداری یافت نمیشد... اگر هم دوران مدرن را بنگریم، باز هم جنایت میبینیم و بس. چنانچه آمریکا در اقدامی بس وحشیانه - که آدمی میمانَد که چه نامی بر آن گذارَد - دست به بمباران اتمی مردمانی یازید که حس میهنپرستی و دلاوری شان مانعی بود تا بتوانند یوغ و قلادهی جهودیسم بینالملل را بر گردن خویش بیفکنند. ولی امروزه تمام تمرکز همین جنایتکاران دیروز و امروز در تازش به مبانی نژادگرایی است و چنین مینمایانند اگر دستهای نژادگرا در طول تاریخ دست به کشتار دیگر نژادها یازیدهاند، پس هر نژادگرایی چنین است ونه تنها باید این مکتب کهن را - که در سرشت هر انسان و بلکه هرجانداری هست - نابود کرد، از سویی نیز باید نژادهای اصیل را نیز به آمیختن با نژادهای فروتر از خود واداشت تا پاکی خون خویش را از کف داده و احتمال هرگونه خطر زایش یک حکومت جوان و نژادگرای دیگر را به صفر برسانند.</span></span></div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">چنین خواستهاند که مردم نژاد را تنها در "رنگ پوست" خلاصه کرده و نزد خود در شگفتی فرو روند و نژادگرایان را از برای چنین پندارهایی نکوهیده و هاژش نمایند. گمان میبرند نژادگرایی یعنی نفرت از هرکه رنگ پوست تیرهتری دارد... و اینچنین پندارهایی یا از نادانیشان است و هم اثر مغزشوییهایی که از سوی اهریمنان به روی آنها اعمال گشته است. افزون بر اینها، اوباشگری نئونازیهای غربی نیز به اینچنین اندیشههایی دامن میزند. </span></span></div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">اینها میپندارند که کوروشِ بزرگ همچون خودشان سازشکار و بُزدل بوده و هیچگاه بهدنبالِ مجازات دشمنان و انتقامکشیدن از دشمنانِ خونریزِ ایرانزمین نمیرفته است... که اگر چنین میبود، کوروش تنها به پس زدن اَرتش بیگانگان بسنده میکرد و هیچگاه به همراه جنگاوران نیرومند خویش به تسخیر خاک دشمنان ایرانزمین دست نمییازید و بزرگترین و نیرومندترین امپراتوری جهان را پی نمینهاد و خزانهی بسیار پربار و گنجهای خیرهکنندهی ساردیس را به عنوان - غرامت جنگی - تصرّف نمیکرد و ایرانزمین را به آن شکوه بیهمتا نمیرسانید. </span></span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><br />
</span></span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">اینها ذلّتبارگی و مظلومواقع شدن را ارزشی از برای خود میشمارند و اگر یک تازی و پانترک توهینی بر آنها روا دارد و دستی هم به رویشان بلند کند، از واکنشی متقابل چشم پوشیده و برای توجیه بزدلی و بیشهامتی خود وحشیگری تازیان و ترکان را مثال زده و از تمدّن و "پاسخ ندادن بدی با بدی" در فرهنگ ایرانزمین سخن میگویند. توگویی تمدّن را تنها مظلوم نمایی پنداشتهاند و در مقابل گستاخی و دلاوری را از نشانههای وحشیان برشمردهاند.</span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">امید است این جماعت مایهی ننگ دم فرو بسته و بیش از پیش آبروی ایرانزمین را نبرند. </span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">جاوید ایران! </span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">- بهرام گیانسپار </span></span><br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> هفتم آبان ماه</span></span><br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> روز جهانی کوروش بزرگ</span></span><br />
<br />
<br />
<br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/460Hakhamanesh.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload1.imgdl.ir/images/460Hakhamanesh.jpg" /></a><span style="font-size: small;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> </span></span></div><div class="separator" style="clear: both; color: red; text-align: center;"><span style="font-size: small;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;">نقشهي شاهنشاهی هخامنشی برپایهی پژوهشهای <a href="http://omidataeifard.blogspot.com/">استاد امید عطایی فرد</a></span></span></div><div style="text-align: justify;"><div style="color: red; text-align: center;"><span style="font-size: small;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"> </span></span></div></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com48tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-49489558775702643452010-10-26T16:42:00.008+03:302010-11-27T20:01:02.855+03:30کوتاهسخنی از اَبَرقدرت جهان باستان (از نوشتههای بلاگ پیشین من :تازی ستیز آریایی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"></span><br />
<div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> </span></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/272sasasn.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload1.imgdl.ir/images/272sasasn.jpg" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/220sassanid_shapur_i.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/608sassanid_shapur_i.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">بایسته است از حکومتی سخن گویم که ایران را سرور جهان گردانید ، تازشها و لشگرکشیهای پایان ناپذیر و سهمگین رومیان را پس زد و شكستهاي بسيار سنگيني بر آنها وارد آورد، دیوار جانداراش که ارتش یکپارچه و نیرومند ساسانی بود، با آن دلاورمردان در مرزها جان میفشاند تا ایرانزمین را از گزند وحشیان مغول-ترک ، تازی ،رومی و هر انیرانی دیگری برهاند.... حس میهنپرستیِ ایرانیان را سازمان داد و از نژادهگان و نخبهگان ایرانزمین نیرویی ساخت كه امپراتوران روم در پس دیوارهای سطبر و کوه مانند خود از آن میهراسیدند ، تازش پیشگیرانهی ایرانیان به خاک امپراتوری روم در زمان شاهنشاه خسروپرویز تمام سرزمینهای آسيايي و خاور آفريقا را از چنگال این اهریمن بزرگ باختر زمین برون آورد و چه بسا اگر ایرانیان میتوانستند با یک نیروی دریایی نیرومند از بسفور بگذرند، تختگاه روم خاوری نیز به دست دلاوران ایرانزمین گشوده میشد.</span><br />
<span style="font-size: medium;"> </span><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/932sassssssssss.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload1.imgdl.ir/images/932sassssssssss.jpg" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/508sassssssssss.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<span style="font-size: medium;"> شاهنشاهی ساسانی، دانشمندان بسياري را پروراند و كتابها و دانشهای بسياري را گردآوری کرده و در هم آمیخت. آزادي دانش و آزادي اندیشه را تا بهجایی پیش برد كه دانشمندان و فلاسفهي یونانی از امپراتوري روم خاوری به شاهنشاهی ايران پناه ميبردند تا به دور از نادانی رومیان که به دلیل حکومت دینی-مسیحی خود با اندیشههای فلسفی یونان به ستیز برخواسته بودند، در دانشگاه بزرگ گُنديشاپور به دانشاندوزی بپردازند. پادشاهان ساسانی قدرت را نه برای خود، بلکه بهر میهن و همنژادان خود میخواستند. بر همین روال یک شاهنشاه ساسانی پیدا نشد که چون واپسگرایان سامی و خونریزان رومی و یونانی خود را پیامبر و یا خدا و یا خدازاده بخواند. (همانند اسکندر مقدونی که مدعی شد زئوس خدای خدایان با مادرش آمیخته و او نتیجه این همآغوشیست )، شاهنشاهان ساساني خود را چون پدر مردم ميدانستند و به فرزندان میهن خود مهر میورزیدند. در زمان شاپور ساسانی قدرت نظامي و فرهنگي ايران چنان به اوج رسید كه تا آن روزگار ديده نشده بود، لشكريان روم در هم شكستند و در مرزهاي ايران پيروزي هاي بزرگي کارنامه ارتش ایران را زینت بخشید. اين پیشرفتهای شگفتآور شاهنشاه را به گفتار این سخن برانگیزاند که بگوید : « شمشیرهایمان مرزها را میگشاید،دانشمان مغزها را میشکافد و فرهنگمان دل ها را مینوردد.... »<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/313shahanshah_shapur.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://upload1.imgdl.ir/images/313shahanshah_shapur.jpg" width="181" /></a></div></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> و بهراستي اینچنين بود، ارتش ایران كه از جوانان دلاور و نژاده گردآوری شده بود، آماده بود تا هر گونه تازش بيگانگان را در هم بشكند و به کشورگشایی هم بپردازد، آوازهی دانشگاه بزرگ گُندیشاپور هم در جهان پيچيده بود. افزون بر این دانشمندان بسياري وجود داشتند كه اگر ما امروز نامي از آنها نميدانيم، تنها و تنها به اين دليل است كه در یورش وحشيانهي تازيان كتابها و کتابخانههای بیشماری در ايرانزمین نابود شد. در گذشته كتاب به شكل امروز نبود و چاپخانهاي هم وجود نداشت تا به آسودهگی بتوان يك كتاب را كپي كرد و انتشار داد، كتابها همهگی دستنويس بودند و از كتابهاي مشهور جز چند نسخه وجود نداشت. اين بود كه با نابودي آن چند نسخه كل كتاب از بين ميرفت. دو سیل ویرانگر و تمدنستیز سامی و مغول کشورمان را در هم کوبید، کشورهایی بودند که تنها با یک هجوم بیگانه در هم شکسته و به نیستی رفتند، ولی ما همچنان سرافراز ماندهایم و این همه کشتارگری ها و ویران گری ها کمر ملتمان را نشکسته است و این گواهی بر خون برتر ماست.<br />
<br />
مارسلینوس مورخ و افسر رومی که در جنگهای رومیان و ایرانیان شرکت داشته ، در خاطراتش در مورد ایرانیان آنها را "دلیرترین اقوام روی زمین" می خواند.<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">میهنفروشان و خیانتپیشگان همواره برآنند تا ایرانیان را نسبت به گذشتهی باستانی خوییش بدبین ساخته و هویت ملی-نژادی آنان را با اینگونه اندیشههای ناپاک ، مغشوش سازند. بر همین اساس این میهنفروشان درونی از ساسانیان به عنوان افرادی ستمگر و وحشی سخن می گویند و بدین صورت میخواهند تازیان خونریز را ناجی مردم ایران نام گذارند. حال آنکه کشتارهای ددمنشانهی تازیان و ویرانگریهای آنها بر هیچ کسی پوشیده نیست و خود مورخان عرب و مسلمان این دیوخویی ها را پذیرفتهاند و با افتخار از آن یاد کردهاند، چرا که ایرانیان یکتاپرست را "کافر" خوانده و از این روی از ویرانی شهرهایشان و کشتار مردمانشان خرسند بودند.<br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">این نوشتار کوتاه، آغازی بر دیگر نوشتارهایی است که در آیندهی نزدیک پیرامون این حکومت نیرومند و پرافتخار خواهم نوشت... باشد که ایرانیان چهره راستین این شاهنشاهی را به چشم ببینند و بدانند که در دوران باستان ، این مردم ما بودند که توانستند بر جهان سروری یافته و حکومت کنند و چون ما هم بازماندگان همان مردم با همان ویژگی ها هستیم، بدون تردید ما نیز خواهیم توانست.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
جاوید ایران!<br />
</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-74299279410238900902010-10-26T12:35:00.008+03:302010-11-27T20:00:17.481+03:30بازیابی نوشته های "تازی ستیز آریایی"<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"></span><br />
<div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"> درود؛<br />
<br />
<br />
چنانچه پیشتر گفته بودم، بیشتر نوشتههای من در بلاگ پیشینم "تازیستیزِ آریایی" به دلیل نابود شدن نسخهی پشتیبان از میان رفت. ولی با کمک یکی از دوستان توانستیم هارد پیشین را ریکاوری کرده و بسیاری از نوشتهها را بهدست بیاوریم. این نوشتهها بهترتیب در این تارنما گذاشته خواهند شد.<br />
<br />
</span></div><div style="text-align: center;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">************</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: red; text-align: center;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">گشایشنامه</span></div><div style="text-align: justify;"></div><div style="text-align: justify;"><br />
<span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">درود بر تمام آرياييان راستين و ننگ بر تازيان پستنژاد.</span><br />
<span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"><br />
بنگريد نیاخاکمان را كه اينگونه جولانگاه تازشگران و خونآشامان تازي گشته.... بهراستي زمان قيام بر اين دشمن نژادي فرا رسيده است. زمان نبرد است.... شايد بتوانيم كثافاتي را كه كشورمان بدان آغشته است،با خون اين فرومايگان بشوييم. چهبسيار خونهايي كه بهدست همين تازيان ريخته شد و چه بسيار شهرهايي كه باز اين حرامزادگان ويران كردند. <br />
<br />
چهبسیار بانوان و دخترکانی بودند که مورد تجاوز این نژاد وحشی قرار گرفتند... وحشیان به این بسنده نکرده و مادران و خواهران و همسران ما را به بردگی گرفتند و با خود به عربستان بردند تا در بازارهای بردهفروشی آنها را فروخته تا وسیلهای از برای فرونشاندن خوی حیوانی این جانوران باشند چهبسیار کتابخانههای پرباری که نابود گشت و چهبسیار دانشهایی که برای همیشه از میان رفت تا بعدها مشتی انسان خودباخته و میهنفروش بگویند که در ایرانِباستان دانشمندی نبوده است چرا که هیچ اثر علمی از هیچ دانشمندی از آن دوران به یادگار نمانده است.<br />
<br />
دشمني تازيان با ایرانیان را تنها نمیتوان در 1400 سال گذشته و تازش تازیان جُست.... امروزه نیز هزاران جنایت، یاوهگویی و گستاخی را از سوی همین جانوران میبینیم. چه در "پدافندِ ورجاند" كه دلیران بسياري از كشورمان به خاكوخون كشيده شدند و چه ادعاهاي تازيان بر خاك سرزمینمان. ولي مشكل ما اينها نيست... آنچه ننگ است اين ميباشد كه مردم روي به تازيپرستی آوردهاند. عمق فاجعه اينجاست كه فرهنگ تازيان در كشورمان رخنه كرده است و مردم آنرا پذيرا هستند. بیچارهگی امروزهمان ايناست كه تازيگرایی بهگونهای وارد زندگي ايرانيان شده كه ذرهاي از تاريخ ايران نميدانند. آنها هیچگاه ندانستهاند که ایرانِباستان همواره اَبَرقدرت روزگار بوده و قدرت و فرهنگ ایرانزمین زبانزد جهانیان بوده است. آنها نمیدانند که ایرانزمین چه شکوهی را در دوران باستان پشت سر نهاده است.<br />
</span><br />
<span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">از بخت بد اكنون دانش يك ايراني در مورد ايرانزمین بسيار ناقص است و بسياري از آنها هم كه تنها ادعاي ميهنپرستي دارند و مدام نام كوروش را بر زبان ميرانند، ذرهاي از ناسيوناليسم ايراني بهرهاي ندارند. اطلاعات آنها در مورد نژادشان هم ناقص است و كار را بهجايي كشاندهاند كه به برابري نژادي معتقد شدهاند... آيا ميتوان چنين پنداشت؟ يك تازي را كه جز وحشيگري و شهوترانی هنري نداشته و ندارد ، ميتوان با يك ايراني آريايي برابر دانست؟ بر اساس دانش ژنتيك بسياري از ویژگیهای رفتاری ،موروثی است و در آينده در اينمورد سخن بيشتري خواهم گفت. ولي گويا بسياري از ايرانيان كنوني كه ادعاي ميهنپرستي دارند، سخنان كوروشِبزرگ را بهانهاي كردهاند از براي جبوني و بزدلي خويش. كوروش در منشور مشهور خود حقوق بسياري از اقوام غير ايراني را بهرسميت ميشناسد و از مهرورزیهای خود در حق آنها سخن میگوید. اين درست، ولي آيا ايران آن روزگار را ميتوان با ايران امروز اساس کرد؟ آن سخنان زماني از دهان كوروش خارج شد كه شاهنشاهی ایران به قدرتي جهاني بدل شده بود و تمام دنياي متمدن آندوران را زير پرچم خود داشت و به اوج شکوه و بزرگی رسيده بود، علاوه بر اين در آنزمان ايرانيان تا آنروزگار بهدست هيچ قوم و نژادي ، اینچنین تحقير نشده بودند. با اينوجود كوروشِبزرگ براي كشورش جنگيد و كشورهاي آنروزگار را زير پرچم امپراتوري ايران آورد. نهاینکه همچون اینها بگوید "بدی را با بدی نباید پاسخ داد"، بلکه دلاورانه هیچ تازشی را از سوی بیگانگان بیپاسخ نگذاشت و همواره به تازشگران تاخت و کشورشان را نیز بهتصرف در آورد. بهراستی اگر این میهنپرستنمایان در دوران کوروشِبزرگ میزیستند، همگیشان به جرم خیانت به میهن کشته میشدند.<br />
<br />
اين ميهنپرستنمایان چه ميگويند و حرف حسابشان چيست؟ آنها ميگويند الگوي ما بايد كوروش باشد و هيچ قومي را از قومي دیگر برتر ندانيم ! كجا كوروش چنين سخني گفتهاست؟ در منشور حقوق بشر كجا يك سامي با يك آريايي برابر دانسته شده است؟ مگر نهاينكه كوروش براي پدافند از نژاد ايراني و نیرومند نمودن كشورش آنهمه نبرد كرد ؟ اين خردباختگانِ بزدل سخنان آن بزرگمردِ آریایی را بهانه كردهاند تا به تازيان و پانتركان سواري بدهند. بهراستي شرمآور است. اين میهنفروشان مگر نميدانند كه جز با خشونت نميتوان دشمن را از ميهن راند و فرهنگ ايران را از فرهنگ تازي جدا ساخت؟ آيا ميتوان با پند و اندرز و احترام به عقايد و نژاد آنها، فرهنگي بيگانه را از ميهن زدود؟ هنگامی که میگوییم پاسخ حرامزادگان پانترک و اعراب ایرانستیز باید با خشونت داده بشود، مخالفت میورزند. چنين ميماند كه بخواهيم به دشمني كه خاكمان را تسخير كرده بگوييم ما به تو احترام ميگذاريم و خونت را نميريزيم خودت اگر خواستی از اينجا برو... اگر ذرهاي بينديشيم خواهيمديد كه اينها همينرا ميگويند. دم از ميهنپرستي ميزنند ولي بسياري از آنها بهقدري ترسو و جبون هستند كه حد ندارد و جاي شرم دارد اين ها را ميهنپرست بناميم...... </span><br />
<br />
<span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">جاوید ایران! </span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-4495669670905138462010-10-19T23:59:00.015+03:302010-11-27T19:59:47.497+03:30پاسخی به دکتر نوشیروان کیهانی زاده<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">به گشت و گذار در تارنمای <a href="http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp">Iranians History On This Day</a> میپرداختم و به نوشتهای برخوردم که مرا در شگفتی فرو برد. از این جهت که چرا باید برخی هممیهنان همواره در تلاش باشند که کشور پرشکوه و کهنمان را به دیگر کشورها پیوند بدهند و ما را اسباب خندهی بیگانگان سازند... مگر چه نیازی به این کار است؟ حال اگر به راستی پیوندی وجود داشته باشد سخنی نیست. متن نوشتار را میگذارم خود بنگرید و پاسخ مرا نیز دنبالهی آن بخوانید:</span></div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><blockquote style="background-color: black;"><div style="color: blue; text-align: center;"><div style="color: yellow; text-align: right;"><span style="font-size: x-large;"><b>دکتر نوشیروان کیهانی زاده:</b></span></div><br />
<div style="color: #0b5394;"><i><b><span style="font-size: medium;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: cyan;">" فرانك ها فنون جنگي ايرانيان را به اروپا منتقل کردند "</span></span></span> </b></i></div></div><div style="text-align: justify;"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/0419frank.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/0419frank.jpg" /></a></div><div style="color: red; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: center;"><i><span style="font-size: medium;"><span style="color: #e06666;">" مجسمه يك سرباز فرانك اوايل قرن اول ميلادي "</span> </span></i></div><div style="color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">" <i>19 آوريل سال 2 ميلادي سناي روم تصويب كرد كه براي جنگ قريب الوقوع با ايران ده هزار مرد«فرانك» اجير شوند و به جاي انتقال با كشتي از طريق بنادر ايتاليا، از راه دانوب و درياي سياه خود را به آسيا برسانند. فرانكها كه نام كشور فرانسه از آنان گرفته شده است در آن زمان در جنوب آلمان بسر مي بردند كه بعدا به فرانسه سرازير شدند. ژرمن ها (اقوام آلماني) با اين كه قرنها زير سلطه روميان بودند حاضر نمي شدند كه به صورت «مرسنر رومي» با ايرانيان وارد جنگ شوند. در طول تاريخ، ديده نشده است که آلمان و آلماني بر ضد ايران و ايراني قدمي برداشته باشد. ايران در جريان دو جنگ بزرگ قرن بيستم، به خاطر داشتن احساس دوستي و همنژادي با آلماني ها آسيب بسيار ديد</i></span></div></blockquote><blockquote style="background-color: white;"><div style="background-color: black; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;"> </span></i></div><div style="background-color: black; color: #fff2cc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="background-color: black; color: #fff2cc;"><i> بسياري از آن فرانكهايي که طبق مصوبه آوريل سال 2 ميلادي به جبهه ايران فرستاده شده بودند، در جنگ با ايران اسير و يا كشته شدند و تنها چند صد تن از آنان موفق به بازگشت شدند و همين عده تلاش كردند شيوه هاي جنگي ايرانيان را به فرانكها بياموزند كه تيراندازي در جهت مخالف تاخت اسب يكي از اين فنون بود....</i>"</span><span style="background-color: black;"> <span style="color: #fff2cc;"><span style="color: red;">(دوستان می توانند ادامه ی نوشتار دکتر نوشیروان کیهانی زاده را</span> </span></span><a href="http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GD=19&GM=4" style="background-color: black; color: cyan;">در اینجا</a><span style="color: red;"> بخوانند)</span></span></div></blockquote><br />
<div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> نوشتهاند که ژرمنها هیچگاه به عنوان نیروهای مزدور در لشگرکشیهای روم به ایران شرکت نداشتهاند. ما ابتدا مدارک تاریخی را که نشاندهندهی شرکت گستردهی اقوام ژرمن در لشگرکشیهای ناموفق روم به ایران است، نادیده می گیریم. هماکنون تنها به نقد سخن دکتر کیهانیزاده میپردازیم:</span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"> ابتدا گفتهاند که فرانکها به فرمان امپراتوری روم به ایران زمین یورش برده و شکست خوردهاند و سپس از عدم حضور ژرمنها در لشگرکشیهای روم به سوی ایران دم زدهاند. حال سخن این است: مگر نه اینکه خود فرانکها نیز از اقوام ژرمن بودهاند؟ این دیگر اصلی بدیهی میباشد. اگر بگوییم فرانکها از اقوام ژرمن نیستند، بدین میماند که پارتها و مادها و حتی پارسها را گروهی از ایرانیان به شمار نیاوریم. </span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"> ژرمنها همچون دیگر قبایل نامتمدن اروپای مرکزی و شمالی یا به کشتار و غارت یکدیگر میپرداختند و یا از راه چپاول و دستبرد به شهرهای مرزی کشورهای متمدن زندگی میکردند. آنها بارها با تازش به سرزمینهای تحت سلطهی روم، اروپا را چپاول کردند و ویرانیهای بسیاری برجای نهادند. در آن دوران، طوایف برجستهای چون Frank ها، Vandal ها، Burgundi ها، Langobardi ها، Alammani ها<span style="color: yellow;">*</span>، Visigoth ها و ostrogoth ها بیشتر خودنمایی میکردند. اینها همگی از قبایل ژرمن بودند که برخی از آنها در دورهای بر اثر فشار سنگین از سوی جبههي شرق که مورد تازش وحشیان هون قرار داشت، روی به سوی باختر نهاده بودند. از سویی در دوران شاهنشاهی شاپور یکم ساسانی گروهی از قبایل "گوت" با در نوردیدن آسیای خُرد و پس از بهجای نهادن ویرانی بسیار در متصرفات امپراتوری روم در پی خزش به درون مرزهای ایران بودند که در این کار ناکام مانده و در هم شکستند. چنانچه اقوام "زرد" که در پی تازش و جایگیری در فلات ایران بودند، با شکست سهمگین از مرزداران ساسانی در گذرگاههای سترگ قفقاز، به ناچار راه خزش سنگین و پرجمعیت خویش را - که به همراه زن و فرزندان خویش صورت گرفته بود - به سوی اروپا کج کرده و باختر را عرصهي تاراج و ویرانگری خویش ساختند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> دکتر کیهانیزاده سپس اشاره کردهاند که فرانکهای شکستخورده و گریزپا پس از بازگشت به سرزمین خود برآن بودهاند که شیوههای نظامی پارتیها را به همتباران خود بیاموزند. آنچه که ما از اسناد تاریخی و همچنین سخن تاریخنگاران و پژوهشگران امروزین میدانیم، این است که پیاده کردن فنون جنگی ارتشهای ایران باستان به روی سپاهیان قبایل نامتمدن اروپای مرکزی و شمالی تقریباً ناممکن بوده است، چرا که عنصر اصلی ارتش اقوام ژرمن را پیادهنظام تشکیل میداد و نبرد در جنگلهای تنگ و تاریک آن نواحی سد بزرگی برای مانور نیروی پرتحرک و تیزپایی چون سوارهنظام بوده است. </span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"> در پایان سنگنبشهی شاهنشاه شاپور یکم ساسانی را مینگریم که هیچ تردیدی باقی نمانَد؛ شاهنشاه بزرگ ایران پیروزی خود بر رومیان را چنین نگاشته است:</span><br />
<span style="font-size: medium;"> </span><br />
<span style="font-size: medium;"> </span><span style="font-size: medium;"></span><span style="font-size: medium;"><br />
"پس از آنکه ما در حکومت خود جایگیر شدیم، «گوردیان قیصر» سپاهی از <span style="color: cyan;">گوتها</span> و <span style="color: cyan;">ژرمنها</span> بیاراست و به آسورستان بتاخت، در "مسیخه" در آسورستان، نبرد سختی درگرفت و قیصر گوردیان کشته شد و ما سپاه روم را نابود کردیم"</span></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/Shapur-I-a.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://gyansepar.persiangig.com/Shapur-I-a.jpg" /></a></div><div style="text-align: justify;"><div style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"><span style="color: red;">"شاهنشاه شاهپور یکم ساسانی"</span><br />
</span></span></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.grifterrec.com/coins/sasania/shapI/i_sas_shapurI_2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a></div><div style="text-align: center;"><br />
</div><div style="text-align: center;"></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"> </span></span></div><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: large;"><span style="color: yellow;">*</span> </span><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">Alammani ها تنها یکی از طوایف ژرمن بودند که در سالهای 400 میلادی بر نواحی شمالی کوهستانهای آلپ در شمال امپراتوری روم مستقر بودند. ولی امروزه ایرانیان تمامی ژرمن ها را "آلمانی" می نامند که از نظر ریشهای نادرست است.</span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">با سپاس.</span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">پاینده ایران !</span></span><br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">کوبنده کاویان !</span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">ویرایش : به تازگی باخبر شدم که این نوشتهی دکتر کیهانیزاده ، در گذشته در ماهنامه/هفتهنامه امرداد هم چاپ شده است. از این جهت به راستی جای شوربختی ست که بسیاری از نشریهها تنها نویسنده را مینگرند و نه نوشتهی او را و هر سخن بیمدرکی را تنها به اعتبار نویسندهی آن به چاپ میرسانند و به خورد مردم ناآگاه می دهند.</span></span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"> افسوس!... .</span></span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com25tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-87919125435556401062010-10-15T12:25:00.009+03:302010-11-27T19:56:58.216+03:30تعصب بر "خاک" و "خون"<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;"></span><br />
<div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">با درود؛</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">به تازگی دیده شده که برخی از میهنپرست نمایان ژست روشنفکری گرفته و ابتدایی ترین مراحل سرهنویسی را نیز به کناری نهادهاند. برای نمونه به کارگیری واژهی "درود" را نشانهی تعصّب و نادانی دانسته و با طرح سفسطههایی ناشیانه و مسائلی چون برابری و آزاداندیشی و بی تعصّبی ایرانیان باستان، برآنند تا کار ننگین خویش را به گونهای توجیه کرده و بر دیگر ایرانیان میهنپرست و دلاور، انگ کورتعصّبی بزنند. ما هیچگاه نمیگوییم که سرهنویسی یک "باید" است و هرکه چنین نکند، میهنپرست نیست. ولی ما ایرانپرستان دستِکم میتوانیم نوشتهی خود را با یک واژهی ایرانی آغازیده و با واژهی ایرانی دیگری به پایان ببریم. یکی از دوستان در <a href="http://www.twcenter.net/forums/index.php">یکی از تالارهای انگلیسی زبان</a> یک ایرانی دیگر را دیده بود و در جستار مورد نظر با او به زبان پارسی سخن گفته بود، ولی این گفتگو با واژه هایی چون "سلام" آغاز گشته بود. انیرانیان از متن گفتگو چیزی نفهمیده بودند، ولی واژهی "سلام" را دریافته بودند و یک شخص فرانسوی گفته بود : « ما نمیدانستیم در ایران هم به زبان عربی سخن میگویند »... اینها همگی جزئی از مسائلیست که سبب شده جهانیان، به مردم ایرانزمین همچون اعراب بنگرند و تفاوت و مرزی میان ما و تازیان قائل نشوند. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">دوستان زیادی را دیدهام که مدّتها از واژهی "درود" بهره میجسته اند، ولی امروزه واژهی "سلام" را بهکار میبرند تا ژست روشنفکری بگیرند و خود را آزاداندیش و دارای فکر باز نشان بدهند. چنین افرادی در خور نکوهشاند. ما با افتخار میگوییم که به روی ایرانزمین تعصّب داریم. از این روی نه با حرامیان جداییخواه به پای میز مذاکره خواهیم نشست و نه با چپگرایان دیوخوی و نه لیبرالهای کژاندیش، مسالمتجوی و تسیلمشونده. </span><span style="font-size: medium;">از همین روست که گفتگو با حرامیانی که با میهنپرستی دشمنی میورزند، هیچگونه سودی نخواهد داشت. اینها از آندسته افرادی هستند که اگر اَرتشی بیگانه بر خاک مقدّس ایران بتازد، جانب بیگانگان را میگیرند. </span><span style="font-size: medium;">پاسخ ما به آنها تنها گرز و نیزه و شمشیر است و از این روی با گرز گران جمجمهشان را در هم خواهیم کوفت و با نیزههایمان قلبهای نفرتانگیزشان را سوراخ خواهیم کرد و با شمشیرهایمان رگ و ریشهی انیرانیشان را خواهیم درید و به زندگی ننگینِشان پایان خواهیم داد تا ایرانزمین را از ننگ وجود چنین حرامیانی پاک سازیم... آری. این پاسخ ما به آنهاست و به روز خودش چنان کشتاری از خائنین خواهیم کرد که تاریخ به یاد نداشته باشد و درسی برای آیندگان باشد تا بدانند سزای خائن به میهن کشتن اوست و بس. چه اگر چنین نشود، همان خائن زمینهای خواهد شد بر کشتار هزاران ایرانی نژاده و ای بسا نابودی ایران ،فرهنگ ایران و روح و زبان ایرانزمین....دیگران هرچه میخواهند بگویند که سخن آنها را نزد ما ارزشی نیست. ما تنها هدف خود را مینگریم و بس و با گامهای نیرومند و استوار به سوی هدف ورجاندمان بهپیش خواهیم راند و در این میان هرآنکه را که در برابرمان بایستد و با آرمانمان به مخالفت برخیزد، زیر پوتینهایمان له خواهیم کرد و همچنان نیرومند، پرغرور و گستاخ به پیش خواهیم راند. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">پاینده ایران</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">کوبنده کاویان!</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com23tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-14184580516364555722010-09-24T14:25:00.023+03:302010-11-27T19:55:09.956+03:30نژاد آریایی یا تبار آریایی؟ خویشاوندی ایران و آلمان؟ - بخش سوم<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br />
<span style="background-color: black; color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">در اینجا نیز با شخصی دیگر به بحث نشسته ام. سخن این دوست با رنگ زرد مشخص شده است.</span><span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: #ffd966; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">« <i>دوست عزیز نژاد فقط به تیپ ظاهری نیست. معمولا مردمان تمام سرزمین هایی که در یک عرض جغرافیایی زندگی می کنند از لحاظ رنگ پوست و چشم و مو و حتی میانگین قد و استخوان بندی بدن به هم شبیه هستند مثلا ایران و افغانستان و سوریه و عراق که در یک عرض جغرافیایی هستند از لحاظ ظاهری خیلی شبیه به هم هستند و شما در حالت عادی اگر هر دو یکجور لباس بپوشن و تیپ بزنن نمی تونید تشخیص بدید که این مثلا سوری هست یا ایرانی یا عراقی البته ممکنه بعضی هاشون مثلا ایرانیها در کل خوشتیپتر از افغانی ها باشن من در کل گفتم این رو. خوب این در حالیه که عراقیها عرب هستند و از نژاد سامی در حالی که ایرانیها اصالتن آریایی هستند و نژاد سامی و آریایی هیچ ربطی به هم ندارند.چون ریشه های زبانیشون هم به هم شبیه نیست. ضمنا نژاد و زبان و فرهنگ ایرانی هم خیلی از عربها تاثیر پذیرفته.ضمن اینکه خیلی از مورخین معتقدند ایرانیهای باستان مو بور و چشم آبی بودند.</i> »</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود</span><br />
<span style="font-size: medium;">بخش اول گفتارتان درست است. ولی تنها پیرامون سامیان اصیل می توان چنین گفت، یعنی یک سامی که با نژاد سیاه نیامیخته و هویت نژادی خویش را حفظ کرده است.، وگرنه محال است بتوان ایرانیان را با اعراب عربستان امروزی و دیگر تازیانی که با سیاهان آمیخته اند، در یک گروه نژادی جای داد. ولی سوریان و دیگر سامیان سپید را می توان. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">بخش دوم پیرامون افغان هاست. در افغانستان هم تنها کسانی خویشاوند نژادی ایرانیان به شمار می آیند که از هرگونه اختلاط با زردها رها باشند. هزاره های افغانستان مقادیر بسیاری خون مغولیسان دارند و تفاوت ژنتیکی شان با ایرانیان از زمین تا آسمان است. بیشتر کوچندگان افغانی به ایران از همین هَزاره های مغول نژاد می باشند. ولی پشتون های افغانی و همین طور عموم تاجیک ها، اصالت نژادی خودشان را حفظ کرده اند و همچنان در شاخه ی نژادی قفقازیسان جای می گیرند و از این روی نژاداً ایرانی به شما می آیند.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">اما در مورد بخش پایانی سخنتان باید بگویم که "هیچ" مورخ باستانی که هم دوره ایرانیان باستان بوده، نگفته که ایرانیان باستان موبور و چشم آبی بوده اند. بلکه تمامی سخنان مورخان باستانی، نقاشی های روی کوزه های یونانی و برخی قبور به دست آمده هخامنشی همگی نشان می دهد که ایرانیان باستان نیز عموماً موی تیره و غالباً مشکی، پوست سپید و گندمگون و چشمان عموماً تیره ( غالباً قهوه ای) داشته اند. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">در اینجا یونانیان که بارها با ایرانیان دوران هخامنشی برخورد داشتند، نقش سرباز ایرانی را با مو و ریش مشکی و پوست سپید به روی کوزه تصویر کرده اند:</span><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/images.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/images.jpg" /></a></div><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">تصویری دیگر مربوط به ستیز یک ایرانی نژاد و یونانی:</span><br />
<br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.myimghost.com/images/6byk8o4asulepcmzv3v0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/spartan.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="301" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/spartan.jpg" width="320" /></a></div><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgybfUX6ZgpHQENJ6uu3NIV2phWg7-GgINtaFwyardoXeaL5nXltd1nz9qTxExt9_5gFwq56nIk0ZU2mVq4RFd3r2eaiSHtb0sfyUnLSCiNyiUmmslemHtnX5C4d1xdloM_U2PAmzas1XY/s1600/images.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> نقاشی چوبی به دست آمده از یک گور هخامنشی، در اینجا هم مو و ریش فرمانده ی ایرانی مشکی و پوستش سپید است:</span><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/733.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="54" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/733.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.myimghost.com/images/dwjb1r5kp9ird9272uch.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"></div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: #ffd966; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">« <i>ببینید دوران باستان که فقط به دوران هخامنشیان اطلاق نمیشه منم نگفتم ایرانیهای زمان کوروش و داریوش مو بور و چشم آبی بودند. آریاییها حدود 4000 ساله پیش به ایران مهاجرت کردند یعنی 1500 سال قبل از تشکیل دولت هخامنشی نقاشی ها و سنگهای تراشیده شده از چهره ها در تخت جمشید هم مروبط به حداکثر 2500 ساله پیش هست نه 4000 ساله پیش و آریاییهای مهاجم در عرض 1500 سال در اثر شرایط اقلیمی و اختلاط با بومیان رنگ پوستشون تیره تر شده</i> »</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">این سخن شما از نظر علمی و تجربی رد است. اگر قرار بود 1500 سال بر رنگ پوست و مو تاثیر بگذارد، سامیان سپید صحرای داغ عربستان می بایست همگی پوستی سیاه داشته باشند، در صورتی که یک سامی سپید در آن صحرای داغ به هنگام تولد پوستی سپید و یا گندم گون دارد و پس از زندگی در آن محیط بسیار گرم پوستش می سوزد و کمی تیره تر می شود، همسرش نیز از این قائده مستثنی نیست، ولی فرزند آنها نیز پوست سپید یا گندم گون خواهد داشت، حتی اگر پدر و مادرش در مقابل آفتاب کاملاً سوخته باشند. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">وانگهی شما از مورخان نام بردید. کدامین مورخ گفته مردم ایران 4000 سال پیش موبور و چشم آبی بوده اند؟ اصلاً آن موقع مگر مورخی بوده؟! اگر هم بعداً گفته اند، چه کسانی؟</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ضمن آنکه همین داستان مهاجرت آریاییان به ایران هم جای تردید دارد. آنچه مسلم است این می باشد که ایرانیان و هندو-ایرانیان باستانی فقط خود را آریایی می دانسته اند. طبق نظریه مهاجرت آریاییان از دشت های وسیع و سرد سیبری به جنوب (که هیچ گونه مدرکی هم پشتش نیست و بسیاری از فرهیختگان امروزی چنین نظریه ای را ساختگی و جعلی می دانند)، بایستی بگوییم که پارادوکسی مهم در همین نظریه نهفته است. نژاد از محیط تاثیر می پذیرد، منتهی در زمانی بسیار طولانی. به وِیژه فرم بینی و جمجمه که مدت زمان طولانی تری را نیازمند است. اگر خواستگاه ایرانیان سیبری و دشت های سرد شمالی بوده باشد، می بایست بینی شان همچون بومیان اروپا باشد. ولی ما در نقش برجسته های تخت جمشید و همینطور سکه های پادشاهان باستانی ایران می بینیم که بسیاری از آنها بینی عقابی داشته اند. خواستگاه نژادی دارندگان چنین بینی هایی را نیز می بایست در مناطقی نستباً گرم، خشک و کم باران جست. چنین است که در نژاد مدیترانه ای چنین بینی هایی زیاد یافت می شود تا مردمان سوئد و نروژ که عموماً بینی ظریف تر و سربالایی دارند. آنچه ما از مدارک تاریخی در می یابیم، تصور اینکه سرزمینی به جز فلات ایران را برای آریاییان در نظر بگیریم سخت می سازد. به طور قطع سابقه حضور ایرانیان (آریاییان) در فلات ایران بیش از 10 هزار سال است.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: #ffd966; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">« <i>مورخان عصر ما گفته اند نه مورخان 4000 ساله پیش افرادی مثل گزنفون و البته اونها هم حتما طبق اسناد و مدارکی این حرف رو زدن ضمنا قضیه مهاجرت آریاییها از جنوب سیبری که قوی ترین نظریه در مورد مهاجرت آریاییهاست نمی دونم شما چطور میگید کاملا ساختگیه! عوض شدن شکل فک و بینی هم من اولین بار از شما هست که می شنوم در اثر آب و هوا تغییر می کنه چون روی رنگ پوست می تونه تاثیر بذاره یا اندازه اندام ولی روی شکل بینی و فک و غیره نه... کی گفته آبو وهوای گرم دماغ رو عقابی می کنه و آب و هوای سرد بینی رو سر بالا و ظریف!؟ پس چرا آفریقایی ها اصلا دماغ عقابی که نیستند هیچ بلکه بینیهای گوشتی دارند. در مورد مردم عربستان هم من نگفتم که باید شبیه آفریقایی ها باشند اونها هم سفید پوستن منتها با پوست تیره</i> »</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نخست بدانید کسی که امروزه بیاید و سخنانی را که دیگران نوشته اند تکرار کند، مورخ نام نمی گیرد. ضمن آنکه همین به اصطلاح مورخانی که به آن ها اشاره دارید، نخست آنکه چه کسانی هستند؟ و دوم آنکه مگر نه اینکه همین ها می بایست با تکیه بر سخنان مورخان باستانی و همچنین اسناد باستان شناسی تیپ و چهره ایرانیان قدیم را معین کنند؟</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">دیگر آنکه در هیچ کجای نوشته های گزنفون چنین چیزی نخوانده ام. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">هر کسی این داستان مهاجرت آریاییان در 4 هزار سال پیش را مطرح کرده، جز مکررات چیز دیگری نگفته است. بی نهایت سوال بی پاسخ در مورد این نظریه وجود دارد. دیگر آنکه شما باید بدانید که هرگونه بحثی نیاز به اطلاعات مقدماتی از دانش هایی دارد که در آن بحث مطرح می شود. اینکه آب و هوا بر فرم بینی در دراز مدت تاثیر می گذارد اصلی ثابت شده می باشد. سیاه پوستان را بنگرید، بینی بسیار پهن با حفره های بزرگ دارند. دلیلش تکامل در آب و هوای بسیار گرم و مرطوب آفریقاست (جایی که در آن تکامل یافتند) چون در آب و هوای به شدت گرم آنجا افرادی راحت تر تنفس می کنند که حفره های بینی بزرگ تری داشته باشند. در آب و هوای بسیار سرد هم افرادی به سادگی نفس می کشند که بینی سربالا داشته باشند. و از آنجا که طبیعت و ساختار بدن این است که با محیط زیست خود وفق پیدا کند، دگرگونی امری بدیهی ست. مسئله اینجاست که تکامل مبحثی بسیار پیچیده است. عوامل بسیار جزئی ممکن است در دراز مدت منجر به تغییراتی بسیار ژرف و شگرف شوند. مسلماً تفاوت سیاه پوستان با سپیدها بسیار بیش از تفاوت سپیدها با خودشان است. دلیلش اینجاست که زمان انشعاب این دو نژاد از یکدیگر بسیار طولانی است، ولی زمان انشعاب سپیدها از یکدیگر بسیار کمتر. از این روی هنگامی که بحث میان زیرشاخه های یک نژاد است، نمی توان پای نژاد دیگری را به میان کشید.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">اما اینکه پرسیده اید چرا سیاهان آفریقایی بینی گوشتی دارند؟ باید گفت که دلیلش تکامل در محیط بسیار گرم و در عین حال مرطوب بوده است. ولی مدیترانه ای ها در محیطی خنک تر و در عین حال خشک تکامل یافتند. از این روی طبیعیست که فرم بینی آفریقایی ها گوشتی و پهن با حفره های بزرگ باشد و فرق بینی عموم مدیترانه ای ها برجسته و سرپایین و یا عقابی باشد. </span></div><div style="text-align: justify;"><blockquote style="color: #ffd966; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">« <i>خوب شما که ادعا می کنید تفاوت های فیزیکی در نژاد های مختلف در اثر عوامل اقلیمی به وجود اومده و به شکل بینی و فک اشاره کردید.در مورد زردپوستان شرق آسیا چه می گویید. آن ها هم در اثر آب و هوا چشم بادومی شدند؟ یعنی اگر سفید پوست ها هم بروند در مثلا چین یا ژاپن در عرض هزاران سال چشم هاش بادومی میشه!!؟</i> »</span></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">در پاسخ به بخش نخست پرسشتان باید بگویم آری.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"> ریشه تمام زردپوست ها به احتمال به استپ های شمالی مغولستان باز می گردد. در سرمای شدید دوره ای و مقطعی آن سرزمین ها تا سالیان دراز پوشیده از برف و یخ بود. در چنین شرایطی تحمل نور شدید آفتاب که در زمین های پوشیده از برف برای افرادی که پلک کشیده نداشتند دشوار بود. از این روی این نژاد انسانی نیز با محیط توافق پیدا کرد. سوز و سرمایی سخت بود و شکار نیز کمیاب. شکار کردن دید نسبتاً خوبی می خواست. در این شرایط هول انگیز همچون همیشه جهش های بسیار نادری در جمعیت نژادی مورد نظر به وقوع می پیوست. این جهش ها در شرایط عادی مهم نیستند و چه بسا بیشترشان نیز خطرناک باشند. ولی در آن شرایط سخت نوزادانی که تصادفاً دارای چشمانی تنگ و پلک هایی کشیده بودند، پس از بزرگ شدن توانستند شکارگران بهتری باشند، چون می توانستند نور شدید حاصل از تابش خورشید به برف ها را تحمل کنند. آن ها با همین توانایی ویژه ی خود می توانستند شکار کنند، از گرسنگی رهایی یابند و زنده بمانند. از سوی دیگر به دلیل دید خوب، کمتر در کمین جانوران وحشی قرار می گرفتند. در شرایط هولناک همیشه جهش های نادر جمعیت را از نابودی می رهاند. بدین صورت که بیشتر جمعیت نژادی به دلیل شرایط سخت محیطی نابود می شوند و افرادی که با محیط سازگار هستند، می توانند زنده بمانند و بچه دار بشوند. در میان فرزندانشان هم همینطور، اگر همان شرایط محیطی پای برجا بود، باز هم افراد موافق و سازگار با محیط زنده می مانند و ناسازگاران می میرند. این روند ادامه می آید تا همه جمعیت نژادی موافق با محیط شوند.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">در میان جانوران و تمام گونه های زنده همینطور است. دیدمان را به سوی جنگلی خیالی بیفکنیم. جنگلی که مارهایی بسیار دارد. مارهای آنجا عموماً سبز رنگند، رنگی بسیار عالی برای وفق یافتن با محیط زندگی شان. چرا که سبب می شود بهتر از دید پرندگان تیزبینی چون عقاب پنهان بمانند. ناگهان به دلایلی جنگل می خشکد، گیاهان سبز ، خشک شده و به زردی می گرایند، سایه بان از زمین برداشته می شود و جنگل روی به ویرانی و نابودی می گذارد. در آن هنگام 99 درصد مارهای آنجا سبز رنگ اند. یک درصد دیگر رنگ هایی نادر دارند که در اثر جهش های تصادفی در آنها پدیدار شده. مثل رنگ قهوه ای بسیار روشن. دیدمان را از جنگل برداریم و 1000 سال دیگر آن را در ذهن بیاوریم. دیگر از جمعیت سبز رنگ مارها خبری نیست. جمعیتی می یابیم از مارهایی به رنگ قهوه ای روشن. بیشتر مارهای سبز رنگ به دلیل اینکه توانایی استتار در محیط زیست خود را نداشتند، طعمه شکارگران گشتند. در عوض مارهایی که سازگار با زیست بوم خود بودند، توانستند زنده بمانند و نسلی از خود به جای بگذارند. فرزندان آنها نیز همینطور... و اینگونه بود که رفته رفته جای جمعیت پیشین را گرفتند.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">اما در مورد بخش دیگر سوالتان که گفته اید اگر سپیدها هم بروند چین و ژاپن در عرض هزاران سال چشم بادامی می شوند باید بگویم خیر. چون نخست آنکه دیگر آن شرایط محیطی در نیاخاک آنان وجود ندارد، دوم آنکه برای این دگرگونی ژرف در واحدهای ژنی مدت زمانی بسیار طولانی نیازمند است و سوم آنکه کوچکترین جزئیات در مسیر تکامل ممکن است به دگرگونی های عمیقی منجر شوند از این روی نمی توان گفت که حتما همانند آنها می شویم چونکه منشاء نژادی ما و آنان یکی نیست و تغییرات هم متفاوت خواهند بود. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">و در آخر اگر شرایط بالا هم فراهم بشود، چنین نخواهد شد. چون می توان گفت که اصل گزینش طبیعی، امروزه از زندگی انسان ها رخت بسته است... چرا که تمدن و تکنولوژی نمی گذارد افراد ناسازگار با محیط به این سادگی از میان بروند و از انتقال ژن های خود به نسل های بعد ناتوان بمانند. همان گونه که افراد عقب مانده ذهنی و دیگرناهنجاری های ژنتیکی می توانند به سادگی به زندگی خود ادامه داده و ژن های مخرّب و ناقص خود را به نسل های بعدی منتقل سازند. </span><br />
</div></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com30tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-83894881718270672010-09-23T14:12:00.002+03:302010-11-27T19:50:29.264+03:30نژاد آریایی یا تبار آریایی؟ خویشاوندی ایران و آلمان؟ - بخش دوم<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">درود بر ایرانیان آزاده و میهن پرست.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نوشتار پیشین من پرسش هایی را میان دوستان برانگیخت. از این روی بایسته می دانم که برخی نوشته هایم را که پیش تر در فارومی نگاشته بودم، در اینجا نیز بگذارم. در این نوشته و نوشته پس از این، پاسخ های من به برخی دوستان را می خوانید. (سخن دوستان با رنگ زرد مشخص شده)</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="background-color: black; text-align: justify;"><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><i><span style="color: #ffd966; font-size: medium;">« تغییرات ژنتیکی که در عرض 1000 یا 2500 سال رخ نمی دهد بلکه حداقل یک پروسه ده هزار ساله است. شما اگر همین حالا کتاب درسی جغرافیای رشته نظری رو باز کنی می بینی که اون وسط ها نوشته شده که ریشه زبان های شمال اروپا و هند و ایران یکی است ( هند و اروپایی و سانسکریت ) و این نشاندهنده ایناست که این قوم در مثلا 8000 سال پیش در یک منطقه جغرافیایی ساکن بوده اند ( احتمالا استپ های روسیه ). این چیز عجیب غریبی نیست و اقوام بشر در قدیم در مکان های محدودی زندگی می کرده اند و معمولا طی مهاجرت و یا کوج از هم جدا می شده اند. نکنه شما تصور می کنید که مثلا خداوند ملت مو بور و چشم آبی رو جداگانه خلق کرده ؟! »</span></i></blockquote></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">زبان هیچ ارتباطی به نژاد ندارد. هرچند که برای نظریه پردازان نوردیک گرا می توانست ارتباط داشته باشد، و ای بسا اگر امروزه رسانه و فیلم و ... وجود نداشت، و یا مدارک تمدن امروزی نابود می شد، 5000 سال دیگر چند دانشمند نمای خود فروخته می توانستند ادعا کنند که ریشه بخش بزرگی از مردم سیاه پوست آفریقا با فرانسویان یکی است، چون زبان مورد نظرشان یکیست. ضمن آنکه با همین دانش زبان شناسی اگر بخواهیم آلمانی ها را همنژاد ایرانیان بدانیم، باید بیشتر اقوام سپید کره زمین را نیز همچون ژرمن ها، خویشاوند خود بدانیم. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">دیگر آنکه تغییرات ژنتیکی مسئله ایست بسیار زمان بر و فراتر از 10 هزار سال... و حتی در پاره ای مسائل این زمان تا صدها هزار سال و چه بسا ملیون ها سال به عقب می رود. چنین نیست که انسان سپید پوستی امروزه به آفریقا برود و بعد از چند نسل سیاه پوست بشود. در ضمن زمانش هم به کنار، اگر زمانی سیاه پوست بشود، همچنان تکامل یافته تر از سیاهان آفریقاییست. بیشتر تغییرات ژنتیکی گونه های زنده جانوران از انسان گرفته تا گیاهان، بر پایه "گزینش طبیعی" می باشد که خودش نیازمند مدت زمانی بسیار طولانی ست. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اینگونه نیست که ملتی به آب و هوایی سرد تر بکوچد و طی چند نسل رنگ پوستش روشن تر بشود و چشمانش نیز آبی گشته و موهایش هم رنگ طلایی و سرخ به خود بگیرد... اکثر این خصوصیات ژنتیکی بر پایه تکامل و انتخاب طبیعی استوار است. بدین صورت که در آب و هوای بسیار سرد و پربرف اسکاندیناوی، اشخاصی بیشتر توانستند زنده بمانند و زاد ولد کنند که با محیط طبیعی آنجا "سازگار" باشند، چه کسانی با آن محیط سازگار بودند؟ افرادی که جهش های نادری در آنها پدید آمده بود، پوست بسیار سپید آنها در محیط کم نور آنجا یک عامل برتری بر دیگر هم نوعانشان بود و سبب میشد ویتامین D بیشتری در بدن آنها تولید شود و به دنبال آن نیرومندتر باشند و در شکار و جنگ و ... کمتر از دیگر هم نوعانشان از پا در آیند... این هم کار صد سال و هزار سال نیست. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اما مورد بسیار مهم تر، فرم جمجمه آریاییان است که به کلی با جمجمه همان مردمانی که امروزه آریایی ایده آل نام گرفته اند (نوردیک ها مثل مردم سوئد، بخشی از آلمان، نروژ و...) متفاوت است. سند و مدرک ما نقش برجسته های تخت جمشید، تصاویر پادشاهان ساسانی به روی سکه ها و همچنین وِیژگی های نژادی مردمان بخشی از ایران زمین است که به یقین می توان گفت از هرگونه آمیزش و اختلاط با اقوام نا ایرانی جان به در برده اند (همانند عشایر کوه نشین کرد و لر ساکن کوه های زاگرس )</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><div style="color: #ffd966; text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;">« اتفاقا اینکه می گویید قوم ژرمن قومی جنگاور است خود دلیلی بر این مدعاست چون ایرانی ها هم از لحاظ تاریخی ، قومی جنگاور بوده اند و بسیاری از کشورهای اطراف ما عرصه تاخت و تاز ایرانیان بوده است. کلا اگر دقت کنید می بینید که ما آریایی ها هر جا جمع شده ایم ، قومی ناآرام و جنگجو بوده ایم :</span></i></div><div style="color: #ffd966;"><i><span style="font-size: medium;"><br />
</span></i></div><div style="color: #ffd966; text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;">- بعد از ورود به ایران تاسیس مادها در ایران و بعد از ازدیاد جمعیت ، امپراطوری هخامنشی و بعد ساسانی و بعد هم دولت های مستقل ایرانی بعد از اسلام.</span></i> </div></blockquote><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><div style="color: #ffd966; text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;">2- بعد از استقرار در ایتالیا و ازدیاد جمعیت در آنجا ، تاسیس امپراتوری روم که نیازی به توضیح ندارد</span></i> </div></blockquote><blockquote style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><div style="color: #ffd966; text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;">3- موج بعدی مهاجرت که ژرمن ها بودند و بعد از استقرار و متمدن شدن ، آلمان بوجود آمد که دو جنگ عظیم را راه انداخت.</span></i></div><div style="color: #ffd966; text-align: justify;"><i><span style="font-size: medium;"><br />
</span></i></div><div style="text-align: justify;"><i><span style="color: #ffd966; font-size: medium;">البته این بدان معنی نیست که آریایی ها هر جا رفته اند جنگ راه انداخته اند بلکه شرایط و امکانات محیطی هم مسلما تاثیر داشته است.» </span></i></div></blockquote><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">ژرمن های باستانی فقط جنگاور بودند، نه تمدن ساز. ضمن آنکه جنگاوری آنها دلیلی بر آریایی بودنشان نیست. اقوام بسیاری بوده اند که جنگاوران خوبی محسوب می شدند. می توان از تازیان، ترکان و مغولان، هون ها و ... نام برد. ولی حس جنگجویی شان دلیل هم نژادی شان با یکدیگر و یا با ایرانیان است؟ ولی مسئله بسیار مهمی که در پیش داریم، این است: ژرمن های باستانی تمدن سوز بودند و ایرانیان تمدن ساز. ایرانیان جنگاوری و نیرومندی خویش را برای پدافند از تمدن و کشور خود به کار گرفتند. نه برای چپاول و کشتار بی هدف. ضمن آنکه برتری نظامی ایرانیان باستان بسیار بیش از ژرمن های آن دوره بود. خود شاهنشاه شاپور اول در کتیبه اش پیرامون جنگ با رومیان می گوید : "گوردیانوس قیصر سپاهی از گوت ها و ژرمن ها ترتیب داد و به جنگ ما آمد. در دشت میزیشه در آشورستان نبرد سختی در گرفت، گوردیانوس کشته شد و سپاه رومیان متلاشی گردید".... رومیان از نیروی نظامی ژرمن ها در لشگرکشی به ایران ساسانی استفاده می کردند، ولی شکست های ننگین پیاپی و در هم کوبیدن 3 ارتش بزرگ روم به دست شاهپور اول نشان داد که این نیروی وحشی و تازه نفس هم یارای پایداری در مقابل ارتش ایران را ندارد...</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">فقط جنگ راه انداختن هنر نیست، مهم نتیجه جنگ است و همینطور علت آن و مهم تر از همه هدف اش. اگر جنگ طلب بودن دلیل بر برتری یک قوم باشد، بایستی بر مغولان و هون ها و تازیان نیز تبریک گفت. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">افتخار من ایرانی این است که ایرانیان باستان هم تمدن ساز بودند، هم با فرهنگ و ستودنی و هم نیرومند و جنگاور. با وجود احترام بسیاری که برای ژرمن های گذشته قائلم، هیچ آلمانی را آریایی نمی دانم. آلمانی ها در یک مورد خویشاوند ما هستند، و آن هم سپید پوست بودنشان است. و این هم منحصر به آنها نیست، چرا که سامیان اصیل، و دیگر کشورهای سپید اروپا و آمریکا نیز در این گروه جای خواهند گرفت.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">ما قوم آریایی داشته ایم و آن هم ایرانیان باستان بوده اند و بس. نه یونانی، نه رومی، نه آلمانی، نه سوئدی، نه نروژی، نه روسی، نه انگلیسی و نه .... و بر اساس همین نظریه که به آن باور دارید، بیشتر مردم آمریکا و استرالیا و اروپا هم علاوه بر این کشورهایی که نام بردم، در این گروه جای می گیرند. خود آلمانی ها هم معتقد نبودند که آریایی یعنی ایرانی و آلمانی. بر طبق باور آنها، بیشتر سپید پوستان در گروه آریایی جای می گرفتند و گل سرسبد این نژاد هم "نوردیک" ها بودند. نوردیک ها هم بیشتر در آلمان و کشور های اسکاندیناوری پراکنده بودند. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نوردیک ایده آل:</span></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/nordic_ideal.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/nordic_ideal.JPG" width="220" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjMyywO-ubp0_uVbxhFaW0tDPzgUPx0FDD6kHr7PiRRJAnoj0aW-JVwcZFAZZqMJ2Z488u-yIEjWDYInhjX4goHlZwKl2fpJX1DT_7sO54A9PxvZBTN8iIZ1nzv_Kw4kus7ogJ2dgG-ZNM/s1600/nordic_ideal.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/nie-faces.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/nie-faces.jpg" width="235" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgeSoVHb_jClreLVndFasZJv6DE9WBY395y1uVynZlg5aJAjXKL4Z8kCij5Q9AlQZ6iM_tSA2rQkY1HdUIphMzV24xeNCp4NXxxKS3bHYcMLlRnwoW8WLl73g6G7CFu9rDUbq-4P0pGjl0/s1600/nie-faces.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<span style="font-size: medium;"> </span><span style="font-size: medium;">بسنجید با تیپ ایرانیک ناب و ایده آل و خود دوستان وجدان خود را قاضی کنند:</span><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload1.imgdl.ir/images/107ERANIC.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload1.imgdl.ir/images/107ERANIC.jpg" /></a></div><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/2dviv6w.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/2dviv6w.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjgTyGWwkRppKs1zFWUQ4feuETdqdppS7x6SK52eW6QBOXIZZDYB1QbCOH1cd9E0zwjZS_hzxfCP7hoeyru4sm7uQTmBB-2PK4qEwutCl8DAAywmj6Q4hIHYll-xAfWuBjQy_7XNW9V7yQ/s1600/2dviv6w.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/3301va.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/3301va.jpg" width="255" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgZPpYQw2PD1uT80HArDO-uGWBYP65iwa-y8R_Lu53XWcyR2gg-B__v44QYUWObdylJvczouhH6fTdDYlFmobpPVa9f_1AJkVXwCys7Ni79i2AJq7vz1AKrdJ0hCb4jLo316Z5Nd6x0JdA/s1600/3301va.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/Darius_the_Great_Bistun01_small.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/Darius_the_Great_Bistun01_small.jpg" width="233" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjZ1gN7GkHH5Rd93XuF3QRA25QO-UcBBJjXPPOT4pEKkfOrl0urRPWapaUHHkRxGY5BOlMCc4gj7fL58CEBeRoeMnxITgFk0_WwIot09azGYRxzSY1ni2c7lSCogpFcj3KioNaa1Q8Tbsc/s1600/Darius_the_Great_Bistun01_small.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/shapur.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://gyansepar.persiangig.com/image/Race-type/shapur.jpg" width="201" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj4pvxOAwmscAIgBxxLlr7lgnA-uHQhZ3oEzhGFua-UWLN7S78Hlx5vrv6tJWiOKE81V5a1srG2nKx5g648jH7EqZrHfGRUpmp3R4N88yqhEYQHXJ6xUHa3IsX62RBChkskfvIVwW8PndM/s1600/shapur.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br />
</a></div><br />
</div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com9tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-38657824803771548312010-07-10T10:45:00.006+04:302010-11-27T20:13:55.349+03:30نژاد آریایی یا تبار آریایی؟ خویشاوندی ایران و آلمان؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">بسیاری از مردم تا واژه ی "آریایی" را می بینند و می شنوند، به یاد دو کشور ایران و آلمان افتاده و دو قوم ایرانی و آلمانی را خویشاوند و برادر می دانند. خیلی ها "آریا" را به عنوان یک نژاد می شناسند و نه یک تبار قومی. نخست نشان دهیم که از نگاه همین نظریه ی ساختگیِ "نژاد آریایی" که عمر چندانی هم ندارد، آریایی تنها ایرانیان و آلمانیان را در بر نمی گیرد. مردم ناآگاه با تصور اینکه تنها آلمانی ها آریایی هستند، در بسیاری از موارد (چه در مورد تیم فوتبال و چه در سیاست و تاریخ)، خودشان را حامی آلمان می دانند، با این استدلال که آنها "هم نژاد" ما هستند. ولی نکته که از آن غافل اند، این می باشد که بر اساس همین نظریات "نژاد آریایی"، نه تنها آلمانیان بلکه بیشتر اقوام اروپا و مردم شمال قاره ی آمریکا و استرالیا نیز در این گروه جای می گیرند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">به دیگر سخن، غربیان که برای نخستین بار چنین نظریه ای را مطرح کردند، مردمان سپید پوست کشورهایی چون آلمان، انگلستان، روسیه، سوئد، نروژ، یونان، ایتالیا، اسپانیا و.... را آریایی خواندند. پس می بینیم که از دیدگاه همین نظریه که بنگریم و اگر هم بخواهیم به آن باورمند باشیم، باید بخش بزرگی از مردم اروپا و آمریکا و استرالیا را برادر و هم تبار خود بدانیم. یعنی با استناد به همین نظریه ی موهوم، روس ها و انگلیسی ها هم آریایی می شوند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">این نظریات در هم و بر هم و متناقض نخستین بار از سوی یک انگلیسی آلمانی تبار مطرح گشت که هیچ گونه سند تاریخی هم پشتیبان نظریه اش نبود. حال آنکه خود بعدها نظریه ی خودش را تکذیب کرد و گفت که ریشه های مشترک این زبان دلیلی بر نژاد واحد سخن گویان آن نیست. ولی بعدها برخی اروپاییان برای ساختن گذشته ای تاریخی و متمدن برای خود مسئله ی نژاد آریایی را مطرح کردند.دیگر نژادگرایان اروپایی و یا اروپایی تبار پا را فراتر گذاشته و خواستگاه نخستینِ آریایی ها را شمال قاره اروپا پنداشتند و یک آریایی ایده آل را شخصی بسیار سپید، با موی بلوند و چشمان آبی (به همراه جمجمه نژادی نوردیک) معرفی کردند. آنها تمام تمدن های ایران باستان، سومر، بابل، هند، یونان، رم و ... را از آن خود دانستند و گفتند که این تمدن ها توسط نژاد نوردیک آفریده شده است. چنین استدلال می کردند که اقوام نوردیک که مردمی بسیار سپید با موی طلایی و چشم آبی بودند، پس از مهاجرت به خاورمیانه و دیگر نقاط جهان، تمدن هایی را آفریدند و چون رفته رفته نژادشان در بافت بومی حل شد، دیگر نژاد برتری چون نوردیک ها (آریایی ایده آل از دید آنها ) وجود نداشت که بتواند از "قدرت رهبری" نوردیک ها برخوردار باشد ، از این روی تمدن های مورد نظر به سراشیبی سقوط افتادند.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">حال آنکه اسناد تاریخی وجود چنین جمعیتی را در ایران باستان انکار می کند. هیچ رد و اثری از وجود چنین نژادی در ایران باستان نیست. در این تردیدی نیست که چه در میان ایرانیان باستان و چه در میان ایرانیان امروز، مردمانی بور با چشم رنگی یافت می شوند، ولی نخست آنکه روشن مو های ایران با بورهای اسکاندیناوی تفاوتی آشکار دارند و دیگر آنکه تیپ غالب نژادی، همان افراد تیره موی می باشد.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">آنچه مسلم است، این می باشد که هیچ گونه خویشاوندی میان ایرانیان و آلمانیان نیست، مگر آنکه بخواهیم اعراب اصیل را نیز به عنوان "سپید پوست" برادر خود بدانیم. آنگاه آلمانی ها ودیگر اروپاییان را هم می توان خویشاوند به حساب آورد. آریایی فقط یک نام بوده برای نامیدن ایرانیان و هندوان اصیل که تا مدت ها در بافت بومی جمعیت هند حل نشده بودند. بنابراین واژه ی آریایی هیچ گونه ارتباطی به اروپاییان و دیگر سپید پوستان نداشته و ندارد.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">با سپاس.</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com27tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-2232063717799178332010-06-28T15:08:00.001+04:302010-11-27T19:46:58.832+03:30نقدی بر نوشته دیرینه خودم<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود؛</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">من در سال 87 دست به نوشتن<a href="http://www.cloob.com/club/article/show/clubname/iranpuzzle/articleid/428967"> این مقاله</a> در وبلاگ "تازی ستیز آریایی" زدم. (شوربختانه برخی به سادگی نوشته دیگران را به نام خود می گذارند و نام نویسنده را به فراموشی می سپارند) در آن دوران مطالعه چندانی پیرامون مسائل نژادی نداشتم. شما اگر متن را بنگرید، می توان خطاهای بیشماری در آن بیابید. شوربختانه از این نوشته من کپی فراوانی در اینترنت شد و از اینکه برخی این سخنان اشتباه مرا بخوانند، خشنود نخواهم بود.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه نخست اینکه جایگاه آریایی ها را "شمال" نام برده ام، حال آنکه مشخص شده که چنین نیست و سابقه حضور ایرانیان در فلات ایران بیش از 10 هزار سال است و هیچ مدرک معتبری مبنی بر اینکه قوم "ایرانی" از دشت های شمالی سیبری به این سرزمین گام نهاده، وجود ندارد. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه دوم من این بود که می پنداشتم 3 یا 4 هزار سال زمان برای دگرگون سازی رنگ و لعاب نژاد (رنگ پوست، مو و چشم) کافی است، حال آنکه امروزه می دانم چنین نیست و مدت زمانی بسیار دراز برای این دگرگونی های ژنتیکی نیاز است. مدت زمانی بسیار فراتر از انشعاب فرضی آریاییان.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه سوم من این بود که می پنداشتم تنها ایرانیانی که کاملاً پوست سپید دارند، آریایی می باشند. حال آنکه مشخص شده در روزگاران کهن و بیش از یورش تازیان، در میان ایرانیان افراد با پوست گندم گون و حتی سبزه ی روشن بسیار فراوان بوده اند. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه چهارم من این بود که تنها ایرانیان دارای بینی کشیده و برجسته را آریایی ایده آل می دانستم. آنچه پیداست، این می باشد که آریایی یک اتحادیه بزرگ از قبایل سپید ایران زمین بوده است. در این میان مثلاً مدیترانه ای های شرقی عموماً صورت و بینی کشیده داشته اند، ولی آلپی گون ها بینی سربالا و ناکشیده. این است که سخن گفتن از فرم بینی هم اشتباه بوده است.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه پنجم من این بود که افرادی را آریایی ایده آل می دانستم که دارای استخوان بندی درشت و شانه های پهن باشند. حال آنکه در تمامی نژادها ما 3 تیپ بدنی تفکیک شده از یکدیگر داریم : مزومورف؛ اکتومورف؛ اندومورف (نمی توان گفت یک شخص حتماً یا مزومورف است، یا اکتومورف و یا اندومورف، بسیاری از مردم تیپ بدنی ترکیبی دارند. مثلا 30 درصد اکتومورف و 70 درصد مزومورف هستند) </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">نوع استخوان بندی این تیپ های بدنی و همچنین فعالیت غدد و سوخت ساز بدن آنها با یکدیگر بسیار متفاوت است. مزومورف ها عموماً شانه های پهن و عضلاتی برجسته (به دلیل ترشح بالای هورمون تستسترون و هورمون رشد) و قامت بلند (به دلیل ترشح بالای هورمون رشد) دارند. بارزترین ویژگی های اخلاقی آنها را می توان در جسارت، خوی نسبتاً تهاجمی، خشمگین و تندخو (به دلیل ترشح بالای تستسترون) خلاصه کرد. آنچه پیداست، این می باشد که سیستم قلب و رگ های خونی این تیپ بدنی توسعه یافته تر از تیپ های اکتومورف و اندومورف است. سوخت و ساز بدن این گروه نیز نسبتاً بالا، ولی از اکتومورف ها کمتر می باشد. ایده آل ترین تیپ بدنی برای ورزش می باشند (همینطور بهترین تیپ بدنی برای نبرد در ارتش های باستانی بوده اند)</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">گروه دیگر اکتومورف هستند که دارای سوخت و ساز بسیار بالا می باشند به گونه ای که چربی بدنشان بسیار اندک است و به سختی بر وزن خود می افزایند. اینها نیز عموماً دارای قامتی کشیده می باشند، ولی در این مورد مزمومورف ها بر آنها پیشی دارند. این گروه اگر بخواهند در ورزش بر توده ماهیچه ای بدن خود بیفزایند، از این جهت خیالشان راحت است که هرچه به دست می آورند، عضله ی خالص و خشک و بدون چربی می باشد. ویژگی اخلاقی برجسته آنها را می توان زیرک بودنشان دانست.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">گروه سوم اندومورف ها هستند که دارای سوخت و ساز بسیار پایینی می باشند، استخوان بندی آنها در قسمت لگن درشت تر از دیگران بوده و الگوهای تمرکز چربی بدن آنها سبب تجمع چربی فراوان در ناحیه شکم، پهلو، ران ها و باسن می شود. این گروه به دلیل متابولیسم پایین بدنشان اکثراً از اضافه وزن رنج می برند. ناگافته پیداست که ترشح هورمون "استروژن" که در این گروه بیشتر است، به ذخیره بیشتر چربی در بافت های عضلانی و زیرپوستی بیشتر دامن می زند. ویژگی اخلاقی بارز آنها را می توان عموماً شوخ طبعی دانست. (پیداست که هیچ یک از ویژگی های اخلاقی نام برده برای این تیپ های بدنی "مطلق" نیستند و نمی توان گفت که فرضاً او چون اندومورف است، پس حتماً شوخ طبع است و جسور نیست و یا چون او مزومورف است، پس حتما زیرک نیست و فقط خشم آور است)</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">چنانچه می بینید، نمی توان گفت که ایرانیان باستان عموماً مزومورف بوده باشند. چون وجود یک تیپ بدنی خاص در یک گروه نژادی بزرگ ناممکن است.ولی می توان گفت که اقوامی که مدام در حال جنگ بوده اند و نیروی بدنی در جامعه آنها حرف نخست را می زده، این تیپ بدنی بیشتر یافت می شده است. چرا که مزومورف ها بیشتر می توانسته اند از نبردها جان به در ببرند و در مقابل زاد و ولد کنند. در اینجا هم "مطلق" نیست که بگویم فرزند یک شخص و زن مزومورف حتماً مزومورف خواهد بود، ولی احتمال آنکه مزومورف شود بسیار زیاد است. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه ششم من تعیین کردن نوع صدا در گروه نژادی نام برده بوده است. آنچه غالباً دیده می شود، این است که افراد گروه مزوموف عموماً صدای محکم تری دارند (به دلیل توسعه یافتگی تار های صوتی هنجره در اثر ترشح بالای هورمون تستسترون)؛ ولی نمی توان این را به همگان تعمیم داد و نیاز به توضیح نیست که این سخن هم به این معنا نیست که تمامی مزومورف ها صدای محکم و باقی صدای نازک دارند. چرا که بحث بر سر کلفتی و نازکی صدا نیست. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه هفتم من این بود که می پنداستم که حتی ریشه سامیان سپید و اصیل که از آمیزش با سیاهان جان به در برده اند، به کل با آریاییان جداست. حال آنکه منشاء نژادی ایرانیان، سامیان سپید، ژرمن ها، روس ها و ... همگی از شاخه بزرگ نژادی "سپید" سرچشمه می گیرد.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اشتباه هشتم من این بود که شکل جمجمه ایرانیان و نوردیک ها را یکی می پنداشتم. حال آنکه چنین نیست. آنها نوردیک و حتی با مدیترانه ای شرقی ها تفاوت بسیار دارند، چه رسد به آلپین ها و ... چه در فرم بینی، چه در نوع استخوان گونه ها، چه در مکان ریشه ی آغازین بینی، چه در نزدیکی یا دور بودن چشم ها از یکدیگر، چه در مورد عقب رفتگی یا پیش آمدگی آرواره و چه در برجستگی و میزان درشتی استخوان چانه و فک...</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-66035356767351967462010-06-09T21:49:00.002+04:302010-11-27T19:45:24.871+03:30اوین بدون پان ایرانیست معنا ندارد (از سرور منوچهر یزدی)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">(این نوشتار از سرور منوچهر یزدیست که در تارنمای <a href="http://www.paniranistsazman.com/">"سازمان جوانان حزب پان ایرانیست"</a> یافتم و نیک دیدم که در اینجا نیز بگذارم)</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: center;"><span style="font-size: medium;">*****</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="direction: rtl; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><div id="news-id-33"><span style="font-size: medium;">تازه چند روزی از عدم حضور پان ایرنیستها در بازداشتگاه اوین نگذشته بود که چاره سازان دست به کار شدند و در صدد رفع این معضل بر آمدند و بالاخره در یک اقدام شجاعانه که از عهده هر کسی ساخته نیست اقدام به بازداست چهار جوان پان ایرانیست نمودند و انان را با شیوه ای که مطلوب پلیس است به زندان اوین هدایت کردند و به شکر خدا مشگل اوین که خالی از میهن پرستان واقعی شده بود حل گردید . فقط نمیدانم آقای احمدی نژاد که اخیرا به صف مداحان ایرانیان قبل از اسلام و نقش آنان در اشاعه تمدن به جهانیان پیوسته اند خبر دارند که این چهارجوان دستگیر شده از پاسداران هویت ملی و عاشقان ایران هستند یا نه ؟ !!</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><b>بیژن جانفشان</b> مسئول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست باتفاق سه تن از دوستان هم سنگرش سروران <b>کیوان زارع</b>، <b>ساسان بهمن آبادی</b> و <b>یاشار اکبری</b> شنیده بودند که پان تورکیستها با سوء استفاده از غرفه ای که در اختیار دارند تبلیغات پان تورکیستی به راه انداخته اند و فارغ البال به وظایف محوله مشغول اند .</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">در پی این شایعات روز دوشنبه بیستم اردیبهشت به نمایشگاه کتاب رفتند تا از کم و کیف ماجرا آگاه گردند گرچه قبلا </span><span style="color: #cc0000; font-size: medium;">به جوانان گفته بودیم این گروه تجزیه طلب مورد عنایت و حمایت دولتی قرار دارند و از خوان نعمت حکومتی بر خور دار</span><span style="font-size: medium;"> ... که اگر غیر از این میبود جای این جوجه های سر از تخم استعمار به در آورده توی نمایشکاه نبود و در دانشگاهها حضور فعال نمی داشتند و تیم فوتبال به راه نمی انداختند و از از ازادی تبلیغات ضد ملی بر خوردا ر نمیشدند و خیلی حرف و حدیث های دیگر ... !!</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">جوانان پان ایرانیست کاملا بر ماهیت این نوکران اجنبی و مزدوران داخلی واقف اند و برای زوزه هایشان ارزشی قائل نیستند .. چون میدانند بیچاره ها مامورند و معذور و اگر سر در این آخور نکنند که از گرسنگی خواهند مرد .... بنا بر این پان ایرانیستها با این بچه ها .... بحث ایدئو لژیکی نداشته و ندارند و آنان را در این حد و اندازه نمیدانند ... اما گمان میرود که باز داشت آنان بدان روی بوده که گز نکرده پاره کرده اند و پا بر حریم پان تور کیستهای دولتی گذارده اند و آنان نیز با پشتوانه محکمی که دارند پنجه بر چهره میهن پرستان کشیده اند و ماجرا به بازداشت میهن پرستان واقعی موکول گردیده که صد البته عشق به ایران و تمامیت ارضی ایران و حاکمیت ملت ایران از جرایمی است که باید با ضرب و شتم مورد رسیدگی قرار گیرد و لابد پلیس امنیت تهران است که باید به این سر جنبیدنها و زبان درازی ها در مورد ایران و اقتدار ملت ایران عنایت عاجل بفرمایند ....</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">به هر روی از سر نوشت این چهار جوان بیخبریم ... ولی ازسلامتی و شادابی پان تورکیستها در همه جا از نمایشگاه تا دانشگاه و از تهران تا تبریز و اردبیل وووبا خبریم و ایرادی هم به سر بازان گمنام و بی نام وارد نیست چون در دل دشمن به هر حیله رهی باید یافت... بهر حال سفره ای افتاده است از بهر دوست و چه عالی مقامانی که گردا گرد آن زانو زده اند ودعاگوی سیستم انتظامی.... و </span><span style="color: #cc0000; font-size: medium;">صد البته جای پان ایرانیستهای واقعی ، نه غرفه داران ... !! در اوین است.</span><span style="font-size: medium;"> باید از آنان مراقبت های ویژه به عمل آید ، چون اندیشه ای دارند به وسعت ایران بزرگ که در آن جایی و مکانی برای دشمنان دانا و دوستان نادان نیست. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="color: #cc0000; font-size: medium;">برگفته از تارنگار شخصی سرور یزدی ( سخنگوی حزب پان ایرانیست ):<br />
</span> http://www.manoochehryazdi.blogfa.com</div></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com15tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-35010726213563219562010-05-26T00:47:00.026+04:302010-11-27T19:54:28.551+03:30داستان نبرد زنجیریان (ذات السلاسل)<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> درود بر ایرانیان آزاده و میهن پرست.</span><br />
</div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> بسیار شده است که شاهد بوده ایم که مسلمانان و تازی گرایان همواره از نبردی نام برده اند که بنا بر گفته ی آنها، در آن جنگ نفرات سپاه ایران توسط فرماندهانشان با زنجیر به یکدیگر بسته شده اند تا از برابر سپاه تازیان نگریزند و یا توان پیوستن به آنها را نیز نداشته باشند. آنها همواره در تلاشند که این نبرد را به رخ ایرانیان امروزی بکشند و با نادیده گرفتن سه جنگ سهمگین و سرنوشت سازِ قادسیه، جلولاء و نهاوند ، ایرانیان آن دوران را دوستدار تازیان و آئین تازیان نشان دهند. حال آنکه همان سه نبرد سرنوشت ساز همگی پس از نبرد ذات السلاسل رخ داده اند. ولی آنها می خواهند بگویند که امپراتوری ساسانی حتی توان گردآوری یک سپاه خودجوش را نداشت و از این روی ناگزیر به زنجیر کردن سربازان ارتش ایران بود، آن هم سربازی که غرور جنگی اش زبانزد مورخینی بود که سال های سال در جبهه ی رومیان، با ساسانیان جنگیده بودند. چگونه می توان جنگجویی را به زنجیر کرد، حال آنکه همان جنگجو می بایست با توان آزاد و میدان حرکت کافی و خستگی کم و روحیه جنگی بالا با دشن پیکار کند؟ حال سخن این است: کدامین جنگاور می توانست در همان حال که به زنجیر بسته شده بود و سنگینی زنجیر آزارش داده و خسته اش می کرد، از چابکی اش می کاست و از همه مهم تر غرور جنگی اش را در هم می شکست، به نبرد بپردازد؟</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">جنگ ها و پیکارهای خونین دوران باستان امروزه شاید غریب جلوه کند و از این روی شاید جز اندکی ندانند که محال است بتوان ارتشی را با زور راهی نبردگاه نمود و سپس برای بازداری از گریز نیروها، جنگاوران را چون بردگان در زنجیر کرد. حتی حکومت هایی که بردگان و غلامان را در ارتش به خدمت گرفته بودند، هرگز دیده نشد که در سخت ترین شرایط و دشوار ترین نبردها، به این شیوه ی شگفت انگیز و ناباورانه دست یازند؛ چرا که هر سردار جنگی بی تجربه ای نیز می دانست که نخستین معیار برای پیروزی یا شکست یک سپاه – معیاری مهم تر از شمار سپاهیان و تجهیزات آنها – همانا روحیه جنگی جنگجویان است و کافیست که روحیه آنها به وسیله ی عاملی از درون یا برون در هم بشکند و آنگاه در از هم پاشیدن و متلاشی شدن سپاه تردیدی نمانَد.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">حال چگونه می توان اندیشید که سرداران دلیر ایران که تجربه ی نبردی چند صد ساله را با رومیان و اقوام وحشی کوچ نشین داشتند و این تجربه را نسل اندر نسل از گذشتگان به ارث برده و بر آن افزوده و به آیندگان داده بودند، از چنین اصل بدیهی و ابتدایی میدان جنگ بی خبر بوده باشند؟ چرا نباید در گزارش های مبهم مورخان اسلامی – که هیچ سند دیگری جز قلم خودشان تائیدگرش نیست – تردید نمود؟ برای چه باید تمام سخنان آن فاتحان خونخوار و ستمگر را چون وحی تاریخی پنداشت؟ مگر شرایط میدان جنگ همواره یکسان و ثابت بود که فرمانده ی سپاه بتواند با اطمینان، یگان های ارتش را در نقطه ای متمرکز ساخته و آنها را به زنجیر کند؟ مگر بنا بر احتیاطات لازم برای جلوگیری از محاصره سپاه و یا حمله به دو جناحین، فرمانده ناگزیر به دگرگون سازی گاهاً لحظه به لحظه ی آرایش جنگی نیروها نبود؟ یگان های ارتش با آن زنجیر های سنگین چگونه می توانستند آرایش نظامی خاصی را برگزینند و یا در صورت وخیم شدن اوضاع به صورت منظم عقب نشینی کنند؟ چگونه می توانستند در صورت شکست دشمن آنها را دنبال کرده و بازگردآوری نیروهای پراکنده دشمن را مانع شوند؟ آیا به زنجیر کشیده شدن سپاهیان این امکان و فرصت طلایی را به مسلمانان نمی داد تا به سادگی و بدون آنکه با کوچکترین پایداری مواجه شوند، چناح چپ و راست ارتش ایران را دور زده و آنگاه از پشت سر آنها سر برآورده و سپس از دو سوی بر آنها بتازند و به سادگی ایرانیان را در هم کوبیده و نابود سازند؟ ممکن بود که فرماندهان ارتش ایران آن دوران از چنین شیوه های جنگی بی خبر باشند؟ </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">چگونه است که در این نبرد ایرانیان به دست افسرانشان در زنجیر می شوند، ولی در نبردهای سهمگین پس از آن که قابل قیاس با این نبرد کوچک نیست، ایرانیان به صورت خودجوش به سپاه ایران می پیوسته اند و خبری هم از زنجیر کردنشان توسط فرماندهان ایرانی نیست؟ آیا خِرَد آدمی می پذیرد در جنگی که هنوز ایرانیان طعم شکست را نچشیده بودند و تازیان نیز از نام و شکوه ساسانیان هراس داشتند، ایرانیان را به زنجیر بکشند؟ و سپس در سه پیکار خونین و هولناک پس از آن، ایرانیان به صورت خودجوش با تازیان بجنگند؟</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">و در پایان چند چند نکته را نباید از یاد برد:</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"> - نبرد ذات السلاسل در واقع نبردی بسیار بی اهمیت میان دسته های راهزن عرب و یک منطقه نظامی ایرانی در مرزهای جنوبی ساسانیان بود که عموم سربازان ارتش ایران را نیز اعرابی تشکیل می دادند که هنوز اسلام بر آنها تحمیل نشده بود.</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"> - حتی "اگر" به نوعی به اثبات می رسید که سربازان را در این نبرد به زنجیر بسته اند، باز هم برای جلوگیری از گریز یک نیروی انیرانی و عدم پیوستنشان به هم زبانان عرب خود بود و از آنجا که بیشترِ سربازان این مقر نظامی ایرانی را عرب های مسیحی تشکیل می دادند، نمی توانند نامی از به زنجیر کشیدن "ایرانیان" ببرند. ضمن آنکه اصولاً به زنجیر کشیدن سربازان هیچ تفاوتی با عدم استفاده ی از آنها در میدان جنگ نداشت و اگر فرماندهان ایرانی برآن بودند که جلوی پیوستن اعراب مسیحی را به هم زبانان خود بدین گونه بگیرند، چه نیازی بود که از همان ابتدا آنها را وارد میدان جنگ کنند؟</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"> - نبردهای قادسیه، نهاوند و جلولاء همگی نشان از پایداری گسترده و مردانه ی ایرانیان در مقابل تازیان مسلمان دارند. اگر ایران درگیر نبرد داخلی نبود، به سادگی می توانست بر تازیان چیره گردد، ولی با وجود اینکه قلمرو شاهنشاه یزدگرد سوم - به دلیل مدعیان تاج و تخت داخلی - از چند ایالت فراتر نمی رفت، و باز با وجود اینکه توان نظامی ایران در اثر جنگ های داخلی در هم شکسته بود، باز هم 3 نبرد بزرگ و خونین را با تازیان شاهد هستیم که ایرانیان به صورتی پرشور با تازیان جنگیدند و دلاورانه در راه میهن کشته شدند. شورش گسترده و همگانی ایرانیان در دوران خلفای تازی را نیز نمی توان از نظر دور داشت.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">جاوید ایران!</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com20tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-68961544576789600632010-05-22T14:45:00.010+04:302010-11-27T20:11:52.263+03:30صادق هدایت و نژادگرایی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود؛</span></div><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">هنگامی که سخن از نژاد و نژادگرایی به میان می آید، همه بی اختیار به یاد نازیسم و آلمان نازی افتاده و هرگونه اثری از این اندیشه را در هویت راستین ایرانی منکر می شوند.یکی از بزرگ مردان ایران زمین مدت ها پیش از آنکه ناسیونالیسم همچون امروزه در ایران گسترش یابد، اندامی از این مکتب مقدس بود و میهن پرستی و نژادگرایی با گوشت و خون و استخوانش در آمیخته بود. چه بسیار سخت بود زندگانی این مرد در میان مردم ناسپاسی که تازیان دزد و بیابانگرد را مقام پهلوانی و قهرمانانی بخشیده بودند و و چون بت به پرستش آنها می پرداختند. بی گمان بزرگترین رنجی که بر جانش آتش می زد، همین بود و هم این رنج عاقبت او را به خودکشی واداشت. رنج از دگرگون ناپذیری عموم مردمی که حتی نام میهنشان نیز در میان عقاید تازی گرایانه شان گم شده بود. او در عین نژادگرایی، بسیار پرمهر بود و از همین روی از خوردن گوشت می پرهیخت و خوراک او را جز گیاه تشکیل نمی داد؛ گیاه خوار بود چرا که جانداران را دوست می داشت. بسیاری از افراد تا که از گرایشات نژادگرایانه شخصی آگاهی می یابند، ذهن پیش داورانه و شتاب زده شان آن شخص را موجودی بیرحم، جانور خوی و خون آشام می پندارد که تنها در پی ویرانی و نابودی و کشتار و قتل و غارت است.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"> اما برگ های تاریخ خلاف چنین چیزی را برایمان باز می گوید؛ این دین گرایان بودند که به نام خداوندشان جنگیدند، بر همسایگانشان تاختند و ملیون ها انسان بی گناه را به خاک و خون کشیدند. هم آنها بودند که به هزاران زن شوهردار تجاوز کردند و سپس به همین اکتفاء نکرده و آنها را به عنوان کنیز به کشور خود برده و در بازارهای برده فروشی به فروش گذاردند. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">تعصّب دینی چنین فاجعه هایی را می آفریند و در مقابلِ آن تعصّب ملی-نژادی ، هر ایرانی آزاده را وا می دارد که در مقابل کردار چنین اهریمنانی بایستد و بجنگد و بکشد و کشته شود.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">هدایت چون دیگر ایرانیان آزاده از دین و عقاید تازیان نفرت داشت و بر ایران و فرهنگ و تاریخ ایران مهر می ورزید و تعصّبی در وجودش ریشه دوانده بود.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">مهر و تعصّب او به ایران را می توان در کتابی چون "مازیار" به خوبی دید. برای نمونه در بخشی از کتاب "مازیار" می نویسد: « تاریخ و سرگذشت مردان نامی ایران مانند ابومسلم خراسانی و برمکیان و بابک و افشین و مازیار و غیره که هر یک جداگانه داستان دلچسب و فصل مهمی از تاریخ ایران است، از رشادت و استقامت و زیرکی و کاردانی ایرانیان تا دو قرن پس از استیلای عرب حکایت می کند و نشان می دهد که هنوز ایرانیان برای استقلال خویش می کوشیدند و </span><span style="font-size: medium;">فر و شکوه دوره ساسانی</span><span style="font-size: medium;"> و </span><span style="font-size: medium;">برتری نژادی* و فکری</span><span style="font-size: medium;"> خود را به کلی فراموش نکرده بودند » (- رویه 11 کتاب مازیار - صادق هدایت )</span></div><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">این نوشته ها به خوبی آشکار می کند که این مرد میهن پرست بجای آنکه چشم به قلم یک مشت لیبرال غربی بدوزد و یا جهان غرب او را مبهوت کرده و غرب زدگی وجودش را فرا گیرد، بر راه و آئین نیاکان آریایی خود بود و از این روی با جسارت خاص خود از برتری نژادی و فکری قوم ایرانی سخن می گفت و فر و شکوه دوره ساسانی را یادآور می گشت. او در آن دوران که میهن پرستان در ایران، بسیار بیش از امروز غریب بودند، با جان و دل ایران را می پرستید و از تصادم با عقاید احمقانه ی عوام پرهیز نمی کرد و هراسی به دل راه نمی داد. هم او بود که در "ترانه های خیام" آشکارا بر عقاید سخیف و تازی پرستانه می تاخت و خیام را آنگونه که بود، بر ایرانیان می شناسانید. </span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><span style="font-size: medium;"><a href="http://pic.aryabooks.com/images/19449012028024659708.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://pic.aryabooks.com/images/19449012028024659708.jpg" /></a></span></div><span style="font-size: large;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: large;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: large;"><br />
</span></div><div style="color: #ead1dc; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">* ناگفته پیداست که مکتب نژادگرایی ایرانی هیچ گونه ارتباطی با اوباش نژادپرست اروپایی-آمریکایی نداشته و ندارد؛ مکتب راستین نژادگرایی ایرانی، تنها در پی پدافند از "نژاد ایرانی" ست و باز هم نیاز به توضیح نیست که این مکتب، تنها و تنها "ایرانیان" و "ایرانی تباران" را آریایی می داند. در نوشته های بعدی به این مورد بیشتر خواهم پرداخت.</span><br />
<span style="font-size: x-large;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">پاینده ایران! </span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com11tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-69490514732550887912010-05-20T00:05:00.006+04:302010-11-27T19:52:35.832+03:30تمدن یونان و روم<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">درود؛</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">امروزه در غرب هنگامی که سخن از تمدن می رود، تنها بر آنند که از "روم" و "یونان" سخن گویند، و باز هنگامی که سخن از تمدن های بسیار کهن به میان می آید، تنها به مصر، سومر، بابِل، آشور و ... اشاره دارند. حال بنگریم آن تمدنی را که مدام از آن دم می زنند و آن را به عنوان تمدن و پیشینه ی اروپا، مدام به رخ جهانیان می کشند. مدام از دموکراسی آتن در یونان باستان سخن می گویند، خود من دموکراسی را جایگزینی مناسب برای جمهوری انیران اسلامی نمی دانم، ولی مسئله اینجاست که چگونه می توان گفت در کشوری دموکراسی حاکم می باشد، در حالی که شماره ی بَردگان آن کشور از شهروندانش بیشتر است؟ بَرده نه تنها هیچ اختیاری از خودش نداشت، بلکه جانش نیز در اختیار ارباب بود و حکومت آتن هیچ گاه نمی توانست یک نفر را به جرم کشتن برده اش مجازات کند. برده داری یونان باستان تنها در جهت مادی پیش نمی رفت، برده داری جنسی کودکان و پسر بچگان نیز به شدت رایج بود. یونانیان که مدام با یکدیگر در حال ستیز و نبرد بودند، به خودشان هم رحم نداشتند و پس از غلبه بر یکدیگر، پس از کشتن دشمنانشان، زنان و کودکانشان را اسیر می کرددند و به بردگی می گرفتند. سپس زنان را مورد تجاوز قرار می دادند و پسران جوان را به بیگاری (کار بدون مزد) وا می داشتند و پسربچگان را به عنوان برده می فروختند. این پسربچگان تا که خردسال بودند، مورد سوءاستفاده ی جنسی قرار گرفته و در بزرگسالی نیز به بیگاری وا داشته می شدند. حکومت آتن هم هیچ گونه حقوقی برای بردگان قائل نبود. چه تفاوتیست میان این جنایت یونانیان و عثمانیانی که کودکان اسیر را به عنوان خدمتکار حمام به برده داری جنسی وا می داشتند؟ </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ایرانیان باستان هرگاه بر شهری دست می یافتند،حتی "اگر" دست به تاراج می گشودند، اگر شهر را با خاک یکسان می کردند ، اگر مردان را از دم تیغ می گذراندند، هیچ گاه به این جنایت کثیف دست نمی یازیدند. چگونه می توان کشوری را مهد تمدن و آزادی دنیا نامید، در حالی که در سرتاسر تاریخش جز از ویرانی و کشتار و غارت و تجاوز خبری نیست؟ یونان را بزرگ کردند، تا نقش هخامنشیان را کمرنگ جلوه دهند. حال آنکه مقایسه یونان با <a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/achaemenid%20empire/achaemenid%20empire-1.jpg">ایران عهد هخامنشی</a> هرگز درست نیست. شاهنشاهی جهانی ایران را نمی توان با یونان مقایسه کرد، یونانی که تنها از چند دولت شهر تشکیل شده بود و دولت شهرهایش هم پیوسته با یکدیگر در ستیز و نبرد بودند. یونان باستان هیچ گونه تاثیر کمرنگی نیز بر سیاست جهانی نداشت. تنها اَبَرقدرت جهان، ایران هخامنشی بود که بیشتر جهان متمدن آن روزگار را زیر پرچم داشت و شعار (یک حکومت، یک ملت، یک پادشاه) در آن به راستی پیوسته بود. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">شاهنشاهی جهانی هخامنشی از میان رفت، عصری دیگر فرا رسید. این بار نه همچون مورد دولت شهرهای کوچک یونان و امپراتوری هخامنشی، بلکه دو اَبَرقدرت پیش روی یکدیگر بودند که پنجه در پنجه یکدیگر افکنده و بیش از هفتصد سال پیاپی با یکدیگر نبرد کردند. نبردی سهمگین و پیوسته که پایانی بر آن نمیشد اندیشید. در این پیکارهای خونین، ایرانیان چنان هراسی از خود در دل رومیان افکندند که سبب شدند مورخان دیرین روم پیرامونشان چنین بگویند :</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="color: yellow; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; font-size: medium;">"باید با شگفتی، دلیری و جسارت پارتیان را نگریست، آنها جسورانه با تکیه بر دلاوری و تهور خود، بر دشمنان برتر خویش چیرگی یافتند و آنان را به زیر فرمان خویش گرفتند، حتی حکومت روم زمانی که اوج قدرت خود را می گذراند، 3 بار با قدرتمندترین سردارانش بر آنها تاخت و در هم شکست و در نتیجه دریافت که ایرانیان یگانه مردمانی اند که نه تنها با رومیان برابرند، بلکه فاتح رومی ها به شمار آیند... - ژوستن"</span></div><div style="font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ولی غربیان سخن خود رومیان را نیز به فراموشی سپرده و ایران اشکانی و ساسانی را در مقابل روم به هیچ پنداشته اند، مگر پژوهش گرانی بی طرف که شوربختانه انگشت شمارند. در فیلم های غرب، در کتاب ها و در نقشه ها، همواره به گونه ای "روم" را نمایش می دهند که گویی یگانه ابرقدرت جهان آن روزگار بوده و با غرض ورزی خاص خود، همواره ایران را به حاشیه می رانند. برای نمونه در بسیاری از تارنماهای تاریخشان <a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Roman-Empire/Roman_Empire_map1.jpg">هنگامی که می خواهند امپراتوری روم را به روی نقشه نشان دهند، بخش غربی ایران نیز جزو قلمرو رومیان است</a>، (دیگر:<a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Roman-Empire/2ns6kw4.jpg">1</a> و <a href="http://gyansepar.persiangig.com/image/Roman-Empire/w9afxx.jpg">2</a>) این در حالیست که بخش غربی ایران تا رود فرات، تا پیش از هجوم مسلمین و حتی تا مدت زیادی پس از آن، همواره ایرانی نشین بوده و مهم تر آنکه پایتخت اشکانیان و ساسانیان جایی نبوده،مگر همین بخش غربی ایران. این چه نوع فریبکاریست که پایتخت ایران را به رنگ قلمرو دشمن در می آورند؟ این خطای بزرگ تاریخی چگونه از یک پژوهشگر بر می آید؟ مگر آنکه برخواسته از حس ایران ستیزی او از روی عمد بوده باشد؟ ممکن است ایراد گرفته شود که دلیل نشان دادن بخش غربی ایران به عنوان قلمرو روم، این است که تیسپون در عهد اشکانیان به دست رومیان افتاده است. ولی نکته اینجاست که این فتحی بسیار زودگذر بود و رومیان نیز شکست خورده و سپس با تلفات بسیار به سوی شمال غرب میانرودان عقب نشستند. این پیروزی زودگر که حتی نام پیروزی هم نباید بر آن نهاد، چگونه باید به عنوان آخرین حد گسترش امپراتوری روم نام بگیرد؟ این چشم پوشی بر حقایق نیست؟ چرا باید این فتح زودگذر را به عنوان قلمرو روم نشان بدهند و اینگونه نام ایران را به حاشیه برانند؟ اگر بنا باشد بر چنین پیروزی زودگذر و ناپایداری –آن هم در حد تعیین شاه دست نشانده و متحد بر سرزمین مورد نظر – چنین نامی بگذاریم، در مورد تصرف بیش از 95 درصد خاک روم خاوری در دوران خسروپرویز چه باید گفت؟ چگونه است وقتی که می خواهند قلمرو ساسانیان را نشان دهند، خاکشان از رود فرات فرات فراتر نمی رود؟ حال آنکه نواحی آسیای خُرد، سرتاسر شام، مصر و لیبی بیش از 20 سال در تصرف ارتش ایران بود.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ولی می بینیم که جهان با ایران و ایرانی دشمن است. این توهم توطئه و تراشیدن دشمن خیالی نیست، دشمن به راستی وجود دارد. اینکه حکومت دشمن خیالی بتراشد به ما مربوط نیست؛ یاوه گویی و دشمن تراشی توهم گونه ی آنها سبب به فراموشی سپردن دشمنان راستین ایران نخواهد شد. ما دشمنان راستین ایران زمین را در هم خواهیم کوبید و به یاوه گویی های آنها اعتنایی نخواهیم کرد.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">خوی ایران ستیزانهی غربیان از یک سو و تازیگرایی حکومت از سویی دیگر دست به دست هم داده تا جهان اینگونه از ایران و ایرانی نفرت حاصل کند و همواره در تلاش باشد که گذشته پرشکوه این کشور را به هیچ بگیرد. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">اگر جمهوری انیران اسلامی اندکی به تاریخ پرشکوه ایران می پرداخت، دیگر نیازی نبود که چشم به قلم غربیان باشیم تا اندکی از تمدن دیرینمان سخن گویند؛ ولی چنین نخواهد شد، چرا که اساس و ریشه این حکومت بر اساس تازی گرایی و عرب دوستی شکل گرفته است.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">پاینده ایران!</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-5204124913794905453.post-46222095791224671522010-05-11T22:11:00.021+04:302010-11-27T19:57:42.854+03:30پاینده ایران<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">دسدرود و پاینده ایران !</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> بهرامِ گیان سِپار هستم؛ "گیان سپار" که از دو جزو "گیان" و "سپار" تشکیل شده ، به چم "جان سپار" می باشد. چه که در ایران پیش از اسلام، همواره "جان" را "گیان" تلفط می کردند و یک یگان ارتشی سهمگین و نیرومند به همین نام در دوران ساسانیان وجود داشت.</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">مدت ها پیش به دلیل برخی گرفتاری ها، به ناچار وبلاگ نویسی را به کناری نهادم. در همان دوران بلاگ پیشینم به دست بیدادگران بلاگفا از بین رفت؛ از سویی دیگر، نسخه پشتیبانی که از نوشته های وبگاهم داشتم، به دلیل آسیب دیدگی هارد، نابود گردید. همین سبب شد که برای مدت زیادی انگیزه ای برای ساخت وبگاهی دوباره نباشد. چه که می دانستم ساخت بلاگ در بلاگفا، سرنوشت بلاگ پیشین را برای آن رقم خواهد زد. پس از چندی دوباره برآن شدم بلاگی بر پاسازم تا جایگاهی برای اندیشه های میهن پرستانه ی راستین باشد. </span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">اندیشه های ما به کل متمایز از آن چیزیست که گروهی بر آنند آن را میهن پرستی جا زده و خلاف آن را افراط و وحشی گری نام گذارند. ما دیدگاهی نرم خویانه در برابر دشمنان دیرین و امروزی ایران زمین نداریم. دشمنان ما تنها از بیگانگان نیستند؛ در مورد دشمنان درونی می توان از میهن فروشان، اسلام گرایان، تازی پرستان، غرب گرایان ، کمونیست ها و تجزیه طلبان نام بُرد. گرما و شهامتی که در قلب های ماست، تا دم مرگ به خاموشی نمی گراید و از این روی تا پای جان با این حرامیان درونی می جنگیم و خونشان را می ریزیم. آتش اهورایی در قلب های ماست و تا واپسین ثانیه های زندگانی ما را به رزم و نبرد وا می دارد. ما بر خاک ایران و تاریخ و فرهنگ ایران و دلاوران و تمامی شاهنشاهان باستانی ایران زمین، بر تمامی سرداران و کشتگان این مرز و بوم، بر تمامی اندیشه های آریایی، بر واژه به واژه شاهنامه و گات ها تعصّبی نیرومند داریم. </span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;">ما بر خون پاک دلاورانی چون بابک خرمدین، مازیار، به آفرید، رستم فرخزاد و دیگر دلاوران این سرزمین سوگند خورده ایم که خون تمام دشمنان ایران زمین را بر زمین جاری کنیم. ابتدا با دشمنان درونی با سرسختی بیشتری پیکار خواهیم کرد، چرا که علاوه بر ایران ستیزی، بر خون ایرانی خود خیانت روا داشته اند و دست در دست دشمنان دیرین ایران زمین نهاده اند. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">ما همان اندازه از غرب گرایان تنفر داریم که از اسلام گرایان؛ و در مرام ما تفاوتی میان این دو گروه نیست. گرایش های غرب گرایی و تازی پرستی آنها تنفرآور و خشم برانگیز است؛ هر گرایشی که رگه ای از میهن پرستی در آن نباشد، محکوم به نابودیست و در نابودی اش از خشونت نیز گریزان نخواهیم بود. ما بازماندگان ساسانیان هستیم و آمده ایم تا این زنجیر 1400 ساله را از گردن این ملت پاره کنیم. باستان گرایی جزو جدایی ناپذیر وجود ماست. گرایشات میهن پرستانه ما نه برگرفته از بیگانگان است و نه زاده اندیشه خودمان، ما راهی را ادامه می دهیم که ایرانیان باستان بر ما نمایاندند و هم آن راه بود که ایران با پیمودنش توانست به مدت 1000 سال اَبَرقدرت دنیا باشد. آن راه چیزی نبودن جز پاسداری از خاک و خون این سرزمین؛ چیزی نبود جز تعصب و عشق ورزی به میهن؛ چیزی نبود جز خشونت بر ضد مهاجمان؛ از این روی با میهن پرست نمایانی که همواره از عدل و انصاف در حق دشمنان دم زده و این اندیشه های پلید انیرانی را می گسترانند، خواهیم جنگید و آنها را نیز در هم خواهیم کوفت. </span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;">در هم خواهیم کوفت هر آنکه و هر آنچه را که بودنش ایران را به خطر می افکَنَد؛ و در این راه کامیاب و پیروزمندیم که هورمزد پشتیبان ماست.</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span><br />
<span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div><div style="color: white; font-family: Tahoma,Helvetica,sans-serif; text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><br />
</span></div></div>بهرام گیانسپارhttp://www.blogger.com/profile/09054820095112073838noreply@blogger.com9