۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

نقدی بر نوشته دیرینه خودم

درود؛

من در سال 87 دست به نوشتن این مقاله در وبلاگ "تازی ستیز آریایی" زدم. (شوربختانه برخی به سادگی نوشته دیگران را به نام خود می گذارند و نام نویسنده را به فراموشی می سپارند) در آن دوران مطالعه چندانی پیرامون مسائل نژادی نداشتم. شما اگر متن را بنگرید، می توان خطاهای بی‌شماری در آن بیابید. شوربختانه از این نوشته من کپی فراوانی در اینترنت شد و از اینکه برخی این سخنان اشتباه مرا بخوانند، خشنود نخواهم بود.

اشتباه نخست اینکه جایگاه آریایی ها را "شمال" نام برده ام، حال آنکه مشخص شده که چنین نیست و سابقه حضور ایرانیان در فلات ایران بیش از 10 هزار سال است و هیچ مدرک معتبری مبنی بر اینکه قوم "ایرانی" از دشت های شمالی سیبری به این سرزمین گام نهاده، وجود ندارد.

اشتباه دوم من این بود که می پنداشتم 3 یا 4 هزار سال زمان برای دگرگون سازی رنگ و لعاب نژاد (رنگ پوست، مو و چشم) کافی است، حال آنکه امروزه می دانم چنین نیست و مدت زمانی بسیار دراز برای این دگرگونی های ژنتیکی نیاز است. مدت زمانی بسیار فراتر از انشعاب فرضی آریاییان.

اشتباه سوم من این بود که می پنداشتم تنها ایرانیانی که کاملاً پوست سپید دارند، آریایی می باشند. حال آنکه مشخص شده در روزگاران کهن و بیش از یورش تازیان، در میان ایرانیان افراد با پوست گندم گون و حتی سبزه ی روشن بسیار  فراوان بوده اند.

اشتباه چهارم من این بود که تنها ایرانیان دارای بینی کشیده و برجسته را آریایی ایده آل می دانستم. آنچه پیداست، این می باشد که آریایی یک اتحادیه بزرگ از قبایل سپید ایران زمین بوده است. در این میان مثلاً مدیترانه ای های شرقی عموماً صورت و  بینی کشیده داشته اند، ولی آلپی گون ها بینی سربالا و ناکشیده. این است که سخن گفتن از فرم بینی هم اشتباه بوده است.

اشتباه پنجم من این بود که افرادی را آریایی ایده آل می دانستم که دارای استخوان بندی درشت و شانه های پهن باشند. حال آنکه در تمامی نژادها ما 3 تیپ بدنی تفکیک شده از یکدیگر داریم : مزومورف؛ اکتومورف؛ اندومورف (نمی توان گفت یک شخص حتماً یا مزومورف است، یا اکتومورف و یا اندومورف، بسیاری از مردم تیپ بدنی ترکیبی دارند. مثلا 30 درصد اکتومورف و 70 درصد مزومورف هستند)

نوع استخوان بندی این تیپ های بدنی و همچنین فعالیت غدد و سوخت ساز بدن آنها با یکدیگر بسیار متفاوت است. مزومورف ها عموماً شانه های پهن و عضلاتی برجسته (به دلیل ترشح بالای هورمون تستسترون  و هورمون رشد) و قامت بلند (به دلیل ترشح بالای هورمون رشد) دارند. بارزترین ویژگی های اخلاقی آنها را می توان در جسارت، خوی نسبتاً تهاجمی، خشمگین و تندخو (به دلیل ترشح بالای تستسترون) خلاصه کرد. آنچه پیداست، این می باشد که سیستم قلب و رگ های خونی این تیپ بدنی توسعه یافته تر از تیپ های اکتومورف و اندومورف است. سوخت و ساز بدن این گروه نیز نسبتاً بالا، ولی از اکتومورف ها کمتر می باشد.  ایده آل ترین تیپ بدنی برای ورزش می باشند  (همینطور بهترین تیپ بدنی برای نبرد در ارتش های باستانی بوده اند)

گروه دیگر اکتومورف هستند که دارای سوخت و ساز بسیار بالا می باشند به گونه ای که چربی بدنشان بسیار اندک است و به سختی بر وزن خود می افزایند. اینها نیز عموماً دارای قامتی کشیده می باشند، ولی در این مورد مزمومورف ها بر آنها پیشی دارند. این گروه اگر بخواهند در ورزش بر توده ماهیچه ای بدن خود بیفزایند، از این جهت خیالشان راحت است که هرچه به دست می آورند، عضله ی خالص و خشک و بدون چربی می باشد. ویژگی اخلاقی برجسته آنها را می توان زیرک بودنشان دانست.

گروه سوم اندومورف ها هستند که دارای سوخت و ساز بسیار پایینی می باشند، استخوان بندی آنها در قسمت لگن درشت تر از دیگران بوده و الگوهای تمرکز چربی بدن آنها سبب تجمع چربی فراوان در ناحیه شکم، پهلو، ران ها و باسن می شود. این گروه به دلیل متابولیسم پایین بدنشان اکثراً از اضافه وزن رنج می برند. ناگافته پیداست که ترشح هورمون "استروژن" که در این گروه بیشتر است، به ذخیره بیشتر چربی در بافت های عضلانی و زیرپوستی بیشتر دامن می زند. ویژگی اخلاقی بارز آنها را می توان عموماً شوخ طبعی دانست. (پیداست که هیچ یک از ویژگی های اخلاقی نام برده برای این تیپ های بدنی "مطلق" نیستند و نمی توان گفت که فرضاً او چون اندومورف است، پس حتماً شوخ طبع است و جسور نیست و یا چون او مزومورف است، پس حتما زیرک نیست و فقط خشم آور است)

چنانچه می بینید، نمی توان گفت که ایرانیان باستان عموماً مزومورف بوده باشند. چون وجود یک تیپ بدنی خاص در یک گروه نژادی بزرگ ناممکن است.ولی می توان گفت که اقوامی که مدام در حال جنگ بوده اند و نیروی بدنی در جامعه آنها حرف نخست را می زده، این تیپ بدنی بیشتر یافت می شده است. چرا که مزومورف ها بیشتر می توانسته اند از نبردها جان به در ببرند و در مقابل زاد و ولد کنند. در اینجا هم "مطلق" نیست که بگویم فرزند یک شخص و زن مزومورف حتماً مزومورف خواهد بود، ولی احتمال آنکه مزومورف شود بسیار زیاد است.

اشتباه ششم من تعیین کردن نوع صدا در گروه نژادی نام برده بوده است. آنچه غالباً دیده می شود، این است که افراد گروه مزوموف عموماً صدای محکم تری دارند (به دلیل توسعه یافتگی تار های صوتی هنجره در اثر ترشح بالای هورمون تستسترون)؛ ولی نمی توان این را به همگان تعمیم داد و نیاز به توضیح نیست که این سخن هم به این معنا نیست که تمامی مزومورف ها صدای محکم و باقی صدای نازک دارند. چرا که بحث بر سر کلفتی و نازکی صدا نیست.

اشتباه هفتم من این بود که می پنداستم که حتی ریشه سامیان سپید و اصیل که از آمیزش با سیاهان جان به در برده اند، به کل با آریاییان جداست. حال آنکه منشاء نژادی ایرانیان، سامیان سپید، ژرمن ها، روس ها و ... همگی از شاخه بزرگ نژادی "سپید" سرچشمه می گیرد.

اشتباه هشتم من این بود که شکل جمجمه ایرانیان و نوردیک ها را یکی می پنداشتم. حال آنکه چنین نیست. آنها نوردیک و حتی با مدیترانه ای شرقی ها تفاوت بسیار دارند، چه رسد به آلپین ها و ... چه در فرم بینی، چه در نوع استخوان گونه ها، چه در مکان ریشه ی آغازین بینی، چه در نزدیکی یا دور بودن چشم ها از یکدیگر، چه در مورد عقب رفتگی یا پیش آمدگی آرواره و چه در برجستگی و میزان درشتی استخوان چانه و فک...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ضمن سپاس از زحمات تاریخی شما درخصوص ایران باستان .خواهشمنداست در مورد مقاله هایتان بیشتر دقت نمایید.بالاخره کدام راباور کنیم.!!!؟
درضمن علاوه برپیکرشناسی اریایی که بسیار مهم است کمی هم درمورد اقوام وزبانهای مغول ومهاجر که هم از رفتاروهم زبان وهم از ظاهرشان مغول بودن میبارد مقاله ای بنویسید.
شاید اگردر فشار باشید این خط تمایز مشخصی باشد .
چون مشخص است مردمانی از قوم ماد که قرنها خاک به هیچ مهاجمی ندادند هرجند هم الان بدلیل مسایل جغرافیایی ومرز نشین بودن وغرور اصیل باستانی وآریایی در کمبود باشنداز نژاد پاک ودلیری هستند .
ونژاد قاجار که هم خاک دادند هم ناموس (بدلیل جهالت وکندذهنی وراحت طلبی)از نژادی ناخالص وناپاک وموقعیت طلبندواصلاً ریشه ای در ایران ندارند.