۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

نژاد آریایی یا تبار آریایی؟ خویشاوندی ایران و آلمان؟ - بخش سوم


در اینجا نیز با شخصی دیگر به بحث نشسته ام. سخن این دوست با رنگ زرد مشخص شده است.




« دوست عزیز نژاد فقط به تیپ ظاهری نیست. معمولا مردمان تمام سرزمین هایی که در یک عرض جغرافیایی زندگی می کنند از لحاظ رنگ پوست و چشم و مو و حتی میانگین قد و استخوان بندی بدن به هم شبیه هستند مثلا ایران و افغانستان و سوریه و عراق که در یک عرض جغرافیایی هستند از لحاظ ظاهری خیلی شبیه به هم هستند و شما در حالت عادی اگر هر دو یکجور لباس بپوشن و تیپ بزنن نمی تونید تشخیص بدید که این مثلا سوری هست یا ایرانی یا عراقی البته ممکنه بعضی هاشون مثلا ایرانیها در کل خوشتیپتر از افغانی ها باشن من در کل گفتم این رو. خوب این در حالیه که عراقیها عرب هستند و از نژاد سامی در حالی که ایرانیها اصالتن آریایی هستند و نژاد سامی و آریایی هیچ ربطی به هم ندارند.چون ریشه های زبانیشون هم به هم شبیه نیست. ضمنا نژاد و زبان و فرهنگ ایرانی هم خیلی از عربها تاثیر پذیرفته.ضمن اینکه خیلی از مورخین معتقدند ایرانیهای باستان مو بور و چشم آبی بودند. »

درود
بخش اول گفتارتان درست است. ولی تنها پیرامون سامیان اصیل می توان چنین گفت، یعنی یک سامی که با نژاد سیاه نیامیخته و هویت نژادی خویش را حفظ کرده است.، وگرنه محال است بتوان ایرانیان را با اعراب عربستان امروزی و دیگر تازیانی که با سیاهان آمیخته اند، در یک گروه نژادی جای داد. ولی سوریان و دیگر سامیان سپید را می توان.


بخش دوم پیرامون افغان هاست. در افغانستان هم تنها کسانی خویشاوند نژادی ایرانیان به شمار می آیند که از هرگونه اختلاط با زردها رها باشند. هزاره های افغانستان مقادیر بسیاری خون مغولیسان دارند و تفاوت ژنتیکی شان با ایرانیان از زمین تا آسمان است. بیشتر کوچندگان افغانی به ایران از همین هَزاره های مغول نژاد می باشند. ولی پشتون های افغانی و همین طور عموم تاجیک ها، اصالت نژادی خودشان را حفظ کرده اند و همچنان در شاخه ی نژادی قفقازیسان جای می گیرند و از این روی نژاداً ایرانی به شما می آیند.


اما در مورد بخش پایانی سخنتان باید بگویم که "هیچ" مورخ باستانی که هم دوره ایرانیان باستان بوده، نگفته که ایرانیان باستان موبور و چشم آبی بوده اند. بلکه تمامی سخنان مورخان باستانی، نقاشی های روی کوزه های یونانی و برخی قبور به دست آمده هخامنشی همگی نشان می دهد که ایرانیان باستان نیز عموماً موی تیره و غالباً مشکی، پوست سپید و گندمگون و چشمان عموماً تیره ( غالباً قهوه ای) داشته اند.


در اینجا یونانیان که بارها با ایرانیان دوران هخامنشی برخورد داشتند، نقش سرباز ایرانی را با مو و ریش مشکی و پوست سپید به روی کوزه تصویر کرده اند:



تصویری دیگر مربوط به ستیز یک ایرانی نژاد و یونانی:



 نقاشی چوبی به دست آمده از یک گور هخامنشی، در اینجا هم مو و ریش فرمانده ی ایرانی مشکی و پوستش سپید است:

« ببینید دوران باستان که فقط به دوران هخامنشیان اطلاق نمیشه منم نگفتم ایرانیهای زمان کوروش و داریوش مو بور و چشم آبی بودند. آریاییها حدود 4000 ساله پیش به ایران مهاجرت کردند یعنی 1500 سال قبل از تشکیل دولت هخامنشی نقاشی ها و سنگهای تراشیده شده از چهره ها در تخت جمشید هم مروبط به حداکثر 2500 ساله پیش هست نه 4000 ساله پیش و آریاییهای مهاجم در عرض 1500 سال در اثر شرایط اقلیمی و اختلاط با بومیان رنگ پوستشون تیره تر شده »
این سخن شما از نظر علمی و تجربی رد است. اگر قرار بود 1500 سال بر رنگ پوست و مو تاثیر بگذارد، سامیان سپید صحرای داغ عربستان می بایست همگی پوستی سیاه داشته باشند، در صورتی که یک سامی سپید در آن صحرای داغ به هنگام تولد پوستی سپید و یا گندم گون دارد و پس از زندگی در آن محیط بسیار گرم پوستش می سوزد و کمی تیره تر می شود، همسرش نیز از این قائده مستثنی نیست، ولی فرزند آنها نیز پوست سپید یا گندم گون خواهد داشت، حتی اگر پدر و مادرش در مقابل آفتاب کاملاً سوخته باشند. 


وانگهی شما از مورخان نام بردید. کدامین مورخ گفته مردم ایران 4000 سال پیش موبور و چشم آبی بوده اند؟ اصلاً آن موقع مگر مورخی بوده؟! اگر هم بعداً گفته اند، چه کسانی؟


ضمن آنکه همین داستان مهاجرت آریاییان به ایران هم جای تردید دارد. آنچه مسلم است این می باشد که ایرانیان و هندو-ایرانیان باستانی فقط خود را آریایی می دانسته اند. طبق نظریه مهاجرت آریاییان از دشت های وسیع و سرد سیبری به جنوب (که هیچ گونه مدرکی هم پشتش نیست و بسیاری از فرهیختگان امروزی چنین نظریه ای را ساختگی و جعلی می دانند)، بایستی بگوییم که پارادوکسی مهم در همین نظریه نهفته است. نژاد از محیط تاثیر می پذیرد، منتهی در زمانی بسیار طولانی. به وِیژه فرم بینی و جمجمه  که مدت زمان طولانی تری را نیازمند است. اگر خواستگاه ایرانیان سیبری و دشت های سرد شمالی بوده باشد، می بایست بینی شان همچون بومیان اروپا باشد. ولی ما در نقش برجسته های تخت جمشید و همینطور سکه های پادشاهان باستانی ایران می بینیم که بسیاری از آنها بینی عقابی داشته اند. خواستگاه نژادی دارندگان چنین بینی هایی را نیز می بایست در مناطقی نستباً گرم، خشک و کم باران جست. چنین است که در نژاد مدیترانه ای چنین بینی هایی زیاد یافت می شود تا مردمان سوئد و نروژ که عموماً بینی ظریف تر و سربالایی دارند. آنچه ما از مدارک تاریخی در می یابیم، تصور اینکه سرزمینی به جز فلات ایران را برای آریاییان در نظر بگیریم سخت می سازد. به طور قطع سابقه حضور ایرانیان (آریاییان) در فلات ایران بیش از 10 هزار سال است.

« مورخان عصر ما گفته اند نه مورخان 4000 ساله پیش افرادی مثل گزنفون و البته اونها هم حتما طبق اسناد و مدارکی این حرف رو زدن ضمنا قضیه مهاجرت آریاییها از جنوب سیبری که قوی ترین نظریه در مورد مهاجرت آریاییهاست نمی دونم شما چطور میگید کاملا ساختگیه! عوض شدن شکل فک و بینی هم من اولین بار از شما هست که می شنوم در اثر آب و هوا تغییر می کنه چون روی رنگ پوست می تونه تاثیر بذاره یا اندازه اندام ولی روی شکل بینی و فک و غیره نه... کی گفته آبو وهوای گرم دماغ رو عقابی می کنه و آب و هوای سرد بینی رو سر بالا و ظریف!؟ پس چرا آفریقایی ها اصلا دماغ عقابی که نیستند هیچ بلکه بینیهای گوشتی دارند. در مورد مردم عربستان هم من نگفتم که باید شبیه آفریقایی ها باشند اونها هم سفید پوستن منتها با پوست تیره »

نخست بدانید کسی که امروزه بیاید و سخنانی را که دیگران نوشته اند تکرار کند، مورخ نام نمی گیرد. ضمن آنکه همین به اصطلاح مورخانی که به آن ها اشاره دارید، نخست آنکه چه کسانی هستند؟ و دوم آنکه مگر نه اینکه همین ها می بایست با تکیه بر سخنان مورخان باستانی و همچنین اسناد باستان شناسی تیپ و چهره ایرانیان قدیم را معین کنند؟


دیگر آنکه در هیچ کجای نوشته های گزنفون چنین چیزی نخوانده ام.


هر کسی این داستان مهاجرت آریاییان در 4 هزار سال پیش را مطرح کرده، جز مکررات چیز دیگری نگفته است. بی نهایت سوال بی پاسخ در مورد این نظریه وجود دارد. دیگر آنکه شما باید بدانید که هرگونه بحثی نیاز به اطلاعات مقدماتی از دانش هایی دارد که در آن بحث مطرح می شود. اینکه آب و هوا بر فرم بینی در دراز مدت تاثیر می گذارد اصلی ثابت شده می باشد. سیاه پوستان را بنگرید، بینی بسیار پهن با حفره های بزرگ دارند. دلیلش تکامل در آب و هوای بسیار گرم و مرطوب آفریقاست (جایی که در آن تکامل یافتند) چون در آب و هوای به شدت گرم آنجا افرادی راحت تر تنفس می کنند که حفره های بینی بزرگ تری داشته باشند. در آب و هوای بسیار سرد هم افرادی به سادگی نفس می کشند که بینی سربالا داشته باشند. و از آنجا که طبیعت و ساختار بدن این است که با محیط زیست خود وفق پیدا کند، دگرگونی امری بدیهی ست. مسئله اینجاست که تکامل مبحثی بسیار پیچیده است. عوامل بسیار جزئی ممکن است در دراز مدت منجر به تغییراتی بسیار ژرف و شگرف شوند. مسلماً تفاوت سیاه پوستان با سپیدها بسیار بیش از تفاوت سپیدها با خودشان است. دلیلش اینجاست که زمان انشعاب این دو نژاد از یکدیگر بسیار طولانی است، ولی زمان انشعاب سپیدها از یکدیگر بسیار کمتر. از این روی هنگامی که بحث میان زیرشاخه های یک نژاد است، نمی توان پای نژاد دیگری را به میان کشید.




اما اینکه پرسیده اید چرا سیاهان آفریقایی بینی گوشتی دارند؟ باید گفت که دلیلش تکامل در محیط بسیار گرم و در عین حال مرطوب بوده است. ولی مدیترانه ای ها در محیطی خنک تر و در عین حال خشک تکامل یافتند. از این روی طبیعیست که فرم بینی آفریقایی ها گوشتی و پهن با حفره های بزرگ باشد و فرق بینی عموم مدیترانه ای ها برجسته و سرپایین و یا عقابی باشد.
« خوب شما که ادعا می کنید تفاوت های فیزیکی در نژاد های مختلف در اثر عوامل اقلیمی به وجود اومده و به شکل بینی و فک اشاره کردید.در مورد زردپوستان شرق آسیا چه می گویید. آن ها هم در اثر آب و هوا چشم بادومی شدند؟ یعنی اگر سفید پوست ها هم بروند در مثلا چین یا ژاپن در عرض هزاران سال چشم هاش بادومی میشه!!؟ »

در پاسخ به بخش نخست پرسشتان باید بگویم آری.


 ریشه تمام زردپوست ها به احتمال به استپ های شمالی مغولستان باز می گردد. در سرمای شدید دوره ای و مقطعی آن سرزمین ها تا سالیان دراز پوشیده از برف و یخ بود. در چنین شرایطی تحمل نور شدید آفتاب که در زمین های پوشیده از برف برای افرادی که پلک کشیده نداشتند دشوار بود. از این روی این نژاد انسانی نیز با محیط توافق پیدا کرد. سوز و سرمایی سخت بود و شکار نیز کمیاب. شکار کردن دید نسبتاً خوبی می خواست. در این شرایط هول انگیز همچون همیشه جهش های بسیار نادری در جمعیت نژادی مورد نظر به وقوع می پیوست. این جهش ها در شرایط عادی مهم نیستند و چه بسا بیشترشان نیز خطرناک باشند. ولی در آن شرایط سخت نوزادانی که تصادفاً دارای چشمانی تنگ و پلک هایی کشیده بودند، پس از بزرگ شدن توانستند شکارگران بهتری باشند، چون می توانستند نور شدید حاصل از تابش خورشید به برف ها را تحمل کنند. آن ها با همین توانایی ویژه ی خود می توانستند شکار کنند، از گرسنگی رهایی یابند و زنده بمانند. از سوی دیگر به دلیل دید خوب، کمتر در کمین جانوران وحشی قرار می گرفتند. در شرایط هولناک همیشه جهش های نادر جمعیت را از نابودی می رهاند. بدین صورت که بیشتر جمعیت نژادی به دلیل شرایط سخت محیطی نابود می شوند و افرادی که با محیط سازگار هستند، می توانند زنده بمانند و بچه دار بشوند. در میان فرزندانشان هم همینطور، اگر همان شرایط محیطی پای برجا بود، باز هم افراد موافق و سازگار با محیط زنده می مانند و ناسازگاران می میرند. این روند ادامه می آید تا همه جمعیت نژادی موافق با محیط شوند.




در میان جانوران و تمام گونه های زنده همینطور است. دیدمان را به سوی جنگلی خیالی بیفکنیم. جنگلی که مارهایی بسیار دارد. مارهای آنجا عموماً سبز رنگند، رنگی بسیار عالی برای وفق یافتن با محیط زندگی شان. چرا که سبب می شود بهتر از دید پرندگان تیزبینی چون عقاب پنهان بمانند. ناگهان به دلایلی جنگل می خشکد، گیاهان سبز ، خشک شده و به زردی می گرایند، سایه بان از زمین برداشته می شود و جنگل روی به ویرانی و نابودی می گذارد. در آن هنگام 99 درصد مارهای آنجا سبز رنگ اند. یک درصد دیگر رنگ هایی نادر دارند که در اثر جهش های تصادفی در آنها پدیدار شده. مثل رنگ قهوه ای بسیار روشن. دیدمان را از جنگل برداریم و 1000 سال دیگر آن را در ذهن بیاوریم. دیگر از جمعیت سبز رنگ مارها خبری نیست. جمعیتی می یابیم از مارهایی به رنگ قهوه ای روشن. بیشتر مارهای سبز رنگ به دلیل اینکه توانایی استتار در محیط زیست خود را نداشتند، طعمه شکارگران گشتند. در عوض مارهایی که سازگار با زیست بوم خود بودند، توانستند زنده بمانند و نسلی از خود به جای بگذارند. فرزندان آنها نیز همینطور... و اینگونه بود که رفته رفته جای جمعیت پیشین را گرفتند.




اما در مورد بخش دیگر سوالتان که گفته اید اگر سپیدها هم بروند چین و ژاپن در عرض هزاران سال چشم بادامی می شوند باید بگویم خیر. چون نخست آنکه دیگر آن شرایط محیطی در نیاخاک آنان وجود ندارد، دوم آنکه برای این دگرگونی ژرف در واحدهای ژنی مدت زمانی بسیار طولانی نیازمند است و سوم آنکه کوچکترین جزئیات در مسیر تکامل ممکن است به دگرگونی های عمیقی منجر شوند از این روی نمی توان گفت که حتما همانند آنها می شویم چونکه منشاء نژادی ما و آنان یکی نیست و تغییرات هم متفاوت خواهند بود.


و در آخر اگر شرایط بالا هم فراهم بشود، چنین نخواهد شد. چون می توان گفت که اصل گزینش طبیعی، امروزه از زندگی انسان ها رخت بسته است... چرا که تمدن و تکنولوژی نمی گذارد افراد ناسازگار با محیط به این سادگی از میان بروند و از انتقال ژن های خود به نسل های بعد ناتوان بمانند. همان گونه که افراد عقب مانده ذهنی و دیگرناهنجاری های ژنتیکی می توانند به سادگی به زندگی خود ادامه داده و ژن های مخرّب و ناقص خود را به نسل های بعدی منتقل سازند. 

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

نژاد آریایی یا تبار آریایی؟ خویشاوندی ایران و آلمان؟ - بخش دوم

درود بر ایرانیان آزاده و میهن پرست.

نوشتار پیشین من پرسش هایی را میان دوستان برانگیخت. از این روی بایسته می دانم که برخی نوشته هایم را که پیش تر در فارومی نگاشته بودم، در اینجا نیز بگذارم. در این نوشته و نوشته پس از این، پاسخ های من به برخی دوستان را می خوانید. (سخن دوستان با رنگ زرد مشخص شده)

« تغییرات ژنتیکی که در عرض 1000 یا 2500 سال رخ نمی دهد بلکه حداقل یک پروسه ده هزار ساله است. شما اگر همین حالا کتاب درسی جغرافیای رشته نظری رو باز کنی می بینی که اون وسط ها نوشته شده که ریشه زبان های شمال اروپا و هند و ایران یکی است ( هند و اروپایی و سانسکریت ) و این نشاندهنده ایناست که این قوم در مثلا 8000 سال پیش در یک منطقه جغرافیایی ساکن بوده اند ( احتمالا استپ های روسیه ). این چیز عجیب غریبی نیست و اقوام بشر در قدیم در مکان های محدودی زندگی می کرده اند و معمولا طی مهاجرت و یا کوج از هم جدا می شده اند. نکنه شما تصور می کنید که مثلا خداوند ملت مو بور و چشم آبی رو جداگانه خلق کرده ؟! »

زبان هیچ ارتباطی به نژاد ندارد. هرچند که برای نظریه پردازان نوردیک گرا می توانست ارتباط داشته باشد، و ای بسا اگر امروزه رسانه و فیلم و ... وجود نداشت، و یا مدارک تمدن امروزی نابود می شد، 5000 سال دیگر چند دانشمند نمای خود فروخته می توانستند ادعا کنند که ریشه بخش بزرگی از مردم سیاه پوست آفریقا با فرانسویان یکی است، چون زبان مورد نظرشان یکیست. ضمن آنکه با همین دانش زبان شناسی اگر بخواهیم آلمانی ها را همنژاد ایرانیان بدانیم، باید بیشتر اقوام سپید کره زمین را نیز همچون ژرمن ها، خویشاوند خود بدانیم.

دیگر آنکه تغییرات ژنتیکی مسئله ایست بسیار زمان بر و فراتر از 10 هزار سال... و حتی در پاره ای مسائل این زمان تا صدها هزار سال و چه بسا ملیون ها سال به عقب می رود. چنین نیست که انسان سپید پوستی امروزه به آفریقا برود و بعد از چند نسل سیاه پوست بشود. در ضمن زمانش هم به کنار، اگر زمانی سیاه پوست بشود، همچنان تکامل یافته تر از سیاهان آفریقاییست. بیشتر تغییرات ژنتیکی گونه های زنده جانوران از انسان گرفته تا گیاهان، بر پایه "گزینش طبیعی" می باشد که خودش نیازمند مدت زمانی بسیار طولانی ست.

اینگونه نیست که ملتی به آب و هوایی سرد تر بکوچد و طی چند نسل رنگ پوستش روشن تر بشود و چشمانش نیز آبی گشته و موهایش هم رنگ طلایی و سرخ به خود بگیرد... اکثر این خصوصیات ژنتیکی بر پایه تکامل و انتخاب طبیعی استوار است. بدین صورت که در آب و هوای بسیار سرد و پربرف اسکاندیناوی، اشخاصی بیشتر توانستند زنده بمانند و زاد ولد کنند که با محیط طبیعی آنجا "سازگار" باشند، چه کسانی با آن محیط سازگار بودند؟ افرادی که جهش های نادری در آنها پدید آمده بود، پوست بسیار سپید آنها در محیط کم نور آنجا یک عامل برتری بر دیگر هم نوعانشان بود و سبب میشد ویتامین D بیشتری در بدن آنها تولید شود و به دنبال آن نیرومندتر باشند و در شکار و جنگ و ... کمتر از دیگر هم نوعانشان از پا در آیند... این هم کار صد سال و هزار سال نیست.

اما مورد بسیار مهم تر، فرم جمجمه آریاییان است که به کلی با جمجمه همان مردمانی که امروزه آریایی ایده آل نام گرفته اند (نوردیک ها مثل مردم سوئد، بخشی از آلمان، نروژ و...) متفاوت است. سند و مدرک ما نقش برجسته های تخت جمشید، تصاویر پادشاهان ساسانی به روی سکه ها و همچنین وِیژگی های نژادی مردمان بخشی از ایران زمین است که به یقین می توان گفت از هرگونه آمیزش و اختلاط با اقوام نا ایرانی جان به در برده اند (همانند عشایر کوه نشین کرد و لر ساکن کوه های زاگرس )

« اتفاقا اینکه می گویید قوم ژرمن قومی جنگاور است خود دلیلی بر این مدعاست چون ایرانی ها هم از لحاظ تاریخی ، قومی جنگاور بوده اند و بسیاری از کشورهای اطراف ما عرصه تاخت و تاز ایرانیان بوده است. کلا اگر دقت کنید می بینید که ما آریایی ها هر جا جمع شده ایم ، قومی ناآرام و جنگجو بوده ایم :

- بعد از ورود به ایران تاسیس مادها در ایران و بعد از ازدیاد جمعیت ، امپراطوری هخامنشی و بعد ساسانی و بعد هم دولت های مستقل ایرانی بعد از اسلام.
2- بعد از استقرار در ایتالیا و ازدیاد جمعیت در آنجا ، تاسیس امپراتوری روم که نیازی به توضیح ندارد
3- موج بعدی مهاجرت که ژرمن ها بودند و بعد از استقرار و متمدن شدن ، آلمان بوجود آمد که دو جنگ عظیم را راه انداخت.

البته این بدان معنی نیست که آریایی ها هر جا رفته اند جنگ راه انداخته اند بلکه شرایط و امکانات محیطی هم مسلما تاثیر داشته است.»

ژرمن های باستانی فقط جنگاور بودند، نه تمدن ساز. ضمن آنکه جنگاوری آنها دلیلی بر آریایی بودنشان نیست. اقوام بسیاری بوده اند که جنگاوران خوبی محسوب می شدند. می توان از تازیان، ترکان و مغولان، هون ها و ... نام برد. ولی حس جنگجویی شان دلیل هم نژادی شان با یکدیگر و یا با ایرانیان است؟ ولی مسئله بسیار مهمی که در پیش داریم، این است: ژرمن های باستانی تمدن سوز بودند و ایرانیان تمدن ساز. ایرانیان جنگاوری و نیرومندی خویش را برای پدافند از تمدن و کشور خود به کار گرفتند. نه برای چپاول و کشتار بی هدف. ضمن آنکه برتری نظامی ایرانیان باستان بسیار بیش از ژرمن های آن دوره بود. خود شاهنشاه شاپور اول در کتیبه اش پیرامون جنگ با رومیان می گوید : "گوردیانوس قیصر سپاهی از گوت ها و ژرمن ها ترتیب داد و به جنگ ما آمد. در دشت میزیشه در آشورستان نبرد سختی در گرفت، گوردیانوس کشته شد و سپاه رومیان متلاشی گردید".... رومیان از نیروی نظامی ژرمن ها در لشگرکشی به ایران ساسانی استفاده می کردند، ولی شکست های ننگین پیاپی و در هم کوبیدن 3 ارتش بزرگ روم به دست شاهپور اول نشان داد که این نیروی وحشی و تازه نفس هم یارای پایداری در مقابل ارتش ایران را ندارد...

فقط جنگ راه انداختن هنر نیست، مهم نتیجه جنگ است و همینطور علت آن و مهم تر از همه هدف اش. اگر جنگ طلب بودن دلیل بر برتری یک قوم باشد، بایستی بر مغولان و هون ها و تازیان نیز تبریک گفت.

افتخار من ایرانی این است که ایرانیان باستان هم تمدن ساز بودند، هم با فرهنگ و ستودنی و هم نیرومند و جنگاور. با وجود احترام بسیاری که برای ژرمن های گذشته قائلم، هیچ آلمانی را آریایی نمی دانم. آلمانی ها در یک مورد خویشاوند ما هستند، و آن هم سپید پوست بودنشان است. و این هم منحصر به آنها نیست، چرا که سامیان اصیل، و دیگر کشورهای سپید اروپا و آمریکا نیز در این گروه جای خواهند گرفت.

ما قوم آریایی داشته ایم و آن هم ایرانیان باستان بوده اند و بس. نه یونانی، نه رومی، نه آلمانی، نه سوئدی، نه نروژی، نه روسی، نه انگلیسی و نه .... و بر اساس همین نظریه که به آن باور دارید، بیشتر مردم آمریکا و استرالیا و اروپا هم علاوه بر این کشورهایی که نام بردم، در این گروه جای می گیرند. خود آلمانی ها هم معتقد نبودند که آریایی یعنی ایرانی و آلمانی. بر طبق باور آنها، بیشتر سپید پوستان در گروه آریایی جای می گرفتند و گل سرسبد این نژاد هم "نوردیک" ها بودند. نوردیک ها هم بیشتر در آلمان و کشور های اسکاندیناوری پراکنده بودند.

نوردیک ایده آل:



 بسنجید با تیپ ایرانیک ناب و ایده آل و خود دوستان وجدان خود را قاضی کنند: