۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

خسروپرویز ساسانی بخش 3 (نوشته‌های بلاگ پیشین من - تازی ستیز آریایی)

در خلال این پیروزی‌های شگفت‌آور ارتش ایران، - زمانی که ایرانیان هنوز اروشلیم را نگرفته بودند - هراکلیوس که حکمران شمال آفریقا بود، با ناوگان دریایی و ارتش خود به سوی کنستانتینوپل (قسطنطنیه) شتافته و با کودتایی فوکاس را خلع و نابود کرد.

 
هراکلیوس که می‌دید سپهسالاران ایران با سرعتی شگفت‌آور به پیشروی و تسخیر سرزمین‌های بیزانس پرداخته‌اند، برای شاهنشاه ایران پیغام متارکه‌ی جنگ فرستاد. بدین‌صورت که ارتش‌های ایران به پشت مرزهای پیش از جنگ عقب‌نشینی کنند تا آن‌گاه مذاکرات صلح آغاز گردد. این پیشنهاد که شرط وضع‌‌شده‌ی "تخلیه کلیه‌ی سرزمین‌های تسخیر شده از سوی ایرانیان و بازگشتن مرزها به حالت پیش از جنگ" خود گویای همه‌چیز بود، به شدّت از سوی شاهنشاه رد شد. هر انسان خردمندی این واکنش خسروپرویز را می‌ستاید.  برخی به اشتباه، در انتقاد از خسروپرویز مدام این نکته را یادآور می‌شوند که خسرو در اوج فتوحات خود به درخواست امپراتور روم خاوری پاسخ منفی داده داده است. ولی با اندکی تامل در پیشنهادات هراکلیوس در می‌یابیم که خسروپرویز بهترین راه را برگزید. هراکلیوس می‌خواست که خسرو فرمان به بازگشت ارتشیان ایران به مرزهای پیش از جنگ داده و آن‌گاه مذاکرات صلح آغاز شود. در این پیشنهاد حتّا نامی از سرزمین‌هایی چون ارمنستان و بخشی از میانرودان که توسط "موریس" از ایران گرفته شده بود، برده نشده بود. کدام انسان نادانی به چنین پیشنهاد گستاخانه‌ای که در ستیز با منافع و تمامیت و یکپارچگی شاهنشاهی ایران بوده،  پاسخ مثبت می‌داده است؟ این‌ها خسروپرویز را هم‌چون سلاطین ننگین قاجار پنداشته‌آند که بخش بزرگی از ایران را با دست خود به بیگانه‌گان سپردند....سلاطینی که به‌راستی به‌کاربردن واژه‌ی شاه از برایشان توهینی‌ست به این واژه‌ی ورجاوند.







پس از رد این پیشنهاد،  - چنان‌چه در نوشته‌ی پیشین آمد - شهربراز و شاهین پیشروی خود را در خاک بیزانس ادامه دادند؛ تاجایی که خود تختگاه روم خاوری نیز در معرض تهدید ارتش ایران قرار گرفته و بیش‌تر سرزمین‌های روم به‌دست ایرانیان گشوده شد.
 

خسروپرویز به شاهين فرمان داد که به کنستانتینوپل بتازد و آن‌جا را بگیرد. ولی ایرانیان که تا مدت‌ها رابطه‌ای با دریای سیاه و دریای‌ مدیترانه‌ نداشتند، نتوانسته‌ بودند که یک نیروی دریایی قوی در دریاهای نام‌برده ایجاد کنند. تازش به تخت‌گاه روم از آن‌جا که در آن‌سوی تنگه‌ی بسفور قرار داشت، نیاز به یک نیروی دریایی نیرومند داشت. شاهین به ناچار با قبایل وحشی آوار وارد پیمان نظامی مشترک بر ضد روم گردید. ایرانیان و آوارها مشترکاً به کنستانتینوپل تاختند، ولی به دلیل مشکلاتی که در بالا آمد و هم‌چنین دیوار و برج و باروی بسیار سطبر و خندق پر آب آن، حملات ایرانیان و آوارها بی‌اثر شد و بدون هیچ‌ نتیجه‌ای عقب نشستند. اگر ایرانیان می‌توانستند زودتر دست به تشکیل یک نیروی دریایی قدرتمند بزنند، آن‌گاه به‌سادگی می‌توانستند ارتش خود را در غرب کنستانتینوپل در بالکان پیاده کرده و راه‌های ارتباطی پایتخت روم خاوری را با مغرب قطع کنند. این خودش باعث سقوط پایتخت روم خاوری میشد، چون پس از سقوط مصر گندم آن سرزمین دیگر به رومیان نمی‌رسید و قطحی نیز در تختگاه روم آغاز شده بود، حال اگر ایرانیان می‌توانستند مانع از رسیدن آذوقه به کنستانتینوپل شوند، با توجه به جمعیت بسیار بالای آن شهر به زودی به زانو در می‌آمد و با سقوط آن امپراتوری روم خاوری نیز به سراشیبی سقوط می‌افتاد و دیگر توان هر واکنشی از او سلب می‌شد.

 
پیشرفت برق‌آسای ارتش ایران‌ در خاک روم خاوری را به بزرگ‌منشی خسروپرویز و همچنین سیاست آزادی مذهبی وی نسبت می‌دهند، ولي هراكليوس كه باكودتايي جاي "فوكاس" را گرفت، پس از نا امیدی در انتقال پایتخت به شمال آفریقا، شايعه‌اي را بر سر زبان‌ها انداخت. اين شايعه از اين قرار بود كه ايرانيان پس از فتح اورشليم صليب عيسي مسيح را مورد بي‌احترامي قرار داده و آن‌را از خاک برون کشیده و به ایران برده‌اند.  به‌هرروی چنین مسئله‌ی - چه راست و چه دروغ - تبدیل به یک ابزار تبلیغاتی بسیار نیرومند  در دست هراکلیوس گردید. همين شايعه در آسياي خُرد و سرزمين هاي مسيحي گشوده شده به‌دست ایرانیان، به‌سرعت توسط جاسوسان هراكليوس پخش شد و زبان به زبان پيچيد و توده هاي مسيحي متعصب را واداشت تا دسته دسته به هراكليوس بپيوندند و سپاه او را تقويت كنند، هراكليوس بر آن بود كه از راه گرجستان، به‌درون ایران پیشروی کند، مردمان مسيحي گرجستان در آن منطقه سپاه روم را بيش از پيش نیرومند ساختند. قفقاز بدین صورت شوریده و پایگاهی برای تازش رومیان به درون دل ایران‌شهر گردید. روميان از ارمنستان گذشتند. سپاه بزرگ ايران در سرزمين هاي مسخر شده پراكنده بود و بخشی بزرگ از نيروهاي ارتش دائمي ايران در سه منطقه‌ي آسياي خُرد، شام و مصر تمركز يافته بود. به‌هم پیوستن این ستون‌های دور از یک‌دیگر هم در آن زمان اندک امکان نذاشت. در واقع ایرانیان هرگز پیش‌بینی شورش مسیحیان قفقاز و پیوستن آنها به هراکلیوس را نمی‌کردند. عیسویان با پیوستن به ارتش هراکلیوس یک نیروی پرشمار به‌وجود آوردند. با گذر هراکلیوس از گرجستان قبايل خزر  به طمع غارت به سپاه هراكليوس پيوستند و او را بيش از پيش نيرومند ساختند.

 
ارتشي كه بتواند جلوي او را بگيرد وجود نداشت. خسروپرويز هرگز گمان نمي‌كرد گرجستان و ارمنستان به اين سادگي تسليم شوند و از اين روي ارتش نيرومندي را در اختيار نداشت. خسرو به‌ناچار با افراد گارد "جان سپاران" و نيروهايي كه از عشایر کوه‌نشین زاگرس بسيج ساخته بود به مقابله‌ي او شتاقت. خسروپرویز می‌دانست كه هدف امپراتور روم شهر "گنجك" مي باشد. ایرانیان به دليل كمي قوا جلوتر از شهر اردو زده و منتظر رسيدن نيروهاي روم شدند. عاقبت روميان به حوالي گنجك رسيدند، شمار سپاهيان ايران به زحمت به 40 هزار تن مي رسيد که تنها بخشی از آنها نیروهای دائمی و ورزیده و باقی اجیر شده از سوی عشایر کوه‌نشین بودند. در حالي كه روميان بيش از 100 هزار نيروي جنگي در اختيار داشتند كه از اين ميان بايد چند ده هزار نيروي خزري را هم به‌اين شمار افزود. اين براي ارتش ايران در دشت باز آنجا يك فاجعه بود، زيرا هراکلیوس که از نظر شمار نیروها آسوده بود، طول‌ جبهه‌ی جنگ را تا جایی که توانسته‌بود ، گسترانده بود و خسروپرویز هم ناگزیر شد که طول جبهه جنگ را به اندازه ارتش روم بگستراند، وگرنه در معرض خطر محاصره قرار می‌گرفت. این راهی خطرآفرین بود، چرا که از قدرت صفوف جنگی ارتش ایران می‌کاست. ولی راه دیگری نیز وجود نداشت.

 
دلاوران ايران بدون ترس از شمار زياد نيروهاي دشمن كه بيش از 3 برابر آنها بود در آن دشت باز صفوف جنگی خود را آراستند. سواران رومي و خزري كه در جناحين ارتش روم بودند به سرعت جدا شده و از ارتش فاصله گرفتند، پيادگان به سوي ايرانيان به حركت در آمدند، هدف روميان تاختن سواره‌نظام به جناحين ايران بود تا پس از متلاشي ساختن دو جناح غربي و شرقي از پشت ايرانيان سر بر آورند و از آنجا ارتش ايران را مورد هجوم قرار دهند و چون هم زمان پيادگان از روبرو صفوف ايرانيان را به شدت مورد حمله قرار داده بودند، شكست نيروي ايران حتمي بود و حتي بيم آن مي رفت كه شاهنشاه به اسارت نيروهاي روم در آيد و آن‌گاه همان ننگی که روم در دوران شاپور یکم ساسانی به آن دچار شد، برای ایرانیان نیز پیش بیاید. پس از اين‌كه چندي از جنگ گذشت و جناحين ايران مورد حمله قرار گرفت، خسروپرويز براي جلوگيري محاصره‌ی ارتش ایران به دست قوای روم، به ناچار فرمان به عقب نشيني منظم نيروهاي ايران داد تا در محيطي بسته تر به مقابله با ارتش روم بپردازند. در واقع ایرانیان پیش‌بینی نمی‌کردند که شمار نیروهای ارتش کشوری که بخش گسترده‌ی سرزمین‌هایش را از دست داده، تا به آن حد باشد. عده اي از ايرانيان با فدا كردن جان خود توانستند چندی در برابر رومیان پایداری کنند و آن‌ها را از دنبال‌کردن ارتش ایران بازدارند تا هم‌رزمان آنها بتوانند به سادگی عقب‌نشيني كنند. خسروپرویز به گنجک عقب نشست و چون استحکامات دفاعی شهر خوب نبود و از سویی ارتش مناسبی هم برای پدافند از شهر وجود نداشت، آتش مقدس را از آنجا برگرفته و به درون ایران عقب نشست.

 
روميان به شهر آباد گنجك (گنزك) تاختند و پس از گشودن‌ آن‌جا دست به‌کشتار مردم بی‌گناه شهر یازیدند و آتشكده‌ي بزرگ آن‌جا را مورد تاراج قرار داده و ويران كردند. این اولین و آخرین وحشی‌گری رومیان نبود... آن‌ها از ابتدای استوار ساختن جمهوری روم و سپس دوران امپراتوری‌شان، چیزی جز کشتار، ویران‌گری، برده‌داری ، ستم‌گری و چپاول‌گری برای دیگر مردم جهان به ارمغان نیاوردند.

 
روميان پس از کشتار ددمنشانه‌ی اهالی گنجک، آن شهر را رها كرده و به سوي آلباني عقب نشستند تا زمستان را در آنجا بگذرانند. اين كار ارتش روم ،بيش از يك چپاول و گريختن محسوب نمي شد. ارتش ايران با بستن معابر كوهستاني، آن منطقه را محاصره نمود و منتظر رسيدن نيروهاي كمكي شد، ولي افسوس پيش از آن‌كه ستون‌های نيروهاي كمكي بتوانند به يك‌ديگر بپیوندند يكي پس از ديگري به صورت جداگانه به دام روميان افتادند و از بين رفتند. شهربراز كه يكي از همين ستون‌هاي كمكي را فرماندهي مي نمود با 20 هزار سوار و پياده به آنجا تاخت و هراكليوس دست به عقب‌نشيني ظاهري زد. هنگامي كه به غرب آلباني رسيد دست از عقب‌نشيني بازداشت و به سوي ايرانيان كه به‌دنبال کردن ارتش او پرداخته بودند، بازگشت. هدف هراكليوس كشاندن جنگ به آن منطقه‌ي باز بود تا بتواند به صورت هم زمان تمام ارتش پر شمار خود را وارد جنگ كند و از آنها بهره گيرد. روميان 4 برار ايرانيان بودند و در يك ميدان باز مي توانستند ايرانيان را به سادگی محاصره نمايند. نبردي سخت ميان ايرانيان و روميان در گرفت، با پايداري مردانه‌ي نيرو هاي ايراني ، ارتش ايران توانست تا فرا رسيدن  غروب پايداري كند و از این جهت از نابودی و محاصره نجات یابد. ايرانيان پس از آن از تاريكي هوا بهره برده و به سمت جنوب عقب نشستند. هراكليوس در تعقیب ارتش ایران به سوی جنوب راند و پس از رسيدن به شهر "آمیدا" آن جا را مورد حمله قرار داده و چون سپاه نیرومندی در شهر نبود، به سادگی آن را گشوده و بازپس گرفت.


نبرد دليرانه ي ساراس


شهربراز هم‌چنان به جنوب مي‌رفت و در راه هرجا كه توانست مرداني را توانايي جنگ داشتند وارد ارتش خود كرد. ارتش امپراتور روم پس از گشودن "آمیدا" از تعقيب شهربراز دست برداشت و بر آن بود به غرب برود و قدم به كيليكا بگذارد و از آنجا به آسياي خُرد ره‌سپار شود. شهربراز هم با وجود كم‌شمار بودن نيروهايش بي آن‌كه روميان پي ببرند، به آهستگي به‌ تعقیب ارتش روم پرداخت تا هر جا كه شرايط مهيا بود ضربه‌اي به آن‌ها بزند. او سرداري بود بسيار دلير كه تهور شگفت‌آوری داشت و همين تهور و دلیری او یکی از عوامل پیشروی ناگهانی ارتش او و درنوردیدن شامات و مصر بود. روميان در يك منطقه اردو زدند تا شب را در آنجا بگذرانند، سوار نظام 6 هزار نفري ايران كه از نظر تعداد قابل مقايسه باقواي روم نبود، به فرماندهي شهربراز بر آن بود كه شبانه سپاه روم را مورد تهاجم قرار دهد.

6 هزار سوار ورزیده و زره‌پوش ايراني شبانه به اردوي روم تاختند و نخست براي ايجاد رعب و وحشت در سپاه روم بخشی از چادرها را به آتش كشيدند، سراسر سپاه روم در ترس و وحشت فرو رفت، آنها گمان نمي‌كردند يك ارتش 6 هزار نفره آن ارتش بزرگ را مورد هجوم قرار داده باشد و بر این اندیشه بودند که مورد تازش و شبیخون نيرويي بزرگ قرار گرفته‌اند. لحظاتي چند پس از درگيري ، شاپورگشنسب و فرخ هرمزد ( پدر رستم فرّخ‌زاد ) با سواره‌نظام خود به سپاه مهاجم ايران پیوستند و به روميان آشفته تاختند و آنها را بيش از پيش هراسان ساختند. ايرانيان به دليل غارت و كشتار گنجك از روميان بسيار كينه داشتند ، شهربراز از شدّت خشم بي آن‌كه از مرگ بيمي داشته باشد، خود به صفوف روميان تاخته بود و چون شيري كه گوسپندان را بدرد، روميان را كشتار مي كرد. پس از كشتاري بزرگ از نيروهاي رومي، ايرانيان كه ضربه‌ي خود را زده بودند، به‌شتاب عقب نشستند. ارتش روم چنان ضربه‌اي از ايرانيان خورده بود كه جرات تعقيب ارتش شهربراز را نداشت. اين نبرد گرچه بي‌نتيجه ماند و هيچ يك از دو سپاه پیروز نشدند، ولی در عمل پیروزی با ایرانیان بود و چنان ضربه‌اي بر پيكره‌ي قوام روم فرود آمد كه رومیان تا چندی نتوانستند نقشه‌ي خود را مبني بر باز پس گيري آسياي خُرد به اجرا بگذارند.

 
وضعيت شايعه‌ي مزبور روز به روز وخيم‌تر مي‌گشت و حتي سربازان مسيحي ارتش ايران كه از مناطق آرامي‌نشين بودند، از اطاعات فرماندهان خود سر می‌پیچیده و مي‌گريختند. كشيشان نیز مدام از این‌که‌ پادشاه ایران آهنگ براندازی مسیحیت را دارد، سخن می‌گفتند. اين سخنان زهرآگین توده‌هاي عیسوی را بیشتر به پیوستن به رومیان وامی‌داشت. همان مسيحيان كه در زمان شاپور یکم ساساني از امپراتوری روم به شاهنشاهی ايران مي‌گريختند، اكنون به ستون پنجم روم در كشور تبديل شده بودند.

 
در چنين دوران وخيمي شورشي همه‌گاني شهرهاي مسيحي‌نشين ميان‌ر‌‌‌ودان را فرا گرفت. بیشینه‌ی اشراف به‌صورت پنهان در اندیشه‌ی توطئه‌ای شوم برضد خسرو بودند، چرا كه پادشاه ایران به مردمان ایران‌‌زمین امتيازاتي داده بود و به شدّت از قدرت آنها كاسته بود. در چنين دوران بحراني خسروپرويز شاهنشاه ايران زمين كه بیش از 27 سال از عمرش را براي دفاع از شرف ایرانیان با روميان جنگيد،‌ به دست فرزند رومي‌زاده‌اش (شيرويه فرزند مريم دخترامپراتور روم ) كه ولي‌عهد هم نبود، با كودتايي بركنار شد.

 
شيرويه برادرانش را يكي پس از ديگري كشت و خسروپرویز را به زندان افکند. پس از چندي جلسه‌ي محاكمه‌اي ترتيب دادند تا این شاهنشاه نیرومند را اعدام كنند و ایران‌زمین را در بحران‌هایی بسیار وخیم‌تر فرو برند.

بهرام گیان‌سپار (آریانژاد)
 
ادامه دارد...

۲ نظر:

Kurde1 گفت...

به‌نام ِ خداوند ِ جان و خداوند ِ خرد
ایرانیان هرگز نمی‌توانند باور کنند خداوند ، شکنجه‌گر باشد ، حتی برای ِ بدترین ِ‌ آدم‌ها
وبلاگ ِ فُرَه‌وَشی با جَستاری با نام ِ‌ "بهدینی در خون ِ ماست" ، به‌روزرسانی شده‌است.
هم‌اندیشی و هم‌راهی ِ شما ٰ هم‌میهن ِ گرامی ، مایه‌ی ِ خشنودی و فزونی ِ‌ دانش ِ من خواهد بود.
در پناه ِ نورالانوار

ناشناس گفت...

دوست عزیز خوشحالم که با وبگاهتان آشنا شدم.. البته ناگفته نماند شاهان ساسانی تماماً کرد زاده بوده اند...اگر درست بنگرید میبیند بیشتر کاخها و اماکن مذهبی در سرزمینهای کرد نشین هست..در کل شاهان ساسانی در مناطق کرد نشین زندگی می کردند و در آن مناطق هیچ قومیت دیگری غیر از کرد وجود نداشته و ندارد... در کل بهتر آن است که نام شاهان با نزادشان نوشته شود...

پیروز باشید.