۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

صادق هدایت و نژادگرایی

درود؛

هنگامی که سخن از نژاد و نژادگرایی به میان می آید، همه بی اختیار به یاد نازیسم و آلمان نازی افتاده و هرگونه اثری از این اندیشه را در هویت راستین ایرانی منکر می شوند.یکی از بزرگ مردان ایران زمین مدت ها پیش از آنکه ناسیونالیسم همچون امروزه در ایران گسترش یابد، اندامی از این مکتب مقدس بود و میهن پرستی و نژادگرایی با گوشت و خون و استخوانش در آمیخته بود. چه بسیار سخت بود زندگانی این مرد در میان مردم ناسپاسی که تازیان دزد و بیابانگرد را مقام  پهلوانی و قهرمانانی بخشیده بودند و و چون بت به پرستش آنها می پرداختند. بی گمان بزرگترین رنجی که بر جانش آتش می زد، همین بود و هم این رنج عاقبت او را به خودکشی واداشت. رنج از دگرگون ناپذیری عموم مردمی که حتی نام میهنشان نیز در میان عقاید تازی گرایانه شان گم شده بود. او در عین نژادگرایی، بسیار پرمهر بود و از همین روی از خوردن گوشت می پرهیخت و خوراک او را جز گیاه تشکیل نمی داد؛ گیاه خوار بود چرا که جانداران را دوست می داشت. بسیاری از افراد تا که از گرایشات نژادگرایانه شخصی آگاهی می یابند، ذهن پیش داورانه و شتاب زده شان آن شخص را موجودی بیرحم، جانور خوی و خون آشام می پندارد که تنها در پی ویرانی و نابودی و کشتار و قتل و غارت است.


 اما برگ های تاریخ خلاف چنین چیزی را برایمان باز می گوید؛ این دین گرایان بودند که به نام خداوندشان جنگیدند، بر همسایگانشان تاختند و ملیون ها انسان بی گناه را به خاک و خون کشیدند. هم آنها بودند که به هزاران زن شوهردار تجاوز کردند و سپس به همین اکتفاء نکرده و آنها را به عنوان کنیز به کشور خود برده و در بازارهای برده فروشی به فروش گذاردند.


تعصّب دینی چنین فاجعه هایی را می آفریند و در مقابلِ آن تعصّب ملی-نژادی ، هر ایرانی آزاده را وا می دارد که در مقابل کردار چنین اهریمنانی بایستد و بجنگد و بکشد و کشته شود.


هدایت چون دیگر ایرانیان آزاده از دین و عقاید تازیان نفرت داشت و بر ایران و فرهنگ و تاریخ ایران مهر می ورزید و تعصّبی در وجودش ریشه دوانده بود.


مهر و تعصّب او به ایران را می توان در کتابی چون "مازیار" به خوبی دید. برای نمونه در بخشی از کتاب "مازیار" می نویسد: « تاریخ و سرگذشت مردان نامی ایران مانند ابومسلم خراسانی و برمکیان و بابک و افشین و مازیار و غیره که هر یک جداگانه داستان دلچسب و فصل مهمی از تاریخ ایران است، از رشادت و استقامت و زیرکی و کاردانی ایرانیان تا دو قرن پس از استیلای عرب حکایت می کند و نشان می دهد که هنوز ایرانیان برای استقلال خویش می کوشیدند و فر و شکوه دوره ساسانی و برتری نژادی* و فکری خود را به کلی فراموش نکرده بودند » (- رویه 11 کتاب مازیار - صادق هدایت  )


این نوشته ها به خوبی آشکار می کند که این مرد میهن پرست بجای آنکه چشم به قلم یک مشت لیبرال غربی بدوزد و یا جهان غرب او را مبهوت کرده و غرب زدگی وجودش را فرا گیرد، بر راه و آئین نیاکان آریایی خود بود و از این روی با جسارت خاص خود از برتری نژادی و فکری قوم ایرانی سخن می گفت و فر و شکوه دوره ساسانی را یادآور می گشت. او در آن دوران که میهن پرستان در ایران، بسیار بیش از امروز غریب بودند، با جان و دل ایران را می پرستید و از تصادم با عقاید احمقانه ی عوام پرهیز نمی کرد و هراسی به دل راه نمی داد. هم او بود که در "ترانه های خیام" آشکارا بر عقاید سخیف و تازی پرستانه می تاخت و خیام را آنگونه که بود، بر ایرانیان می شناسانید.









* ناگفته پیداست که مکتب نژادگرایی ایرانی هیچ گونه ارتباطی با اوباش نژادپرست اروپایی-آمریکایی نداشته و ندارد؛ مکتب راستین نژادگرایی ایرانی، تنها در پی پدافند از "نژاد ایرانی" ست و باز هم نیاز به توضیح نیست که این مکتب، تنها و تنها "ایرانیان" و "ایرانی تباران" را آریایی می داند. در نوشته های بعدی به این مورد بیشتر خواهم پرداخت.


پاینده ایران!

۱۱ نظر:

آذرباد گفت...

درود

دو گانگی نژادگرایی ایرانی و غربی را می توان در آگاهانه بودن آن دانست. ایرانی در پی ویران کردن غرور بیگانه نیست بلکه تنها به بیان بزرگی های خویش می پردازد. نمونه روشن آن سخن گفتن فردوسی بزرگ از پیران اغریرث است. می توان نژادگرایی ایرانی را برآمده از عزت نفس برشمرد نه غروز

شاد زیوید

سرباز کوروش بزرگ گفت...

پاینده ایران

درود بر شما هم میهن گرامیم

تارنگار شما را مطالعه کردم. هزاران درود بر شما دوست من. به کارتون ادامه بدید. به تارنگارتان پیوند دادم و سپاس از اینکه مرا قابل دانستید و به مهرخورشید پیوند دادید. باشد که از دانش شما دوست گرامی بهره ببرم.

بدرود


تورج باد ایران بزرگ

فرشید گفت...

درود بر شما
بسیار جالب و آگاهی بخش بود..
نقل این مطالب پرشور و باز تولید وجهه ی ملی و کشوری و بیدار کردن عرق ایران و ایرانی واقعا همت میخواد...دست مریزاد
صادق هدایت بی‌ شک یکی‌ از بزرگترین روشنفکران و میهن پرستان معاصر بود...روانش شاد

masis گفت...

قتل عام ارامنه توسط پان ترکیست های جمهوری آذربایجان

در شهرهای گنجه ( نوامبر و دسامبر ۱۹۸۸ میلادی ) و باکو ( ژانویه ۱۹۹۰ )

www.armenia-iran.blogfa.com

masis گفت...

dorud bar shoma
movafagh bashid

یزدان صفایی گفت...

درود بهرام گرامی

بسیار نوشتار به جایی بود از این روی که آگاهی ها درباره هدایت و همچنین اندیشه های بسیار اندک است.. از سویی دیگر به بررسی " مکتب نژادگرایی ایرانی" پرداخته بودید
بی صبرانه چشم براه نشوتار های روشنگرانه ی شما گرامی هستم
سپاس

یزدان گفت...

درود بر شما

همان زمان که نخستین پیام را در تارنگارم گذاشتید شما را پیوستم.
خواهش و سپاس

Unknown گفت...

«سیری در تاریخ مزدک و مزدکیان» در نیکوسگال
http://nikoosegal.blogspot.com/2010/05/blog-post_17.html

جستاری پیرامون مزدک بامدادیان در نیکوسگال
http://nikoosegal.blogspot.com/2009/05/blog-post.html

دوستداران صادق هدایت گفت...

پاینده ایران . هموطن وطن پرستی فرق داره بانژادپرستی صادق هدایت وطن پرست بودنه نژادپرست . سوالی داشتم علت شکست ایرانیان درمقابل عربهاچی بودتووبلاگم بنویس مرسی .

بهرام گیان‌سپار گفت...

درود؛

هم میهن، نخست آنکه نژادپرستی راهی جداست و ربطی به نژادگرایی ندارد. واژه ی "نژاد پرستی" بیشتر همان اوباش اروپایی و آمریکایی را در ذهن می آورد. میهن پرستی و نژادگرایی به گونه ای با یکدیگر آمیخته اند که نمی توان یکی را از دیگری جدا کرد. اگر ما صادق هدایت را نژادگرا خوانده ایم، برای این است به "برتری نژادی" ایرانیان و "پستی نژادی" اعراب باور داشته است. ما از سخنان بی پرده و صریح او چنین برداشتی کرده ایم. اعتقاد به برتری نژادی هم به معنای اعتقاد به کشتار دیگر نژادها نیست. تا نژادی برتر نباشد، نمی تواند آن چنان شکوهی را بیافریند. ممکن است گفته شود که آن شکوه برآمده از "فرهنگ" ایرانی بوده است، حال باید گفت که همان "فرهنگ" زاده ی چیست؟ مگر نه اینکه همان فرهنگ بالا از میان همان ایرانی برخواسته است؟

پیش تر هم گفته ام که نژادگرایی ایرانی هیچ ربطی به لات و لمپن های اروپایی و آمریکایی نداشته و ندارد، از نئونازی ها گرفته تا کله پوستی های انگلیسی و روسی.

در مورد پرسش دومتان هم به زودی پاسخی خواهم نگاشت.

جاوید ایران!

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی گفت...

با درود،
خوشحال خواهم شد اگر مقاله زیر را با دید انتقادی مطالعه کنید.
http://farhangi-sanati.blogspot.com/2010/06/prince-of-persia.html