۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

خسروپرویز ساسانی بخش 2 (نوشته‌های بلاگ پیشین من - تازی ستیز آریایی)



 آغاز جنگ ایران و روم

سال 602 ميلادي كه فرا رسيد، امپراتور روم خاوری "موريس" در یک کودتای خونین به‌دست يكي از افسرانش به نام "فوكاس" كشته شد. فوکاس به این بسنده نکرده و تمامی افراد خاندان موریس را از دم شمشیر گذراند. تنها یک فرزند وی توانست با گریز به سوی مرزهای شرقی امپراتوری جان به در ببرد. به دنبال اين رویداد فرزند امپراتور موریس، به‌همراه برخي از افسران پدرش با پناهندگی به دربار ایران، از خسروپرویز درخواست كمك كردند.


شاهنشاه ایران که‌همواره از واگذرای اجباری چند شهر مرزی و بخشی از ارمنستان و گرجستان به رومیان ناخشنود بود، بهترین زمان را برای بازپس‌گیری این سرزمین‌ها بیشِ ‌روی دید. خسروپرویز با به‌‌کارگیری یک استراتژی هوشمندانه ارتش ایران را به دو بخش مجزا تقسیم کرده و هر بخش را به سرداری لایق سپرد که هردوی این سرداران می‌بایست با توجه به دستورات و نظریات وی وارد عمل شده و تنها در مواقع "بحرانی" استقلال رای کامل داشته باشند. او یکی از سرداران خود با نام شاهين را با لشگري نيرومند مامور تسخیر ميانرودان شمالي، ارمنستان، گرجستان و هجوم به سوي آسياي خُرد نمود، سردار ديگر شهربراز مامور شد با گذر از فرات به شامات و سوریه بتازد. این دو ارتش ابتدا در میانرودان قوای رومی را در هم کوبیدند. شاهین بر آن بود با گشودن شهر مستحکم آمیدا - که دروازه‌ای استراتژیکی به سوی ارمنستان و قفقاز به شمار می‌رفت - راه خود را به سوی ارمنستان و گرجستان هم‌وار کند و شهربراز برای گذر از فرات ابتدا می‌بایست نصیبین و حرّان را به تسخیر خود در می‌آورد.



وسعت ديد شاهنشاه و نبوغ او اينجا آشكار مي گردید، جسارت و تهور او اندیشه رسیدن به مرزهای هخامنشیان را – که همیشه ذهن پادشاهان بزرگ ساسانی بود – زنده‌ کرده و عزم آن داشت که این مهم را به انجام برساند.



شهربراز با گام نهادن در خاك ميان‌ر‌‌‌‌‌ودان شهرهاي مستحكمي چون دارا، نصيبين، حران و ادس را یکی پس از دیگری گشود و پس از اين كاميابي ها به ادامه‌ي پيش‌ر‌وي در شمال ، ديگر دژهای آن سرزمین را تسخير كرد. یورش برق آساي ارتش ايران رومیان را غافل‌گیر کرده و در وحشت فرو برده بود. پس از اين كام‌يابي‌هاي بزرگ، ارتش ايران با گذر از فرات به سوريه درآمد و ايرانيان "انطاكيه" را مورد هجوم قرار داده و به سرعتی برق‌آسا این شهر بزرگ را گشودند؛ تصرّف اين شهر فاجعه‌اي بزرگ براي امپراتوري روم در پی داشت، چون راه ايرانيان را به سوي جنوب سوريه و مصر و از سوی دیگر کیلیکیا و آسیای خُرد هموار مي ساخت و در آنجا ارتش جنگ‌ديده‌اي كه بتواند در برابر ارتش ايران پايداري كند وجود نداشت. از دیگر سوی، ارتباط بخش شمالی و جنوبی امپراتوری روم خاوری از راه خشکی قطع می‌شد. شهربراز مصمم شد به سوی شامات لشگرکشی کند. در پيشروي در شام در چند جا شهربراز با رومي‌ها مواجه شد، ولي تمام اين نيروها شكست خوردند. شهربراز در راه پیشروی خود به شهر اورشلیم رسید. دیوار سطبر و ساخلوی دفاعی رومی هجوم ایرانیان را کمی مشکل می‌کرد، ولی یگان اطلاعاتی ارتش شهربراز توانست با نفوذ به درون شهر با یهودیان ارتباط برقرار کرده و 26 هزار تن از آنها را بر ضد رومیان بشوراند. با شورش یهودیان و باز کردن دروازه‌های شهر ارتشیان ایران نیز به درون شهر سرازیر شده و پس از نابودی قوای دفاعی روم اورشلیم را به تصرّف خود درآوردند. شهربراز برای ‌این‌که هم‌چنان برق‌آسا بر دشمن بتازد ساخلوی اندکی در اورشلیم بر جای گذاشته و به سوی صحرای سینا پیش راند و پس از گذر از این صحرای داغ به درون مصر گام گذاشت و اسكندريه را با سختي‌هاي بسيار به‌تسخیر در آورد. پس از آن ارتش ايران در مصر دو قسمت شد و از دو سو يكي به غرب و دیگری به جنوب به حركت در آمد و وسعت خاك ايران را از غرب به ليبي و از جنوب به شمال سودان رسانيد. بدین ترتیب سرزمین مصر که از زمان هخامنشیان از شاهنشاهی ایران جدا شده بود بار دیگر به ایران‌زمین پیوست.



هم زمان با اين يورش بزرگ ، کوبنده و برق آسا، شاهين در سال 605 ميلادي شهر مستحكم "آمیدا" را محاصره كرد، جنگ‌هاي بسياري در اين شهر بين ايرانيان و روميان در گرفته بود، از جمله شاپور دوم كه در نبردی خونین - که آمیانوس مارسلینوس افسر رومی حاضر در این جنگ جزئیات آن‌را نوشته است - اين شهر را از روميان باز پس گرفت. قباد ساساني و انوشيروان و چند شاه ديگر بر سر اين شهر با روميان جنگيده بودند، وضعيت استراتژيكي اين شهر به‌گونه‌ای بود كه با گشودن آن راه ورود به ارمنستان باز می‌شد و اگر ارتشی از شمال می‌آمد، با تسخیر آمیدا راهش به سوی میان‌رودان هم‌وار می‌گشت. ارتش ايران به فرماندهي شاهين و سمبات باگراتوني – سردار ارمنی خسروپرویز - شهر را مورد هجوم قرار دادند. برج و باروي مستحكم و حصار سطبر نتوانست جلوي یورش‌های پی در پی ايرانيان را بگيرد و عاقبت با وجود دلاوري روميان شهر به ‌تسخیر قواي ايران در آمد. دروازه‌ي ورود به ارمنستان گشوده شد. شاهين به ارمنستان وارد شد و ارمنستان و گرجستان را يكي پس از ديگري گرفت. با تصرف کامل قفقاز، شاهين به سوي آسياي خُرد شتافت. كيليكا، پونتوس، مازاكا، كاپادوكيه، نتوانستند در مقابل حملات ارتش ايران پايداري كنند و يكي پس از ديگري به‌دست ایرانیان افتادند، به‌دنبال این ماجرا، ارتش ايران به ایالت گالاتيا رسيد که بخش بزرگی از قبایل سرخ‌موی اروپایی‌نژاد سلت در آن حضور داشتند. ايرانيان با هجومي منظم به ايالات غربي آسياي خُرد آنها را يكي پس از ديگري گشودند و به كالسدون رسيدند و پس از فتح آنجا در آن حوالي اردو زدند. ديگر راهي تا كنستانتينوپل پايتخت روم شرقي وجود نداشت. ولي ديوار بسيار بلند و سطبر و خندقي عميق و پرآب كه شهر را احاطه مي كرد، همينطور وجود منجنيق هایی خطرناک به روي برج‌ها اين شهر را به صورت دژي تسخير ناپذير در آورده بود.



پس از این فتوحات به خسروپرویز خبر رسید که بخشی از قبایل ترک با ارتشی پرشمار از مرزهای شمال شرقی گذشته و بنای تازش و قتل و غارت نهاده‌اند؛ خسروپرویز بی‌درنگ سمبات باگراتونی سردار ارمنی خویش را به دفع این وحشیان تمدن‌ستیز گسیل داشت. فرمانده ارمنی با ترکان روبرو شده و ارتش آنها را در هم شکسته و نابود ساخت و بدین ترتیب موج دوم حمله ترکان اینگونه در زمان پادشاهی خسروپرویز در هم شکسته شد.



امپراتوري روم خاوری به‌راستي فلج شده بود. شاهرگهاي اقتصادي و تجارتي شام به‌دست ایرانیان افتاده بود، مصر هم كه گندم متصرفاتش را تامين مي كرد به تصرف ايرانيان در آمده بود. یهودیان اروشلیم نیز برای رهایی از ستم رومیان مسیحی، از پیروزی ایرانیان خرسند بودند. همچنين مردم شام و مناطق شرقي آسياي خُرد که از ستم‌گری‌های بی‌پایان رومیان به ستوه آمده بودند، ایرانیان را چون ناجیان خود می‌نگریستند.


متصرّفات خسروپرویز، وسعت شاهنشاهی ایران‌زمین را به این حد رساند:



ادامه دارد....

۲ نظر:

شاهین بهمن زادگان گفت...

بادرود بر تمام ایراندوستان
من نه با کسی سر جنگ دارم نه چیز دیگری می خواستم چند سوال بپرسم مگر همین خسرو نبود که دستور قتل شاهین بهمن زادگان رو صادر کرد؟ یا در نبرد نینواباترک میدان جنگ روحیه ایرانیان را پایین اورد و جنگ پیروز را شکست خوردند ورازاتس دلیر کشته شد؟راستی مگر شهر های دارا نصیبین وآمیدا را نارسیس فرمانده رومی خسرو پرویز فتح نکرد؟

ناشناس گفت...

بر اساس شنیده و خوانده هایم، گویا عده ای از مردم سیبری، حالا قبل یا یعد از دورۀ یخ بندان بصورت گله ای که دوران نیمه چادر نشنیی خودشان را می گذراندند و حتی زبان نوشتاری هم نداشتد، حرکت کرده، حالا از طرف شرق یا غرب دریاچۀ خزر و یا از هر دو طرف آن، وارد ایران شده اند. بعد از مدتی یک گلۀ دیگر حرکت کرده، آمده از ایران رد شده و وارد هندوستان شده اند. بعد از هندوستان، یک گلۀ دیگر حرکت کرده از ایران و هند گذشته و وارد سرزمین های شده اند که امروز اروپا نامیده میشود بر این اساس، همۀ این ها از یک نژاد سفید پوست هستند.
از همین زاویۀ افسانه سازان و نژاد تراشان هم که نگاه کنیم، چند سوال اساسی پیش می آید
1) سیبری چقدر جمعیت در خودش می تواند جا بدهد؟
2) هر زن سالی چند بار و هر بار چندتا می زائید که بتواند آن همه آدم تولید کرده تا بصورت گله ای حرکت کرده و درهمه جا پخش - پلا بشوند؟
3) اگر همۀ آنها از یک نژاد هستند، پس چرا فارس های اصیل در بندرعباس، بوشهر، کرمان، چاربهار، ایرانشهر .... و حتی هندی ها، خیلی شبیه افریقائی هستند ولی اروپائی ها تا اندازه ای شبیه هم هستند؟
4) اگر آنها موقع آمدن به ایران صاحب تمدن و هنر بودند پس چرا تمام نوشته ها در تخت جمشید و غیره ایلامی هستند؟ یا اینکه چرا انها نبوع هنری خودشان را در سیبری نشان نداده اند. و هیچگونه اثار هنری از خودشان در زادگاهشان که مثلا سیبری باشد، بر جای نگذاشته اند مثل اثار هنری اهرام ثلاثۀ مصر؟
5) اگر کورش و نیزه اندازهایش موقع غارت بابل زبان نوشتاری داشتند، پس چرا گل نبشته بابلی کورش بزبان مثلا پارسیان نیست؟
6) اگر فارس ها در ایران بنابه شرایط محیطی سیاه شده اند پس سیاه و سفید بودن بستگی به شرایط اب و هوای دارد نه به نژاد و ژن.
7) اگر انها مثلآ از نژاد با هوشی بودند پس چرا فارس ها از کودنترین افراد در ایران هستند که حتی قادر به شگل دهی به منقلشان هم نیستند؟